تا چند روز پیش به عنوان ناظر در میدان مین کار می کرد، اما حالا در یکی از اتاق های بیمارستان شهید صدوقی اصفهان بستری شده و پزشکان تا به حال چند عمل جراحی روی پایش انجام داده اند. در آخرین عمل جراحی که روی پای مرد جوان انجام شد، پزشکان سه انگشت کوچک پای راست و قسمتی از کف پایش را برداشتند، چراکه به دلیل شدت انفجار آسیب دیده بود و به نظر پزشکان امکان داشت به بافت های سالم پای مین روب جوان آسیب زده و باعث آسیب دیدگی بیشتر او شود.
درباره مجتبی امیری حرف می زنیم، یکی از جوان ترین مین روب های کشورمان که با وجود 24 سال سن از سال 86 و تا قبل از این که این حادثه ناگوار برایش رخ دهد، مشغول پاکسازی اراضی آلوده به مین کشورمان بود.
او درباره ماجرای ورودش به دنیای مین روبی می گوید: «پدرم از تخریبچی های زمان جنگ است و در حال حاضر هم در همین زمینه فعالیت می کند. از طریق او با این کار آشنا شدم، برای همین چند سال پیش از طرف مرکز مین زدایی کشور به پادگان مهندسی بروجرد رفتم تا برای مین روبی آموزش ببینم.»
به گفته امیری او برخلاف خطرات کارش اشتیاق داشته در میدان مین کار کند، برای همین وقتی با مخالفت های پدرش روبه رو می شود اصرار کرده و پدرش را راضی می کند.
به این ترتیب، امیری در مدت دو ماه دوره فشرده مین روبی را پشت سرگذاشت. او در این دوره مهارت هایی مانند آشنایی با مین و خنثی سازی انواع مین و گلوله را فرا گرفت. مین روب جوان بعد از این که به صورت عملی و تئوری مهارت های مین روبی را به دست آورد، کارش را در اراضی آلوده به مین ایلام شروع کرد.
او ادامه می دهد: «البته قبل از این دوره هم من سابقه کار در میدان مین را داشتم، فقط آن زمان در قسمت پشتیبانی کار می کردم، اما در این دوره فشرده که هرروز از ساعت 7 تا 18برگزار می شد، اطلاعات بیشتری در خصوص مین به دست آوردم.»
اولین ترس
امیری حدود دو سال در مناطق آلوده به مین ایلام کار کرد تا این که حوادثی اتفاق افتاد که باعث شد او خطر کار کردن در میدان مین را بیشتر احساس کند.
مرد جوان اضافه می کند: «افرادی که در میدان مین کار می کنند، وظایف مشخصی دارند، مثلا یک نفر با دستگاه ماینکس و عمق یاب که شبیه دستگاه های فلزیاب است کار می کند و یک نفر به عنوان تخریبچی و مین روب مین ها را از زیر زمین خارج می کند. این دو نفر هر 20 دقیقه یکبار کارشان را با هم عوض می کنند تا زیاد خسته نشوند.»
تیر 89 بود که مجتبی و دیگر همکارانش مشغول کار در منطقه آبزیادی ایلام بودند. به گفته مین روب جوان، این منطقه خاکی سست و پفکی دارد و همین ماجرا باعث شده مین هایی که دشمن سال های قبل در این مناطق کاشته جا به جا شده و به عمق زمین فرو برود.
او در این باره می گوید: «بعضی از مین ها در این منطقه به عمق دو تا سه متری زمین رفته است، همین کار را برای ما سخت تر می کرد.»
آن روز مجتبی با بیلچه ای که داشت مشغول زدن معبر در دل میدان مین بود تا اعضای تیم مین روبی براحتی رفت و آمد کنند.
مرد جوان ادامه می دهد: «بچه های دیگر حدود 400 متر با من فاصله داشتند که ناگهان صدای انفجار همه را شوکه کرد. یکی از بچه های مین روب پایش روی مین رفت و مجروح شد. او را سریع با آمبولانس به بیمارستان منتقل کردیم.»
به گفته مین روب جوان، او وقتی مجروح شدن همکارش را دید کمی ترسید و خطرات کار در میدان مین را به شکل دیگری حس کرد. امیری می گوید: «آن روز برای اولین بار مجروح شدن یکی از همکارانم را از نزدیک دیدم و خطرات شغلم را واقعا حس کردم. معمولا مین روب ها بعد از 20 روز کار، ده روز به مرخصی می روند، وقتی این اتفاق برای همکارم افتاد کار را تعطیل کرده و به مرخصی رفتم. آن موقع پدرم در دهلران مشغول به کار بود، برای همین تصمیم گرفتم انتقالی بگیرم و پیش او کار کنم.»
شش نفر با هم شهید شدند
مجتبی حدود دو سال هم در منطقه دهلران کار کرد. او در این منطقه همراه یکی از دوستانش به نام محمدرضا نوری کار عمق یابی انجام می داد.
مین روب جوان اضافه می کند: «بعد از مدتی دوستم محمد به کردستان منتقل شد و من هم به مناطق آلوده به مین کرمانشاه مانند پاوه و نوسود منتقل شدم، در این مناطق بیشتر کار شناسایی انجام می دادم یعنی با جی پی اس مختصات مناطق آلوده را تعیین می کردیم. بعد از چند روز هم متوجه شدم محمد در کردستان همراه پنج نفر دیگر شهید شده است.»
به گفته مین روب جوان، محمدرضا نوری و دیگر همراهان او بر اثر انفجار ناگهانی چاله انفجار شهید شده اند.
امیری اضافه می کند: «وقتی مین ها و گلوله های عمل نکرده را جمع آوری کردند آنها را در چاله هایی که برای این کار می سازند گذاشته و به وسیله چاشنی منهدم می کنند، اما شهید نوری و همکارانش غافلگیر شدند، چون مین و گلوله های جمع آوری شده خودبه خود منفجر و به شهیدشدن آنها منجر شد.»
امیری، حدود هشت ماه مشغول کار شناسایی بود تا این که تصمیم گرفت با دختر مورد علاقه اش نامزد کند. او درمورد نظر نامزدش درباره شغل خود می گوید: «آن موقع که ما نامزد شدیم، کارم نظارت بود. برای همین به او گفتم شغلم خطر زیادی ندارد، او هم قبول کرد، اما در این میان به علت این که نامزدم در آبادان درس می خواند تصمیم گرفتم انتقالی بگیریم تا در شلمچه کار کنم.»
به گفته مجتبی ظرفیت نیرو در شلمچه تکمیل بود، برای همین او کارش را دوباره در ایلام و دهلران به عنوان ناظر ادامه داد. امیری ادامه می دهد: «از مهر امسال تا یک ماه پیش که دچار حادثه شدم، کارم اجرایی بود و نظارت می کردم.»
حادثه در اراضی آلوده
مین روب جوان تا قبل از مجروح شدن در منطقه چم هندی دهلران به کار نظارت مشغول بود. پانزدهم دی بود که او در جریان حادثه ای تلخ قرار گرفت، مجتبی در این باره می گوید: «جمعه بود.
من در قرارگاه پاکسازی روی تخت دراز کشیده و مشغول نگاه کردن به اخبار ساعت 14 بودم که با من تماس گرفتند و گفتند یکی از عشایر منطقه برای جمع آوری ضایعاتی مانند ترکش و فلز قدم به میدان مین – که قبلا پاکسازی دستی شده بود – گذاشته و با انفجار مین مجروح شده است. البته علاوه بر او یکی از ماموران هنگ مرزی هم که برای کمک به او وارد منطقه شده بود پایش روی مین رفته و زمینگیر شده بود.»
محل حادثه قبلا توسط بچه های پاکسازی به صورت دستی پاکسازی شده اما عملیات پاکسازی هنوز به اتمام نرسیده بود چرا که برای پاکسازی اراضی آلوده باید چند مرحله پاکسازی دستی و مکانیزه صورت بگیرد. مرد جوان ادامه می دهد: «روی این منطقه هم هنوز پاکسازی مکانیزه انجام نشده بود، فکر می کنم به همین دلیل این حادثه اتفاق افتاد، به هر حال ساعت حدود 4 بعد از ظهر بود که ما به منطقه رسیدیم چون جاده سیلزده بود نتوانستیم با آمبولانس خیلی جلو برویم برای همین مجبور شدیم با برانکارد مسیری حدود 900 متر را پیاده طی کنیم و مجروحان را به آمبولانس منتقل کنیم. هر دو به علت شدت انفجار پایشان قطع شده بود.»
بعد از این که مجروحان حادثه به بیمارستان دزفول منتقل شدند، امیری باید مختصات محل حادثه را به مرکز مین زدایی اطلاع می داد. مین روب جوان می گوید: «ولی باتری جی پی اس تمام شده بود، برای همین روشن نمی شد از طرفی هم هوا تاریک شده بود برای همین ممکن بود برای خودمان هم حادثه ای اتفاق بیفتد.
بنابراین امیری و ماموران هنگ مرزی صورتجلسه ای نوشتند و قرار شد مشخص کردن مختصات را صبح روزبعد انجام دهند. به گفته مجتبی او آن شب راحت نتوانست بخوابد و صبح هم ساعت 7:30 برای مشخص کردن مختصات انفجار مین راهی محل حادثه شد. او ادامه می دهد: «با گروهبانی به نام علی موسوی رفتیم داخل میدان مین. او دوربین فیلمبرداری با خودش آورده بود و از منطقه فیلم می گرفت، من هم شرح حادثه را برایش می گفتم.»
کمی بعد مین روب جوان مختصات محل حادثه را مشخص کرد و با دفتر پاکسازی ایلام تلفنی تماس گرفت تا مختصات محل را در نقشه ثبت کنند. مجتبی می گوید: «وقتی به مسئول مشخص کردن نقشه گفتم مختصات را وارد کامپیوتر کن تا ببینیم کجاست و چه افرادی رویش کار کرده اند او گفت میدان 24 باکس 28 شرکت… هنوز کامل تلفن را قطع نکرده بودم که احساس کردم 10 متر روی هوا بلند شده ام.»
مین ضد نفر زیر پای مجتبی منفجرشده و موج انفجار او را پرتاب کرده بود. او می گوید: «وقتی به خودم آمدم دیدم درست کنار محل انفجار قبلی روی زمین افتاده ام پای راستم بشدت درد می کرد، کفش ایمنی که پوشیده بودم پودر شده بود و از کف پایم خون بیرون می زد. کمی آن طرف تر هم گروهبان موسوی روی زمین افتاده بود، موج انفجار باعث شده بود چشم راستش تخلیه و صورتش غرق خون شود.»
مجتبی و همراهش روی زمین افتاده بودند و فریاد می زدند، اما شخصی آنجا نبود که به فریادشان برسد. او و گروهبان موسوی یکدیگر را در آغوش گرفته بودند و مدام یا حسین یا ابوالفضل می گفتند،مجتبی می گوید:«بدنمان می لرزید. موسوی آیت الکرسی می خواند و من هم یا حسین می گفتم، اما کسی صدایمان را نمی شنید برای همین دنبال گوشی موبایلم گشتم و آن را در چاله انفجاری که مین ایجاد کرده بود، پیدا کردم. کفش ایمنی و ضد مینی که پوشیده بودم، پوکیده بود. خلاصه به هر زحمتی بود، گوشی ام را پیدا کردم و با بچه های قرارگاه پاکسازی تماس گرفتم.»
به این ترتیب، مین روب جوان با همکارانش تماس گرفت و تقاضای کمک کرد. چند دقیقه ای از حادثه گذشته بود، هوا سرد بود و آنها زخمی روی زمین افتاده بودند. مرد جوان ادامه می دهد: «تقریبا ساعت 10 صبح بود که صدای ماشین ها را شنیدم که به ما نزدیک می شدند، اما آنها برای این که از تکرار حادثه جلوگیری کنند، تصمیم گرفتند معبر باز کرده و با برانکارد ما را از میدان مین خارج کنند، آن موقع پایم را احساس نمی کردم، بچه ها که آمدند پایم را بستند، خیلی درد داشتم، فریاد زدم مرا بیهوش کنید، دارم از درد می میرم.»
نیرو های امدادگر، مجتبی و همراهش را به بهداری منطقه دشت عباس بردند. آنجا به مین روب جوان چند مسکن تزریق کردند، اما فایده ای نداشت. او همچنان درد می کشید و فریاد می زد.
امیری می گوید: «می لرزیدم، داشتم می مردم برای همین با آمبولانس هلال احمر منتقلم کردند به بیمارستان امام علی(ع) اندیمشک ولی تعدادی از پرستارهای آنجا وقتی دیدند کف پایم مثل کتاب باز شده غش کرده و روی زمین افتادند، اما هر طور که بود مرا به اتاق عمل بردند تا جلوی خونریزی را بگیرند.»
به گفته مجتبی، مسئول او وقتی از بحرانی بودن شرایطش باخبر شد یک آمبولانس مجهز را کرایه کرد تا او را به بیمارستان امام علی(ع) اصفهان منتقل کنند.
او ادامه می دهد: «ساعت شش غروب بود که حرکت کردیم و ساعت شش صبح روز بعد به اصفهان رسیدیم، وقتی به هوش آمدم، دیدم آمبولانس پرخون شده شاید باورتان نشود، ولی ده تا کیسه خون به من زدند آنجا هم نزدیک غروب بود که به اتاق عمل رفتم و وقتی برگشتم دیدم پایم را با میله و پیچ و مهره بسته اند.»
حدود یک ماه از حادثه ای که برای امیری رخ داد، می گذرد با این حال او هنوز از بیمارستان مرخص نشده است، چون زخم پایش خیلی زود دچار عفونت می شود. او در باره شرایط جسمی خود و گروهبان موسوی می گوید: «دو هفته پیش بود که به خاطر شدت عفونت، سه انگشت کوچک و قسمتی از کف پایم را قطع کردند. خدا را شکر حالم خوب است پزشک ها گفته اند شاید تا هفته دیگر مرخص شوم. درباره گروهبان موسوی هم تاکنون چند بار زیر عمل رفته، اما هنوز بینایی خود را به دست نیاورده است. بعد از این که مرخص شدم، اگر توفیق باشد می خواهم بر گردم سرکارم چون خیلی دوست دارم به مردم خدمت کنم.»
تجهیزات سنگین یک مین روب