آخرین خبرها
خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : گزارشگران سبز (برگ 11)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : گزارشگران سبز

اشتراک به خبردهی

باران دست ارومیه را گرفت

اگر به عکس‌های هوایی منتشرشده از دریاچه ارومیه، قبل و بعد از شروع سال آبی ۹۸-۹۷ توجه کنیم، خواهیم دید قبل از بارش‌های امسال بیشتر از دو‌سوم مساحت دریاچه به‌خصوص در نیمه جنوبی آن، به طور کامل خشک شده بود. اما براساس این عکس‌ها، بعد از بارش‌های امسال، قسمت زیادی از این بخش‌های خشک‌شده احیا شده است.
البته بارش‌های امسال فقط باعث احیای بخش‌هایی از دریاچه ارومیه نشده، بلکه همچنین سبب شده در بسیاری از مسیل‌ها و رودخانه‌های کشور که سالیان سال خشک بودند نیز آب جاری شود. ضمن این که تعداد دیگری از تالاب‌های کشور از جمله تالاب هامون نیز در اثر این بارش‌ها احیا شده ‌است.
بنابراین درباره احیای دریاچه ارومیه نیز می‌توان گفت حال خوش امروز آن ۹۰ درصد محصول سال آبی پربارانی است که می‌گذرانیم. البته به هر حال کارهایی هم به صورت محدود برای احیای دریاچه انجام شده است، اما بر اساس تصاویر منتشرشده می‌توان گفت تاثیر عامل انسانی در این احیا نمی‌تواند از ۱۰ درصد بیشتر باشد.
همچنین در سال‌های اخیر ستاد احیای دریاچه ارومیه طرح‌های معینی را که بتواند در احیای بخش‌هایی از دریاچه ارومیه به میزان محسوسی موثر باشد، اجرا نکرده است. به همین خاطر می‌توان گفت احیای امروز دریاچه ارومیه مدیون وضعیت ترسالی امسال بخصوص در شمال غرب کشور است، چراکه در این منطقه در سال آبی ۹۸-۹۷ بیش از ۵۰ درصد بالاتر از میانگین ۵۰ ساله باران باریده است.
علاوه بر این از نظر من، اقدامات مخرب ستاد احیای دریاچه ارومیه از اقدامات مفید آن بیشتر بوده است. بنابراین اگر هم ستاد احیا توانسته باشد حجمی از آب را وارد بخش‌هایی از دریاچه کند، این به قیمت خشکاندن مناطق دیگری مثل قره‌‌قشلاق بوده تا با استفاده از رساندن آب به آن بخش‌ها بتوانند نمایش‌های سیاسی خود را راه بیندازند که اتفاقا خیلی هم در این زمینه موفق نبوده‌اند.

ناصر کرمی

چه کسی حال ارومیه را خوب کرد؟

بین این که بارش‌ها حال دریاچه ارومیه را بهتر کرده یا اقدامات ستاد احیا، اختلاف نظر وجود دارد

به کویر می‌مانست، به همان اندازه هول انگیز، یک پهنه خشک، مثل کف دست صاف و پرچین و شکن. دریاچه ارومیه از آسمان سال‌ها این شکلی بود، اوایل که دریاچه داشت کم کم خشک می‌شد البته نه، ولی دهه ۸۰ که به آخرش رسید و دهه ۹۰ سررسید نگین آبی آذربایجان شد یک تکه زمین خشک، یک نمکزار و هم آلود که قلبت تند تند می‌زد وقتی سوار هواپیما از فراز آسمان بارها چشمت می‌افتاد به دریاچه‌ای که نبود، به زشتی پهن شده در بسترش، به ساحل نشینان سال‌های نه چندان دور که فقط آه می‌کشیدند و به هکتارها باغ میوه که رخ به رخ شده بودند با این همه نمک ِ ویلان و سرگردان.

ارومیه آن‌قدر آب رفت که عده‌ای گفتند داستان دریاچه آرال است که تکرار می‌شود، گفتند خداحافظ ارومیه و نوشتند سلام سونامی و توفان نمک و اضافه کردند خداحافظ زندگی و سلام مهاجرت. نگرانی‌ها که به اوج رسید ستاد احیای دریاچه ارومیه تشکیل شد، سال ۹۲ بود، ستادی در دولت یازدهم.
این ستاد می‌خواست همه غلط‌هایی را که در برخورد با دریاچه شده، پاک کند و جایش دیکته درست را بنویسد. می‌خواست ساخت پل در وسط دریاچه را که آن را به دو بخش شمالی وجنوبی تقسیم کرده، ساخت خاکریزی ۱۵ کیلومتری که ارومیه را درجهت شرقی غربی به دو نیم کرده، ساخت حداقل ۲۵ سد بزرگ بر روی رودخانه‌های اصلی حوضه دریاچه ارومیه و توسعه بی بند و بار کشاورزی و شهرنشینی درآن حوالی را رفع و رجوع کند تا ارومیه دوباره بشود ارومیه.
ستاد احیا همیشه گفته دراین پنج سال و اندی که از آمدنش می‌گذرد، خیلی ازغلط‌ها را تصحیح کرده و خیلی کارها کرده تا نگذارد ارومیه بمیرد. حتی رئیس‌جمهور هم بارها براین تلاش‌ها صحه گذاشته و تثبیت دریاچه را از بزرگ‌ترین دستاوردهای دولتش خوانده، از دو روز پیش هم که به آذربایجان غربی سفر کرده در مراسم گشایش سد سیلوه پیرانشهر و بهره‌برداری ازطرح‌های توسعه منابع آب و خاک نواحی مرزی باز هم همین مضمون را تکرار کرده و گفته است، خوشحالیم حال دریاچه ارومیه خوب است.
حال ارومیه که خوب باشد حال همه مردم ایران خوب است، اما آیا واقعا حال دریاچه خوب است، آیا واقعا احیا رخ داده و این جان گرفتن‌های دریاچه دائمی است یا بازهم کار بارش‌هاست که ارومیه را هم مثل خیلی جاهای دیگر، مثل خیلی از تالاب‌های به نفس افتاده ایران جان بخشیده؟

مرور یک عکس
یادمان نرود فروردین سه سال پیش را که هنوزمعصومه ابتکار رئیس سازمان حفاظت محیط زیست بود و در دیدار نوروزی اعضای هیات دولت عکسی از دریاچه ارومیه و بازگشت فلامینگوها به این دریاچه را نشان رئیس جمهور داد و خوش خبری کرد که دریاچه احیا شده است. خیلی‌ها به ابتکار خرده گرفتند عکسی را که نشان داده قدیمی است و مربوط به امروز دریاچه نیست، ولی عکاسی که این عکس را ثبت کرده بود گواهی داد عکس درست است و انکار نشدنی، نتیجه نیز این شد که دریاچه زیبای آذربایجان نفسش بالا آمده و به زودی همانی می‌شود که بود.
اما پس از این اتفاق، ایران دوباره به خشکسالی خورد و حال ارومیه دوباره وخیم شد،‌ دوباره تراز آب دریاچه پایین آمد و وحشت کانون نمک شدن ارومیه و نیست شدن زندگی‌های آن اطراف به جان مردم افتاد؛ ارومیه احیا نشده بود، ماجرا این بود.

آنچه ستاد احیا کرد و نکرد
دیروز که ابرهای خوشگل بهاری داشتند آسمان تهران را با رگبارهای تند می‌شستند، سایت شرکت سهامی آب منطقه‌ای آذربایجان غربی هم نشان می‌داد وسعت دریاچه ارومیه ۳۲۶۲ کیلومتر، تراز سطح آبش ۱۲۷۱ متر و حجم آب موجود درآن ۳/۵ میلیارد مترمکعب است، یعنی اوضاع لااقل نسبت به سال ۹۷ بهتر است که وسعت دریاچه ۲۳۷۹ کیلومتر بود و حجم آب موجود درآن ۲/۲ میلیارد مترمکعب.
ستاد احیای دریاچه ارومیه دراین چند سال همیشه همین نظر را داشته و همواره به این آمارها استناد کرده تا جایی که فروردین امسال فرهاد سرخوش، رئیس دفتر استانی ستاد احیا درگفت‌وگو با ایرنا از افزایش ۳۶ سانتی متری تراز آب دریاچه درمقایسه با مدت مشابه پارسال خبر داد و گفت دریاچه‌ای که ترازش سالانه به‌طورمتوسط ۴۰ سانتی‌متر کم می‌شد با برنامه ریزی و تخصیص اعتبار، از خطرخشک شدن جسته است. او روز سه‌شنبه نیز در جریان بهره‌برداری از کانال ۵/۲۲ کیلومتری که آب سد سیلوه را به دریاچه ارومیه می‌برد نیز حرف‌های مشابهی زد و گفت این کانال در عین حال که آب کشاورزی۲۶۰۰ هکتار از اراضی کشاورزی جلدیان و سروکانی را تامین می‌کند هر سال نیز بیش از۹۵ میلیون مترمکعب آب به پیکر نگین آبی آذربایجان می‌ریزد. این طرح‌های انتقال آب و لایروبی رودخانه‌هایی همچون گدارِ ۱۷ کیلومتری نیز از اقداماتی است که ستاد احیا آنها را به بالا آمدن سطح آب دریاچه ارومیه ربط می‌دهد و آن را عامل احیای این دریاچه می‌داند.
بسیاری از کارشناسان اما نظر دیگری دارند و همه چیز را تا این حد خوب و امیدوارکننده نمی‌دانند. آنها حال ارومیه را که این روزها بهتر ازسال‌های گذشته به نظر می‌رسد، به بارندگی‌های خوب امسال نسبت می‌دهند و درباره این که این حال نسبتا خوب دائمی باشد و نتیجه تدبیر ستاد احیا، تردید دارند.

تردیدها جدی است
حجت میان آبادی، پژوهشگر دیپلماسی آب و استادیار دانشکده کشاورزی دانشگاه تربیت مدرس را خیلی‌ها می‌شناسند که صاحب‌نظرحوزه آب است. او درگفت‌وگو با جام‌جم ابتدا سنگش را وا می‌کند که باید بررسی کرد این شوکی که این روزها به دریاچه ارومیه وارد شده آیا حاصل از بارندگی‌هاست یا ناشی از اقدامات دولت. می‌گوید پس اول باید اثبات کرد دریاچه احیا شده که اگر احیا شده باشد در تابستان خشک، دیگر باره نباید حال دریاچه وخیم شود. او اما متعجب است از این که امروز حرف از احیای دریاچه ارومیه وسط می‌آید در حالی که سال پیش دبیر ستاد احیای دریاچه گفته بود احیایی در کار نیست چون هم بارندگی‌ها کم است و هم بودجه‌ای در کار نیست.
محمد درویش، دبیرسیاست محیط‌زیست درمرکز بررسی‌های راهبردی نهاد ریاست جمهوری نیز ترجیح می‌دهد به مساله احیای دریاچه ارومیه چندان خوشبین نباشد و برای هر تفسیری نگاهش به آسمان باشد. او به ما می‌گوید وضعیت دریاچه تا پاییز سال ۹۶ بسیار نگران‌کننده بود، اما بعد از این که در سال آبی ۹۷-۹۶ در حالی که همه کشور درگیرخشکسالی بود، حوضه آبریز دریاچه ارومیه ۴۴ تا ۴۶ درصد میانگین بارش‌های ۵۰ سال گذشته را دریافت کرد، توانست از خشکی کامل نجات یابد.
او می‌گوید امسال در سراسر کشور ترسالی اتفاق افتاده وضعیت حوضه آبریز دریاچه ارومیه از لحاظ ریزش‌های آسمانی بهتر از حوضه‌های دیگر است، بنابراین اکنون دو سال است که این حوضه آبریز ترسالی را تجربه می‌کند و این باعث شده تراز آبی‌اش در ۱۲ سال گذشته بی‌سابقه باشد.
درویش یک «اما» به جمله‌اش اضافه می‌کند و ادامه می‌دهد که اگر فقط میزان بارانی را که مستقیما به سطح ۵۰۰ هزار هکتاری دریاچه ریخته است، حساب کنیم، به رقمی بین ۵/۲ تا سه میلیارد متر مکعب می‌رسیم یعنی عملا میزان بسیار کمی آب از حوضه آبریز دریاچه ارومیه وارد این دریاچه شده که می‌توان نتیجه گرفت فعالیت‌های ستاد احیای دریاچه ارومیه در این زمینه کم‌اثر بوده و نه تنها کم‌اثر بوده بلکه وسعت چغندرکاری، باغ‌های سیب و دیگر مزارع کشاورزی اطراف دریاچه که قرار بود کمتر شود نیز افزایش یافته است.
در واقع خلاصه حرف‌های درویش این است که اگر بارندگی‌های خوب در دو سال متوالی نبود، عملا هیچ اتفاق مثبتی در دریاچه ارومیه رخ نمی‌داد و برای این که بیش از اندازه بدبین قلمداد نشود، می‌گوید باید صبر کرد و دید اگر سال آینده، میزان بارندگی‌ها نرمال شود، باز هم وضع دریاچه ارومیه خوب می‌ماند یا خیر.
احیای ناپایدار، موضوعی است که این کارشناسان از آن هراس دارند، یک احیای موقتی و شکننده که در واقع احیا نیست ولی به احیا تعبیر می‌شود. داستان دریاچه ارومیه به غایت پیچیده است، آن‌قدر که با مصلحت‌اندیشی و سیاسی‌کاری مشکلش حل نمی‌شود، غلط‌های رخ داده در آن نیز آن‌قدر زیاد است که پاک شدنشان وقت می‌برد و همت می‌خواهد؛ مخصوصا سدهایی که روی رودخانه‌های اصلی حوضه آبریز دریاچه ارومیه علم شده‌اند؛ آمند، بافتان،‌ گادوش‌آباد، ینگجه، قلعه‌چای، هفت‌چشمه، علویان، لیلان، سنجاق، مهاباد، حسنلو، چپرآباد، شهرچای، نازلو، زولا و…

مریم خباز

یوزپلنگ‌ و پلنگ بدون بیمه می‌مانند؟

تخریب زیستگاه تعارض بین انسان و حیات وحش را افزایش داده اما بیمه پلنگ و یوزپلنگ به فراموشی سپرده شده است

حدود دوماه است که بیمه دانا قرار داد خود را در خصوص تحت پوشش قرار دادن یوزپلنگ آسیایی تمدید نکرده است، علاوه بر این‌ بیمه «ما» نیز به عنوان حامی پلنگ ‌جبران خسارت های ناشی از این گونه ارزشمند را تمدید نکرده است به همین دلیل فعالان محیط‌زیست با توجه به شرایط نامناسب زیستگاه ها نسبت به افزایش تعارض انسان و حیات وحش‌ خطراتی که این  گونه‌ها را تهدید می‌کند هشدار می‌دهند.

رجبعلی کارگر، معاون پروژه بین‌المللی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی با بیان حدود دوماه است که قرار داد بیمه یوزپلنگ به پایان رسیده است از پیگیری ها برای تمدید این بیمه خبرداد.

او در گفت‌وگو با گزارشگران سبز افزود: بیمه دانا حدود ۵سال به شکل داوطلبانه یوزپلنگ و محیط بانان را تحت پوشش قرار داد،اما حدود دوماه است که قراردادش دراین خصوص به پایان رسیده است.

او درباره پیگیری های انجام شده برای تمدید این قرار داد، گفت: مکاتباتی دراین باره انجام شده و ما امیدواریم هرچه زودتر یوزپلنگ و محیط‌بانان دوباره تحت پوشش این بیمه قرار بگیرند.

به گفته معاون پروژه بین‌المللی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی ۱۲۶ محیط‌بان و اعضای  خانواده شان که حدود ۵۰۰ نفر می شوند از بیمه تکمیلی دانا استفاده می کردند.

کارگر ادامه داد:علاوه بر محیطبانان و خانواده‌شان ۲۶ ساختمانی نیز که در زیستگاه یوزپلنگ قرار دارد  تحت پوشش بیمه بود.

‌او درباره آخرین شرایط یوزپلنگ نیز عنوان کرد‌: می‌توان گفت بیش از ۳۰ فرد یوزپلنگ در زیستگاه‌های کشورمان وجود دارد.

پلنگ بدون بیمه

   بیمه «ما» نیز به عنوان حامی پلنگ ‌ ایرانی امسال قرارداد جبران خسارت های ناشی از این گونه ارزشمند را تمدید نکرده و این امر سبب نگرانی دوستداران حیات وحش و علاقه مندان به محیط زیست شده است.

  ‌اصغر مطهری، مدیرکل حفاظت محیط زیست خراسان شمالی گفت: نبود بیمه برای جبران خسارات پلنگ و یوز، امسال دغدغه ما هم نیز شده که این امر در سطح ملی باید پیگیری شود.

وی ادامه داد‌: حمایت های بیمه سبب می شود تا دامداران نگران خسارت های ناشی از تلف شدن دام خود توسط پلنگ نباشند و نسبت به حفاظت از این گونه ارزشمند حساس بوده و به آن آسیبی نرسانند.

حمید کشمیری، عضو شورای سیاست گذاری پارک ملی گلستان هم در این باره به ایرنا گفت: بر اساس شنیده ها، دولت تعهدات خود نسبت به بیمه «ما» را به خوبی انجام نداده و شاید تمدید نشدن حمایت های بیمه ای ناشی از همین امر بوده است.

‌بهروز جعفری، رئیس اداره نظارت بر امور حیات وحش اداره کل حفاظت محیط زیست خراسان شمالی نیز گفت: خوشبختانه امسال گزارش زیادی از تلفات ناشی از حمله پلنگ به دام در این استان دریافت نشده و تنها یک قلاده سگ و یک‌ اسب توسط این حیوان تلف شده است.

بهروز جعفری ادامه داد: فروردین امسال، یک ‌اسب در شهرستان بجنورد، بر اثر حمله پلنگ، تلف شد که به علت نامشخص بودن وضعیت بیمه ما، برای جبران این خسارت از طریق بیمه هنوز اقدامی نشده است.

به نام محیط‌ زیست به کام سیاست

مهدی آیینی

محیط زیست با همه زخم‌هایش زیر ذره‌بین مجلس می‌رود، هرچند خیلی دیر، اما نمایندگان مجلس سرانجام پس از سال‌ها با تحقیق و تفحص از سازمان حفاظت محیط زیست موافقت کردند. سازمانی که تاکنون هیچ سکانداری نتوانسته آن را به‌درستی هدایت کند به همین دلیل زخم‌های ناسور محیط‌زیست کشور هرروز عفونی‌تر می‌شود.

مدیرانی که تاکنون پایشان به پردیسان باز شده وقتی مورد انتقاد قرار می‌گیرند، از این می‌گویند که سازمان حفاظت محیط‌زیست امکانات لازم را در اختیار ندارد. سازمان حفاظت محیط‌زیست هیچ وقت اقتدار لازم را نداشته، این ضعفی است که بخشی از آن را باید پای مدیرانی که تاکنون فرصت هدایت آن را داشته‌اند گذاشت، اما ریشه‌های این ضعف جای دیگری است. 

حسن روحانی پس از تشکیل دولت یازدهم اولین مصوبه‌اش را به نام ارومیه زد تا روی ادعای زیست‌محیطی‌ترین دولت بودن تاکید کند این ادعا در دولت دوازدهم نیز تکرار شد اما هیچ وقت از مقام شعار فراتر نرفت تا آنجا که با تغییر معصومه ابتکار و جایگزینی عیسی کلانتری در پردیسان نیز محیط‌زیست راه به‌جایی نبرد. 

معصومه ابتکار نتوانست انتظارات را برآورده کند، عیسی کلانتری نیز با تصمیم‌هایی که تاکنون گرفته فعالان محیط‌زیست را شوکه کرده، تصمیم‌هایی مانند واگذاری کنوانسیون تنوع زیستی و رسوب‌زدایی از تالاب انزلی با اکسید تیتانیوم. کلانتری تنها عضو کابینه زیست‌محیطی‌ترین دولت نیست که تصمیم‌های محیط نیستی می‌گیرد.

عملکرد بیشتر وزرا نشان می‌دهد که ظاهرا دغدغه محیط‌زیست را ندارند؛ وزارت خارجه تاکنون برای تامین حقابه‌های کشور قدمی جدی برنداشته است. وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم تاکنون در کتاب‌های درسی مطلب مناسبی درخصوص محیط‌زیست نگنجانده‌اند و مدارس طبیعت نیز یکی یکی خاطره می‌شوند.

وزارت نفت نیز با جاده‌هایی که در دل تالاب هورالعظیم کشیده متهم اصلی مرگ این تالاب است، دست این وزارتخانه به خون جنگل نیز آلوده است به‌دلیل کشیدن خطوط انتقال نفت در دل جنگل.

وزارت نیرو نیز با سدسازی‌های مرگ‌بار نفس محیط زیست را به شماره انداخته و پای رفتن را از بسیاری از رودخانه‌های کشور گرفته. این وزارتخانه برای تصفیه فاضلاب شهرهای حاشیه دریاچه خزر و خلیج فارس و دریای عمان نیز اقدامی مناسب انجام نداده برای نمونه فاضلاب سه استان شمالی کشور به شکل مستقیم به دریا می‌ریزد.

سازمان میراث فرهنگی و گردشگری نیز بر طبل توسعه ناپایدار می‌کوبد و با اجرای طرح‌های گردشگری در بکرترین زیستگاه‌ها مانند آشوراده زخم‌های محیط‌زیست را بیشتر می‌کند. 

وزارت بهداشت نیز ساماندهی زباله‌های بیمارستانی و عفونی را به فراموشی سپرده است، جهادکشاورزی حتی به قیمت مرگ جنگل می‌خواهد کشاورزی را توسعه دهد وزارت صمت نیز فعالیت معادن در مناطق حفاظت شده را در اولویت قرار داده است.

تصمیم‌های اشتباه این وزارت خانه و سازمان ها از بی توجهی دولت به محیط زیست حکایت دارد و این پیغام را به نمایندگان می‌دهد که با تحقیق و تفحص از یک سازمان نمی‌توان به نجات محیط زیست امیدوار بود، چراکه زخم‌های محیط‌زیست با شعار درمان نمی‌شود. فرقی هم ندارد این شعار از سوی دولتی باشد که قصد دارد محیط زیست را قربانی سیاست کند  یا نمایندگانی که به نام محیط زیست در پی اهداف سیاسی هستند.

ورود خانه ملت به پردیسان

طرح تحقیق وتفحص مجلس ازسازمان محیط زیست پس از سال ها بالاخره رای آورد

با این که تحقیق وتفحص کردن ازاین سازمان و آن دستگاه برای مجلس کاری عادی وعادتی دیرین است ولی هنوزهم وقتی شنیده می شود تحقیق وتفحصی جدید درمجلس رای آورده، گوش هایی تیز می شود. این بار نوبت سازمان حفاظت محیط زیست است، جایی که بویژه در دولت دوازدهم به غایت بی رمق شده است،‌ سازمانی که در پنج شش سال اخیر خیلی ها خواسته اند تفحصش کنند ولی نتوانسته اند.

علی اصغریوسف نژاد، نماینده ای که تقاضاکننده تحقیق وتفحص است از سال ۹۲ به همراه عده ای دیگر پیگیر این کاراست اما دیروز با فاصله ای شش ساله از شروع کار تازه موفق شد مصوبه این کار را ازمجلس بگیرد، با ۱۲۰ رای موافق و۳۷ رای مخالف. خودش به خانه ملت گفته است که دراین تفحص قصد مچ گیری ندارند وفقط می خواهند از ابزارنظارتی مجلس استفاده کنند ومشکلات و کاستی های سازمان محیط زیست را برطرف سازند ولی اگرهدف واقعا این است چرا شش سال صبر و اصرار برتفحص و چرا یاری رساندن به این سازمان از هزار راه دیگر نه؟

علی اصغریوسف نژاد دیروز پاسخ تماس های ما را نداد تا این دو سوال را از او بپرسیم، ولی درگفت وگویش با خانه ملت گفته است که از یک اتفاق در شگفت است،‌ این که چرا کمیسیون کشاورزی مجلس با تحقیق وتفحص ازسازمان محیط زیست مخالفت کرده است.

چون کمیسیون کشاورزی ربط مستقیمی با بحث حفاظت ازمحیط زیست ومنابع طبیعی دارد و مخالفتش الحق مایه شگفتی است ما نیز روزگذشته با اعضای این کمیسیون تماس گرفتیم درحالی که هیچ پاسخ روشنی ازهیچ کدام نشنیدیم. علی محمدشاعری که روزگاری نه چندان دور از مدیران سازمان حفاظت محیط زیست بوده به ما گفت که پاسخ این سوال خیلی وقت گیر است و او فرصت توضیح ندارد، رضا کریمی هم درتماسی پیامکی بدون این که علت مخالفت را شرح دهد برایمان نوشت که برخی از اعضا موافق تفحص بودند ولی خب اکثریت مخالفت این کار بودند و نظر افضلی نیز توضیح داد گرچه او به انجام تفحص رای مثبت داده ولی ادله مدافعان تفحص کافی نبوده است. دراین میان احمدعلی کیخا رئیس کمیسیون کشاورزی مجلس نیز که درهمین دولت تدبیر و امید چند سالی معاون محیط طبیعی سازمان بوده و به زبان آمده که پروژه واگذاری جزیره آشوراده و گردشگر پذیرشدنش را خودش امضا کرده اصلا دیروز پاسخ تماس های مکرر ما را نداد که بگوید چرا کمیسیون تحت امرش با تحقیق و تفحص مخالف است.

۵+۱۴

به هرحال تحقیق وتفحص ازسازمان حفاظت محیط زیست فعلا رای آورده و اگر سرنوشتش مثل تفحص هایی نشود که به دلایلی ناگفته از دستورکارخارج می شوند یا انجام می شوند ولی به نتیجه ملموس نمی رسند، می شود گفت که این سازمان بالاخره دُم به تله تفحص خواهد داد. هرچند که یوسف نژاد، متقاضی انجام تفحص گفته است که این کار به نفع سازمان است وقراراست با این کارمشکلاتش برطرف شود ولی تجربه نشان داده هیچ دستگاهی راضی به تفحص شدن و رو شدن زیرو بم هایش نیست و حاضر است برای تن به چنین چیزی ندادن، دست به خیلی کارها و لابی گری ها بزند.

اما امروز که امروز است، امروز که هنوز بحث تحقیق وتفحص از سازمان محیط زیست داغ است و روی بورس، ۱۴ محور اصلی و پنج محور فرعی برای آن تعریف شده که البته از نگاه ما کلی گویی است و می شود گفت که این فهرست ۱۹ بندی چندان نیز به روز نیست.

بررسی انطباق یا عدم انطباق عملکرد سازمان حفاظت محیط زیست با قوانین، عملکرد معاونت محیط زیست انسانی درطرح های زیست محیطی، عملکرد سازمان درباره تعیین حقابه تالاب ها و صیانت ازتالاب های کشور، واردات وکاشت محصولات تراریخته، واگذاری مسئولیت کنوانسیون تنوع زیستی به جهاد کشاورزی، انتصابات درسازمان محیط زیست، عملکرد ادارات استانی، نحوه صدورمجوز طرح های اشتغالزا، شیوه مدیریت پسماند دراستان های شمالی وکلانشهرها، آلودگی هوای شهرها، تثبیت خاک وشناسایی منشأ ریزگردها وچند محور رده ریز دیگر آن چیزی است که تفحص کنندگان دنبال یافتن پاسخشان هستند.

این لیست کامل و به روز نیست چون اگر بود ساخت آرام و بی صدای ده ها سد در شمال کشور، موافقت دولت با شخم زیراشکوب جنگل های زاگرس و بالاخره تصمیم تازه عیسی کلانتری رئیس سازمان حفاظت محیط زیست برای انحلال دفتربازرسی ونظارت بر عملکرد این سازمان را منحل کرده است باید جزو این لیست قرار می گرفت.

اولویت های تفحص

دراین میان عده ای معتقدند علاوه براین نقدها، این نقد نیز وارد است که مجلس خیلی دیر وارد تحقیق وتفحص ازمحیط زیست شده است. محمد درویش فعال محیط زیست چنین نظری دارد و به ما می گوید دلیل این اعتقادش این است که سازمان هایی که مستقیما زیر نظر مجلس نیستند و معاون رئیس جمهور آنها را اداره می کند باید بیشتر مشمول قانون تحقیق و تفحص باشند، بویژه سازمانی مثل محیط زیست درشرایطی که وضعیت محیط زیست کشورمان اصلا قابل دفاع نیست. اومی گوید مجلس باید به این موضوع توجه کند که براساس کنوانسیون تنوع زیستی ناگویا قراربود وسعت مناطق حفاظت شده ایران تا قبل از سال ۲۰۱۸ به ۱۷ درصد خاک کشور برسد که نرسیده است و در دولت دوم حسن روحانی نه تنها وسعت این مناطق افزایش پیدا نکرد، بلکه حدود ۶۷ هزارهکتار نیز از وسعت آنها کم شد.

درویش اضافه می کند که واگذاری مسئولیت کنوانسیون تنوع زیستی به وزارت جهاد کشاورزی نیز موضوع خوبی برای تحقیق وتفحص است چون باعث شده به جای این که سازمان محیط زیست متولی گونه های درمعرض خطری مثل یوزپلنگ آسیایی، میش مرغ، سیاه خروس یا خرس سیاه بلوچی باشد، وزارت جهادکشاورزی  که متخصص نیست ریش و قیچی را در دست بگیرد. اواین واگذاری بی ربط را ربط می دهد به تلاش ها درحوزه تراریخته ها،‌ بحثی که به گفته او سازمان محیط زیست دنبال اجرایش بود و چون نمی توانست پیش خود گفت که اگرکنوانسیون تنوع زیستی در وزارت جهاد کشاورزی باشد، تراریخته ها می تواند بهتر پیش برود.

این کارشناس محیط زیست می پرسد چرا سازمان محیط زیست خود را درگیر پروژه هایی مانند انتقال آب و سدسازی می کند؟ چرا رئیس‌جمهور، رئیس سازمان محیط زیست را مسئول طرح انتقال آب خزر به سمنان کرده درحالی است که ظرفیت حفظ آب های سطحی ما درمخازن و حتی بیشتر ازآن پرشده و ما اکنون نیازی به سدسازی نداریم. او بازهم می پرسد چرا باید به بهانه ساخت سد لاسک یا پل رود یا شهربیجار، صدها هکتار از جنگل های هیرکانی ارزشمند قطع شود و سازمان محیط زیست نیز با این سدسازی ها موافقت کند و سازمان جنگل ها نیز فقط به دریافت غرامت بابت درخت های قطع شده اکتفا کند و دیگر کاری به کاراین سدسازی ها نداشته باشد؟ درویش می گوید این مسائل باید درتحقیق و تفحص های مجلس موشکافی شود.

علی سلاجقه، رئیس اتحادیه انجمن‌های علمی منابع طبیعی و محیط زیست ایران نیز وقتی  با ما حرف می زد به نکاتی اشاره کرد که معتقد است مجلس باید موشکافانه تر به آن ورود کند مثلا این که چرا در دوره اخیر سازمان محیط زیست به جای این که کار حاکمیتی انجام دهد، کار تصدی گری انجام داده است. او می گوید همان طور که دولت، ارتش یک کشور را برای دفاع مجهز می کند، بخش های محیط زیست و منابع طبیعی نیز از چنین جایگاه برخوردارند و دولت باید از قدرت و اختیارات آنها پاسداری کند. اما اکنون طوری شده که سازمان محیط زیست به جای این که نقش نظارتی داشته باشد، کارهایی را که در حیطه وظایفش است، به پیمانکاران و شرکت های خصوصی واگذار می کند که این یعنی امروز تفکر مدیران سازمان، توسعه به هر قیمتی است و از این رو، از طرح های به ظاهر توسعه ای بی شماری در دوره اخیر حمایت کرده اند.

سلاجقه می گوید مجلس باید روی این موضوعات متمرکز شود وتحقیق کند که چرا ارزیابی زیست محیطی پروژه ها دراین دوره بخوبی انجام نمی شود و چرا تفکر کارشناسی براین سازمان حاکم نیست و نتیجه اش می شود وقوع سیلاب، ریزگرد، آتش سوزی جنگل ها و دیگر بلایای طبیعی.

این که فهرست محورهای تحقیق وتفحص ازسازمان محیط زیست درمجلس کامل تر از آنی که اعلام شده، می شود یا خیر درآینده معلوم می شود اما واقعیت این است که اگرمجلس دنبال انجام یک کارمعمولی نیست و می خواهد دردی از دردهای کشور را مداوا کند باید از تحقیق وتفحص فانتزی فاصله بگیرد و به دل مشکلات و ناکارآمدی ها بزند، مشکلاتی که کارشناسان و دلسوزان محیط زیست بر آن وقوف کامل دارند.  

مریم خباز

شیری محکوم به اسارت

هومن ملوک‌پور
دامپزشک

ورود شیر ایرانی به کشور ماجرایی شبیه ورود ببرهای سیبری به کشور است که در جریان آن به دلیل ضعف مدیریت، نبود کادر درمان مناسب و در نتیجه اهمال کاری در تشخیص بموقع بیماری همه شیرهای باغ وحش ارم به مشمشه مبتلا  و تلف شدند‌. شرایط موجود نشان می‌دهد که در خصوص شیرها نیز این نگرانی‌ وجود دارد، زیرا با توجه به نبود زیستگاه و امکان احیای نسل آن در طبیعت این شیرها باید برای همیشه در شرایط نامناسب باغ وحش زندگی کنند.‌ زمانی که شیرایرانی در دشت ارژن وجود داشت متوسط جمعیت خوزستان حدود ۳ نفر در هکتار بود، اما این روزها این جمعیت چندهزار نفر در هکتار است به همین دلیل زیستگاه و طعمه ای برای شیر وجود ندارد.

‌نباید فراموش کرد که شیرها برای زندگی در اسارت نیز شرایط خاصی نیاز دارند، برای نمونه شیرنر در باغ وحش بریستول حدود ۴۰۰۰ متر فضا در اختیارداشت و برایش فراهم شده بود که در هفته چند بار ‌شکار کند‌‌.

‌براساس استانداردها هر شیر باید حدود حدود ۲۵۰۰ هکتار فضای باز در اختیار داشته باشد، نکته دیگر اینکه شیرها بجز در زمان جفتگیری تمایلی ندارند با شیر ماده زندگی کند،چراکه احتمال درگیری برای آنها وجود دارد به همین دلیل باید فضای لازم برای شیر ماده نیز فراهم شود.

نکته دیگر اینکه شیرها به آسانی در اسارت زادآوری می کنند و با توجه به اینکه آنها در طول سال یک تا دو بار جفتگیری می کنند و هر بار بین سه تا شش توله به دنیا می آورند باید نگران آینده این توله ها نیز بود‌.

درباره دیگر خصوصیات شیر ایرانی نیز باید گفت شیر ایرانی از شیر هندی کوچکتر و خجالتی تراست‌. برخی کارشناسان با توجه به اینکه کشورمان در حد فاصل هند و افریقا قرار دارد می گویند شیر ایرانی از تلفیق شیر افریقایی با شیر  هندی ایجاد شده اما برخی هم این نظریه را دارند که شیرهندی وافریقایی در اثر جهش ژنتیکی شیرایرانی بوجود آمده است.‌

شیر ایرانی در قفس می‌ماند

سازمان حفاظت محیط زیست تاکید دارد که برنامه ای برای احیای نسل شیرایرانی ندارد

حالا دقیقا ۵ روز از بازگشت کامران به وطن می گذرد؛ ۵ روز پرهیاهو و پرحاشیه! کامران از روز رسیدنش به ایران، جزو خبرهای داغ خبرگزاری هاست و عکس هایش در فضای مجازی به بهانه های مختلف دست به دست می شود! حالا همه می دانند که بعد از حدود ۸۰ سال ، ایران میزبان یک شیر ایرانی است! کامران برای رسیدن به ایران راه درازی را طی کرده، از باغ وحش بریستول جایی حوالی جنوب غربی انگلیس تا باغ وحش ارم تهران، حدود سه روز در راه بوده و در نهایت این شیر نر ۶ ساله ساعت ۲۲ چهارشنبه گذشته وارد کشور شده و از همان زمان مورد توجه قرار گرفته ؛ خیلی ها عکس هایش را منتشر کرده اند، از غم توی چشم هایش گفته اند و به زخم روی صورتش رسیده اند. کامران حالا اسمش هیرمان است یک اسم ایرانی با ریشه لری به معنی « به یادماندنی» ! این شیر نر البته قرار نیست تنها بماند و تا چند روز آینده، جفت ماده اش هم از باغ وحش دوبلین ایرلند وارد کشور می شود تا باغ وحش ارم تهران میزبان یک زوج باشد.

با این حال علامت سوال ها اما درباره اصالت این شیرها و وضعیتشان کم نیست؛ سوالهایی که علاوه کارشناسان محیط زیست و حیات وحش ، ذهن مردم عادی را هم به خودش مشغول کرده است و خیلی ها از خودشان می پرسند که آیا این دو قلاده شیر واقعا ایرانی هستند؟!

جواب ایمان معماریان دامپزشک باغ وحش تهران به این سوال یک بله محکم است. او به ما می گوید: همه حیوانات تحت نظر اتحادیه باغ وحش های اروپا، شجره نامه کامل دارند، ازمایش های ژنتیکی شان مشخص است و این دو شیر کاملا خالص و زیرگونه شیرایرانی ما هستند و اجدادشان برمی گردد به شیرهایی که یک زمانی در طبیعت کشور ما زندگی می کردند.

با اینکه از زمان ورود این شیر نر به ایران و با شنیدن خبر آمدن جفت ماده اش ، خیلی ها حرف از طرح احیای نسل شیر ایرانی به میان آوردند و گمانه زنی ها بر این بود که قرار است شیر ایرانی دوباره احیا شود، اما دامپزشک باغ وحش تهران می گوید که این شیر ایرانی به کشور آمده تا توجه مردم کشورمان را بیشتر از قبل به حیات وحش کشورمان جلب کند! تا به مردم ایران نشان بدهند حیوانی که یک زمانی سمبل کشورشان بوده به خاطر بی توجهی از دست رفته و اگر این بی توجهی ادامه داشته باشد این سرنوشت در انتظار بقیه گونه های درمعرض خطر کشورمان هم هست.

معماریان با اشاره به این موضوع می گوید: ما برنامه ای برای احیا و معرفی این شیرها به زیستگاه نداریم فعلا اینها در کنار بقیه گونه های در معرض خطر انقراض تحت نظر نگهداری می شوند و شاید اگر یک روزی واقعا زیستگاه مناسبی برایشان وجود داشت به طبیعت برگردند ولی درحال حاضر این امکان برایشان وجود ندارد.

دامپزشک باغ وحش تهران در توضیح بیشتر می گوید: درحال حاضر در طبیعت ایران هیچ زیستگاه طبیعی ای که شیر بتواند در آن زندگی کند، وجود ندارد چراکه تمام زیستگاه های قدیمی ای که شیر در ​آن زندگی می کرده ، الان یا تبدیل به کارخانه شده یا معدن یا جاده از آن گذشته و از آنجایی که شیر جزو حیوان هایی است که بیشترین تعارض را با انسان دارد ، ما هیچ جایی را نداریم که در آنجا شیر ایرانی را به دامن طبیعت برگردانیم .

نتیجه این اتفاق یعنی فقدان زیستگاه مناسب ، زندگی شیرهای وارد شده به کشور در حصار باغ وحش است؛ در جایگاهی که هزار متر فضای باز دارد و ۳۰۰ متر فضای بسته. گرچه به گفته معماریان این موضوع اصلا جای نگرانی ندارد. معماریان با اشاره به همین موضوع می گوید: استانداردهای نگهداری این حیوانات را متخصصین تشخیص می دهند و براساس نیازهای حیوان آزمایش های خاصی انجام می شود و برهمین مبنا استانداردهای نگهداری تعیین می شود. درحال حاضر هم جایگاهی که برای این شیرها درنظر گرفته شده براساس استانداردهای بین المللی است ، ایرادهایش اصلاح شده و به همین دلیل پذیرفته شده که جایگاه نگهداری شیر ایرانی باشد.

چه چیزی در انتظار شیرهاست

در خاطره دوست داران محیط زیست و حیات وحش تهران، شرایط نگهداری شیرها در باغ وحش همیشه با نگرانی همراه بوده ؛​هنوز خیلی ها یادشان نرفته که در زمستان سال ۸۹، یعنی حدود ۹ سال پیش چند قلاده شیر باغ وحش تهران به دلیل ابتلا به بیماری مشمشه ، معدوم شدند؛ حالا همین گروه نگرانند که نکند مشمشه در کمین این دو قلاده شیر ایرانی هم باشد؟! سوالی که دامپزشک باغ وحش تهران در جوابش به ما می گوید: باغ وحش تهران آن زمان با باع وحش الان بسیار متفاوت است ؛ هم اهدافش تغییر کرده و هم شرایطش عوض شده. الان باغ وحش تهران عضو اتحادیه باغ وحش های اروپاست و ۸۰هشتاددرصد شرایط کل باغ وحش های استاندارد را دارد و در یکی دوسال اینده به استاندارد کامل می رسد و به همین دلیل برای این شیرها بهترین جایگاه ممکن درنظر گرفته شده . آنها ۵ روز در هفته غذا می خورند و درحال حاضر لاشه کامل گاو و مرغ برایشان در نظر گرفته شده یعنی همان گوشتی که مردم استفاده می کنند، البته در باغ وحش قبلی در انگلیس از لاشه اسب برایشان استفاده می شد.

خراش های روی صورت هیرمان فعلی و کامران قبلی، یکی دیگر از دغدغه های دوستداران محیط زیست است؛ مشکلی که معماریان می گوید فقط به خاطر دوری راه و طولانی بودن مدت زمان حضور این شیر نر در جعبه انتقالش بوجود امده است. به گفته او، این شیر سه روز در راه بوده، از بریستول به صورت زمینی به لندن رفته و از لندن با کشتی به المان رسیده و از آلمان با پرواز به ایران. درنتیجه صورتش در جعبه ای که در آن قرار داشته به این طرف و آن طرف برخورد کرده و کمی ساییده شده اما الان این زخم خوب شده است.

به گفته معماریان تا جمعه به احتمال زیاد، ایلدا یعنی همسر هیرمان هم از راه می رسد؛ قرار گرفتن این دو شیر در کنار هم ، احتمال باروری آنها را به ذهن خیلی ها می آورد اما دامپزشک باغ وحش تهران می گوید: باغ وحش ارم تحت نظر برنامه EEP یا تکثیر گونه‌های در خطر انقراض در باغ وحش‌ها کار می‌کند و برای تکثیر هر گونه‌ای باید توصیه نامه تکثیر داشته باشد و این یعنی بر اساس توصیه نامه تکثیر گونه‌های در خطر انقراض بانک ژن، نیاز به جایگاه مناسب و معرفی مجدد در طبیعت باید صورت گیرد و اگر هر کدام از این‌ها را باغ وحش‌ها داشته باشند می‌توانند توصیه‌نامه را داشته و تکثیر را انجام دهد؛ اما فعلا برنامه ای مشخص برای این هدف وجود ندارد.

سازمان به احیا فکر نمی کند

حفاظت از گونه های جانوری موجود در حیات وحش ایران ؛ اولویت اول سازمان حفاظت محیط زیست است . این را مجید خرازیان مقدم ، مدیرکل دفتر حفاظت و مدیریت حیات وحش سازمان محیط زیست، به ما می گوید؛ وقتی از او درباره برنامه های این سازمان برای احیای شیر ایرانی می پرسیم.

با این جواب مقدم به ما می گوید که این دو شیر توسط یک باغ وحش به کشور وارد شده اند نه سازمان محیط زیست و اولویت اول سازمان محیط زیست هم ، حفاظت از گونه های جانوری ای است که در کشور وجود دارد بویژه گونه های در معرض تهدید و بالاخص گونه های در معرض انقراض.

مقدم با این حال به نمایندگی از سازمان متبوعش می گوید که ممکن است در سالهای اینده این سازمان نیم نگاهی هم به بحث امکان سنجی و احیای مجدد گونه های منقرض شده مثل همین شیر ایرانی داشته باشد. اما این موضوع فقط در حد یک احتمال است.

با این حال این مقام مسئول هم ، اصالت ژنتیکی این شیرها را تایید می کند و می گوید: این دو شیر سرتیفیکیشن های لازم وبین المللی را دارند و تا جایی که من می دانم در زمان قاجار حدود ۱۲۰سال پیش تعدادی شیر به پادشاهی انگلیس هدیه داده شده و این شیرها می توانند از همان نسل باشند.

 شیری با نژاد مخلوط

با این حال محمدعلی یکتانیک؛  کارشناس حیات وحش نظری خلاف این دو نفر دارد؛ او جزو منتقدانی است که می گوید که وارد کردن این دو شیر به کشور در شرایط فعلی محیط زیست و حیات وحش کشورمان ،  بیشتر حالت نمایش دارد؛ نمایشی که می خواهد ذهن ها را از کمبودها و نقص های  موجود، از یوزپلنگ درحال انقراض و محیط بان های بی امکانات و دست خالی ، منحرف کند.

این اما همه ماجرا نیست و این کارشناس حیات وحش در ادامه اصالت این دو شیر را هم زیر سوال می برد. او به ما می گوید: درباره اینکه این شیرها واقعا ایرانی باشند جای تردید است ؛ اینکه نسل شان از زمان قاجار به صورت خالص ادامه پیدا کرده باشد بیشتر حالت گمانه زنی دارد و این احتمال هم هست که درصدی از ناخالصی در ژن شان باشد.

یکتانیک در توضیح بیشتر می گوید: اساسا شیری که الان به اسم شیر ایرانی وارد کشور شده، شیر اسیایی است . شیر اسیایی برای اولین بار در ایران نامگذاری شده (این روال است که هر گونه جانوری ای برای اولین بار در هر جایی نامگذاری بشود اسم انجا را می گیرد) اما نکته اینجاست که  الان حدود ۷۰۰ قلاده از این شیر اسیایی در هند وجود دارد و به خاطر از بین رفتن زیستگاه در ایران دیگر وجود ندارد.

این کارشناس حیت وحش ادامه می دهد: ما اصلا نمی توانیم از واژه احیا برای شیر ایرانی استفاده کنیم؛ ما بیش از ۸۰سال پیش به طور قطعی شیر ایران را از دست دادیم و هیچ زیستگاه مناسبی برای ان دیگر وجود ندارد؛ پس امکان احیا هم وجود ندارد.

مینا مولایی

حیات خشکیده وحش

گزارشگران سبز از فروش حیوانات تاکسیدرمی‌شده در فضای مجازی به دست دلالان حیات وحش گزارش می‌دهد

بساطشان پر است از انواع و اقسام حیوانات خشک‌شده؛ از کل و قوچ و گراز گرفته تا عقاب و شاهین و فلامینگو و حتی گرگ و روباه و سمور. این افراد البته بساط خود را در جلوی چشم عموم مردم پهن نکرده و تقریبا زیرزمینی فعالیت می‌کنند، آن هم در فضای مجازی، در همین سایت‌های خرید و فروش معروف و شبکه‌های اجتماعی پرمخاطب. اما فعالیتشان آنقدر مخفیانه نیست که نتوانیم سر از کارشان در بیاوریم. با یک جست‌وجوی ساده، ده‌ها آگهی فروش حیوانات تاکسیدرمی‌شده نمایان می‌شود، ضمیمه هرکدام هم یک شماره تلفن است که می‌شود تنها سر نخ ما برای ارتباط با این دلالان حیات وحش.

در قالب مشتری با شماره‌های زیر آگهی‌ها تماس می‌گیریم، نفر اولی که پاسخ می‌دهد، تهرانی است. در عنوان آگهی‌اش نوشته «مجسمه دکوری عقاب»، اما وقتی از او سراغ تاکسیدرمی این پرنده شکاری را می‌گیریم، می‌گوید عقاب‌هایش را فروخته است، اما هنوز چند شاهین ایرانی در بساطش پیدا می‌شود؛ با قیمت‌هایی بین ۲۵۰ تا ۴۸۰ هزار تومان.

از او می‌خواهیم عکسی از همه تاکسیدرمی‌هایی را که برای فروش گذاشته است، ارسال کند. همان ابتدا ۲۹ عکس برایمان می‌فرستد، از انواع طوطی، شاهین، طاووس، قرقاول و دیگر پرندگان؛ اما به او می‌گوییم که این پرنده‌ها را همه همکارانت نیز دارند و از این فروشنده می‌خواهیم از تاکسیدرمی‌های کمیاب‌تر خود رونمایی کند. او هم بلافاصله عکس یک گرگ را می‌فرستد و می‌گوید این گرگ چند هفته پیش در غرب کشور شکار شده و او اکنون تاکسیدرمی‌شده آن را با قیمت ۶۵۰ هزار تومان می‌فروشد.

برایش می‌نویسیم که این گرگ هم ما را راضی نمی‌کند و او هم در جواب، عکس‌هایی از یک گربه وحشی، یک سمور و سر یک شغال را می‌فرستد و می‌گوید این‌ها را به تازگی فروخته است، اما اگر جنسی شبیه این‌ها پیدا کرد، خبرش را به ما خواهد داد. از این دلال حیات وحش می‌پرسیم که لاشه این حیوانات چطور به دستش رسیده است که او توضیح می‌دهد بعضی‌ها لاشه این جانوارن را در طبیعت پیدا می‌کنند و برایش می‌آورند، اما بیشتر آنها به صورت غیرمجاز ‎شکار شده‎اند.

همدستی شکاربان و شکارچی با دلالان حیات وحش

دومین فروشنده‌ای که با او تماس می‌گیریم، اهل شاهین‌شهر است؛ مثل اولی دستش پر نیست و بیشتر در زمینه پرنده‌های خشک‌شده کار می‌کند. به قول خودش، بهترین جنسش یک فلامینگو است که او می‌گوید در انزلی پرورش یافته و وقتی مُرده، او لاشه‌اش را از صاحب آن خریده و پس از تاکسیدرمی کردن، آن را با قیمت ۹۰۰ هزار تومان برای فروش گذاشته است. در ادامه هم عکس یک اردک تاجدار اروپایی و دو قرقاول آمریکایی را ارسال می‌کند و می‌گوید این‌ها نیز پرورشی بوده‌اند.

او اما از یک جغد هم رونمایی می‌کند که به گفته خودش، در اطراف اصفهان با یک دکل برق برخورد کرده و در دم جان داده است. بلافاصله هم یک محیط‌بان اصفهانی این لاشه را پیدا کرده و برای این فروشنده فریز کرده است. او می‌گوید از قبل با آن محیط‌بان هماهنگ کرده که هر لاشه به‌دردبخوری را که پیدا می‌کند، برایش کنار بگذارد و او هم در عوض حق حساب محیط‌بان را پرداخت می‌کند.

نفر بعدی که تماسمان را جواب می‌دهد، فروشنده‌ای است اهل قم. او البته بیشتر در کار ساخت حیوانات تاکسیدرمی‌شده است تا خرید و فروش آن. اما اگر بخواهیم می‌تواند پوست، شاخ و لاشه بسیاری از حیوانات را هم برایمان پیدا کند و تاکسیدرمی‌اش را بسازد.

به همین بهانه از او می‌خواهیم برایمان سر یک قوچ اوریال را پیدا کند و او هم می‌گوید پیدا کردن سر و شاخ مناسب این حیوان، اگر به صورت غیرمجاز شکار شده باشد، بین یک تا ۲ میلیون تومان هزینه می‌برد و اگر به صورت مجاز شکار شده باشد، بین ۵ تا ۶ میلیون تومان. خودش هم برای ساخت آن ۲ میلیون تومان دستمزد می‌گیرد.

ارزان‌تر بودن سر و شاخ قوچی که شکارچیان غیرمجاز آن را زده‌اند، بهانه‌ای می‌شود برای این که از این دلال قمی بخواهیم دنبال چنین سر و شاخی بگردد. او البته در ابتدا زیر بار این کار نمی‌رود و تاکید می‌کند که خودش شکارچی نیست و باید سراغ قوچی را که تازه صید شده، از دیگران بگیریم. اما با اصرار ما، کم‌کم راضی می‌شود و در کمتر از یک ساعت، عکسی را از سر یک قوچ اوریال که ظاهرا همین اواخر شکار شده است، می‌فرستد و می‌گوید: این را هفته پیش یکی از دوستانم در خراسان شمالی شکار کرده است و اگر بخواهید همین را بسازم، هزینه‌اش ۴ میلیون تومان می‌شود که باید نصف آن را همین اول پرداخت کنید.

در ادامه از این شخص می‌خواهیم دنبال تاکسیدرمی حیوانات خاص‌تری مثل سیاه‌گوش یا روباه شنی بگردد. او البته در این مرحله دیگر به ما اعتماد نمی‌کند و پاسخ می‌دهد: این‌ها جزو گونه‌های کمیابی هستند که به سختی در طبیعت پیدا می‌شوند و جریمه شکارشان هم خیلی سنگین است. بنابراین اصلا به دردسرش نمی‌ارزد که من در فضای مجازی به کسی که نمی‌شناسم، آمار چنین حیواناتی را بدهم.

لاشخوری از انواع گونه‌های وحشی

فروشنده دیگری که پاسخمان را می‌دهد، ظاهرا دستش در انواع حیوانات تاکسیدرمی‌شده، بسیار باز است. آن‌قدر که در آگهی خود تصاویری از حیوانات مختلفی مثل گربه جنگلی، شغال و شاهین را قرار داده. ما هم همان اول آمار گربه‌های جنگلی را از او می‌گیریم و او می‌گوید چهار گربه داشته، که دو تا از آنها را فروخته و دو تا هم باقیمانده است؛ یکی نر و یکی ماده، که حاضر است هر کدام از آنها را با قیمت یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان بفروشد.

با این فروشنده که اهل گیلان است سر صحبت را باز می‌کنیم و به او نیز می‌گوییم به دنبال تاکسیدرمی حیوانات کمیاب‌تری مثل پلنگ یا خرس هستیم. او پاسخ می‌دهد که خودش نیز دنبال چنین حیواناتی است، اما ریسک این کار بسیار بالاست، بخصوص درباره گونه‌هایی مثل پلنگ یا خرس که خرید و فروش آن جرم سنگینی دارد.

این فروشنده گیلانی البته این را هم می‌گوید که اگر در آینده به مشتری ثابتش تبدیل شویم، شاید بتواند درباره این گونه‌ها نیز برایمان کاری کند، مثلا به دوستان شکارچی‌اش بسپارد که وقتی به شکار می‌روند، گوشه چشمی نیز به این حیوانات داشته باشند.

از او می‌خواهیم تصاویری از هرچه را که دارد و به نظرش خاص‌تر می‌آید، برایمان ارسال کند. او نیز همان ابتدا عکسی از یک روباه خاکستری می‌فرستد و توضیح می‌دهد که این روباه متعلق به ییلاقات گیلان است که به دست یکی از دوستانش شکار شده و آن را با قیمت یک میلیون و ۳۰۰ هزار تومان می‌فروشد.

دلال گیلانی حیات وحش در ادامه تصاویر این حیوانات را نیز ارسال می‌کند: سر یک بز کوهی با قیمت ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان، یک سمور ییلاقی با قیمت ۶۰۰ هزار تومان، یک شنگ (نوعی سمور آبی) با قیمت ۵۰۰ هزار تومان و چند سر گراز با قیمت یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان.

بعد هم عکس یک شاهین و یک سمور خونخوار را می‌فرستد که هر دو را درون یک دکور قرار داده و برایش یک میلیون تومان قیمت گذاشته است. او تصاویری از گربه‌های جنگلی را که قبلا فروخته نیز می‌فرستد و می‌گوید چون این گربه‌ها، قرقاول‌های پرورشی‎اش را شکار کرده‌اند، از آنها کینه به دل گرفته و سر یک فرصت مناسب همه‌شان را کشته است.

بعد از این چهار نفر، با بیشتر از ده شماره دیگر از نقاط مختلف کشور تماس می‌گیریم. بعضی‌ها می‌گویند کارگاه تاکسیدرمی دارند و برای این کار از سازمان محیط زیست مجوز گرفته‌اند، برخی هم می‌گویند فقط در کار گونه‌های پرورشی هستند و غیر از این، فقط حیواناتی را تاکسیدرمی می‌کنند که با پروانه رسمی شکار شده باشند.

اما خیلی از آنها کاری به این صحبت‌ها ندارند. برایشان هم فرقی نمی‌کند گونه‌هایی را که خشک می‌کنند، حفاظت‌شده هستند یا خیر. این افراد فقط می‌خواهند که لاشه جانوران را به هر شکل ممکن به دست بیاورند و تاکسیدرمی آن را با بالاترین قیمت بفروشند. آنها دلالان حیات وحش هستند و نفعشان در کشته شدن حیوانات است؛ یک جور لاشخوری، که اگر هرچه زودتر جلویش گرفته نشود، می‌تواند همین سهم اندک باقیمانده از حیات وحش ایران را نیز از آیندگان دریغ کند.

یگان حفاظت در تعقیب حیوان‌فروشان مجازی

تعداد بالای آگهی‌های فروش حیوانات تاکسیدرمی‌شده در فضای مجازی، آن هم برای گونه‌هایی که بسیاری از آنها حمایت‌شده یا آسیب‌پذیر هستند، می‌تواند حاکی از ضعف سیستم نظارتی یگان حفاظت محیط زیست به عنوان مسئول برخورد با انواع تخلفات حوزه حیات وحش، بر جرایم اینترنتی این حوزه باشد.

از این رو، با بالاترین مقام این یگان یعنی جمشید محبت‌خانی تماس می‌گیریم نحوه ورود یگان حفاظت محیط زیست به جرایم اینترنتی این حوزه را از او جویا می‌شویم. فرمانده یگان حفاظت محیط زیست کشور نیز این مساله را می‌پذیرد که جرایم زیست‌محیطی در فضای مجازی بخصوص در زمینه خرید و فروش غیرقانونی حیوانات به صورت زنده یا تاکسیدرمی‌شده در سال‌های اخیر بیشتر شده است.

محبت‌خانی می‌گوید که آنها بر همین اساس دو ماه پیش جلسه‌ای را با مسئولان ارشد پلیس فتا تشیکل دادند و در آن جلسه مقرر کردند که باید رابطی بین یگان حفاظت محیط زیست کشور و پلیس فتا وجود داشته باشد تا جرایم زیست‌محیطی را در فضای مجازی با سرعت و دقت بیشتری رصد کند.

او این را هم اضافه می‌کند که قرار است در آینده نزدیک نیز جلسه‌ دیگری را با مسئولان پلیس فتا داشته باشند و در آن جلسه بحث حضور نماینده یگان حفاظت محیط زیست در پلیس فتای استان‌ها را نیز مطرح کنند. به این صورت که همه یگان‌های حفاظت استان‌ها، باید نماینده‌ای را در پلیس فتای آن استان داشته باشند تا به به جرایم اینترنتی این حوزه به صورت استانی رسیدگی کند.

با این حال، فرمانده یگان حفاظت محیط زیست کشور تاکید می‌کند که در شرایط فعلی نیز آنها در حد امکانات و نیروی انسانی در اختیارشان، این تخلفات را دنبال می‌کنند و در پی برخورد با متخلفان این حوزه هستند. همچنین به گفته محبت‌خانی، اکنون نیز این یگان با کمک پلیس فتا فیلترینگ بعضی سایت‌ها و نرم‌افزارهایی را که اقدام به درج آگهی‌های خرید و فروش غیرمجاز حیوانات می‌کنند، پیگیری کرده و در این زمینه افراد بسیاری را نیز به دست قانون سپرده است.

محمد حسین خودکار

تبر به ریشه‌های جنگل رسید

جنگلبانان از تمدید نشدن قراردادهایشان و خطراتی که جنگل را تهدید می‌کند می‌گویند

بیش از ۲۲۰۰ نفر از نیروهای حافظ جنگل که بر اساس قانون تنفس (توقف بهره‌برداری تجاری از جنگل‌های شمال) برای تامین هزینه خدمات دهی آنها بودجه ۸۰ میلیارد تومانی در نظر گرفته شده بود، در آستانه بیکاری قرار دارند. دو دهه پیش، سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور، در راستای کاهش وظایف تصدی‌گری خود از حضور بخش خصوصی در مدیریت جنگل استفاده کرد. ساختارهای بخش خصوصی متناسب با خواست بخش دولتی شکل گرفت و سرمایه‌گذاری‌هایی برای تربیت نیروی ماهر جنگل توسط بخشی از شرکت‌های بزرگ و کوچک برای انجام فعالیت‌های وابسته به جنگل انجام شد. پیش از روی کار آمدن خلیل آقایی رئیس فعلی سازمان جنگل‌‎ها، قرار نبود در ترکیب نیروهای حفاظتی جنگل‌های شمال که در شرکت‌های مختلف مشغول به کار بودند، تغییری ایجاد شود اما رئیس فعلی سازمان جنگل‌ها به تازگی دستور عدم تمدید قرارداد حفاظتی بخش خصوصی را صادر کرده است. علی عباس نژاد فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگل‌ها می‌گوید که می‌خواهیم این نیروها را تحت پوشش شرکت‌های دارای صلاحیت ببریم اما نیروهایی که در سازمان جنگل‌ها به نیروهای طرحی شهرت یافته و بار حفاظت از جنگل را به دوش می‌کشند، تغییر کارفرما را عامل تضییع حقوق خود معرفی می‌کنند. دو سالی از تصویب قانون تنفس جنگل‌های شمال می‌گذرد اما هنوز طرح جایگزین برای مدیریت جنگل ارائه نشده است. تصمیمات خلق الساعه مسئولان سازمان جنگل‌ها و بی توجهی به تبعات اجتماعی نیز در حال تبدیل شدن به یک بحران اجتماعی و اقتصادی در شمال کشور است زیرا با بلاتکلیف شدن نیروهای حفاظتی، از یک سو قاچاق چوب در جنگل‌های شمال به شدت افزایش یافته است و از سوی دیگر بخشی از نیروهای حافظ جنگل که با وعده‌های دولت در قالب طرح خروج دام از جنگل، به عنوان نیروی حفاظتی در خدمت جنگل قرار گرفته‌اند، حاضر نیستند تن به حقوق‌های حداقلی داده و با پیمانکار حفاظتی جدید وارد همکاری شوند. آنها با توجه به قیمت بالای گوشت در بازار، تصمیم دارند بار دیگر به عنوان دامدار به جنگل باز گردند. در شرایطی که سیل بخش وسیعی از ایران را درگیر کرده و حذف پوشش گیاهی یکی از دلایل مهم سیلاب‌ها و تشدید فرسایش خاک عنوان می‌شود، بی‌برنامگی و تغییر یکباره سیاست‌های سازمان جنگل‌ها، حیات جنگل‌های شمال به عنوان مهمترین سد در مقابل سیلاب‌های این منطقه را به خطر انداخته است.

دستورات یک طرفه و از بالا به پایین مسئولان سازمان جنگل‌ها، در حال شکل دادن بحرانی دیگر است. از ابتدای اردیبهشت ماه به دستور خلیل آقایی رئیس سازمان جنگل‌‎ها، مراتع و آبخیزداری کشور قرارداد حفاظتی شرکت‌های بهره‌برداری سابق که حالا با تصویب قانون تنفس جنگل تبدیل به شرکت‌های حفاظتی شده‌اند، تمدید نخواهد شد و قرار است بر اساس سطح جنگل، قراردادهای جدید منعقد شود. اما کسی نمی‌داند که چه در سر مسئولان سازمان جنگل‌ها می‌گذرد. نیروهای حافظ جنگل در استان گلستان اولین گروهی هستند که تحت تاثیر این دستور رئیس سازمان جنگل‌ها قرار گرفته‌اند. در سه استان شمالی دو هزار و ۲۰۰ نیروی حفاظتی وجود دارند که با دستورات اخیر، بلاتکلیف مانده‌اند و بیکاری آنها قطعا به ضرر جنگل تمام خواهد شد. به دنبال اخراج شدن یکباره ۵۰۰ تن از نیروهای حافظ جنگل در استان گلستان، شهرام کوسه غراوی نماینده مردم مینودشت و آزادشهر تذکر کتبی به وزیر جهاد کشاورزی داد اما مسئولان سازمان جنگل‌ها، در واکنش به این انتقادات فقط به این پاسخ بسنده می‌کنند که قصد اخراج هیچ نیرویی را نداریم. پاسخی که به هیچ وجه با واقعیت‌های موجود همخوانی ندارد.

قربانی شدن مهارت

دو دهه قبل سازمان جنگل‌ها تصمیم گرفت تا در راستای کاهش وظایف تصدی‌گری خود از حضور بخش خصوصی در جنگل استفاده کند. نیمی از جنگل‌های دارای چوب تجاری که تحت پوشش طرح‌های جنگلداری بودند، به بخش خصوصی واگذار شد و بنگاه‌های خصوصی پذیرفتند در ازای درآمدهای حاصل از چوب، حفاظت جنگل را که وظیفه حاکمیتی سازمان جنگل‌هاست به عهده بگیرند. بخش خصوصی همواره از تغییرات یکباره سیاست‌های دولت که منجر به زیان بنگاه‌های خصوصی می‌شود، گله‌مند است اما این بار پای اشتغال ۲۲۰۰ نفری در میان است که تاکنون بار حفاظت جنگل را به دوش می‌کشیدند اما در معادلات سازمان جنگل‌ها در زمان تصویب طرح تنفس، جایی برای آنها در نظر گرفته نشد. بخشی از نیروهای طرحی یا همان حافظان جنگل که شامل کارشناسان و نیروهای اداری و قرقبانان برخی شرکت‌های بزرگ بودند، در استان مازندران نشستی ترتیب دادند تا مسایل و مشکلات خود را به خبرنگار ما  بازگو کنند.

این نیروها به ما می‌گویند: شرکت‌هایی که وارد مقوله حفاظت جنگل شده‌اند، سرمایه خود را تقسیم کرده‌اند و ابزار آلات مورد نیاز برای حفاظت از جنگل و مرمت جاده‌ها را خریده‌اند. بخشی از جاده‌های جنگلی در واقع به جاده دسترسی روستایی تبدیل شده‌اند و به روستاها هم خدمت رسانی می‌کنند. از آنجا که این شرکت‌‎ها بخشی از سرمایه خود را صرف حفاظت می‌کنند در مقایسه با شرکت‌های تولیدکننده محصولات چوبی که همه سرمایه خود را روی تولید متمرکز کرده‌اند، ثروت کمتری دارند. حفاظت جنگل هیچ ارزش افزوده‌ای به این شرکت‌ها ایجاد نمی‌کند و به همین دلیل چنین شرکت‌هایی در رقابت با شرکت‌هایی که صرفا تولیدکننده مصنوعات چوبی هستند، قدرت رقابت کمتری دارند و همیشه در مناقصه‌ها بازنده هستند. از نگاه آنها واگذاری حفاظت به شرط برگزاری مناقصه، خلاف انصاف است زیرا بر اساس مصوبه شورای تامین استان، با تغییر سیاست بهره‌برداری ازجنگل باید طرح‌های حفاظتی بدون برگزاری مناقصه به شرکت‌های قبلی واگذار می‌شد. این گروه، این شائبه را هم مطرح می‌کنند که شاید پشت پرده‌هایی در جایگزینی پیمانکاران نیروهای حفاظتی وجود داشته باشد.

حافظان جنگل تاکید می‌کنند: نیروی آموزش دیده، سرمایه‌ای هستند که به راحتی با تغییر سیاست‌های سازمان جنگل‌ها از دست می‌روند و کسی، به ۱۰ تا ۱۵ سال انرژی صرف شده توسط شرکت‌ها برای آموزش نیروهای تخصصی جنگل، توجهی ندارد.

این نیروها می‌گویند: اغلب پرسنل حفاظت از جنگل شاغل در شرکت‌های مجری طرح‌های جنگلداری، قبلا دامدار بوده‌اند و در قبال خروج دام از جنگل، جذب شرکت‌های مجری طرح شده‌اند و اکثرا دارای سابقه بیش از ۱۰ تا ۱۵ سال هستند. این افراد حاضر نیستند با کارفرمای جدید و حداقل دستمزد همکاری کنند و با توجه به قیمت گوشت، متقاضی برگشت دام به جنگل هستند.

به گفته آنها، با تغییر کارفرمای نیروهای حفاظتی، مشکلات متعددی برای این نیروها ایجاد می‌شود زیرا با تغییر کارفرما کد کارگاهی تغییر می‌کند و با توجه به سابقه بالای بعضی از نیروهای حفاظتی، آنها با مشکل سختی کار و مزایای سنوات در زمان بازنشستگی مواجه خواهند شد.

به اعتقاد حافظان جنگل، واگذاری تکه‌های کوچک جنگل به پیمانکاران مختلف سبب می‌شود شناسایی متخلفان دشوار شود زیرا بین شرکت‌های مختلفی که مسئولیت حفاظت را به عهده می‌گیرند، هماهنگی وجود ندارد.

بی‌توجه به ضریب افزایش حقوق

آن‌طور که در قانون تنفس به تصویب رسیده است، سالانه باید ۸۰ میلیارد تومان برای اجرای طرح تنفس به سازمان جنگل‌ها اختصاص یابد اما نیروهای حفاظتی فعال در طرح‌های بهره‌برداری سابق معتقدند که این عدد ثابت پاسخگوی حقوق پرسنلی که سالانه حقوقشان بر مبنای نرخ تورم افزایش می‌یابد به همین دلیل سازمان جنگل‌ها طی دو سال گذشته، به بهانه‌های مختلف تعداد نیروهای حفاظتی جنگل را کاهش داده است و این یعنی چتر حفاظتی جنگل در حال تضعیف شدن است.

به گفته نیروهای حافظ جنگل، پدیده ال نینو در سال ۹۴، به جان جنگل‌های شمال افتاد. طوفان ناشی از این پدیده از یک کریدور خاص عبور کرد و فقط در سری دو جنگل دارابکلا، ۳۲ هزار متر مکعب درخت بادافتاده بر جا گذاشت که بخشی از این درختان از شدت طوفان کمر شکن شدند. این درختان اگر برای حفظ بهداشت جنگل و تنظیم بازار از این اکوسیستم خارج نشوند، به زودی با پوسیده شدن تنه‌های بادافتاده، تبدیل به انبار باروت می‌شوند و در آینده نزدیک با حریق‌های گسترده روبرو خواهیم بود. محدودیت در برداشت درختان شکسته و افتاده از جنگل، به ضرر جنگل تمام شده است زیرا در نبود چوب، قیمت‌ها افزایش یافته و مردم به جان درختان داخل روستاها افتاده و حتی از مناطق غیر شمال، درختان روستایی به سمت کارخانه‌های چوب سرازیر می‌شوند.

ایجاد خطر جانی برای نیروهای حفاظت

حافظان جنگل  با اشاره به تغییرات چندباره در رویکردهای سازمان جنگل‌ها عنوان می‌کنند که این تغییرات سبب شده که آنها دیگر ضابط دادگستری به حساب نیایند بنابراین اگر در جریان حفاظت از جنگل و درگیر شدن با قاچاقچیان چوب، دچار مشکلی شوند، تمام هزینه‌های این درگیری را باید شخصا تحمل کنند. دو تن از این نیروها در گذشته دچار مشکل شده‌اند. یکی از آنها به دلیل درگیری با قاچاقچیان به یکسال زندان و پرداخت جریمه نقدی و دیگری به ۱۲۰ میلیون تومان دیه به خاطر استفاده از اسلحه در مواجه با قاچاقچی شمشاد محکوم شده است.

به باور این نیروها، با توجه به تغییرات شرایط اقلیمی در ایران، نمی‎‌توان از عملیات حفاظت فنی و بیولوژیک در جنگل‌ها غافل شد. اجرای این عملیات هم هزینه‌بردار است و دولت باید برای تامین این هزینه‌ها فکری کند. ضمن آنکه از هزینه‌های حفاظت فیزیکی هم نمی‌توان غافل شد. آن‌طور که آنها برآورد می‌کنند برای حقوق کارگران جنگل ۱۰۰ میلیارد تومان اعتبار و برای عملیات حفاظت فنی و بیولوژیک نیز ۱۰۰ میلیارد تومان اعتبار دیگر بدون در نظر گرفتن هزینه مرمت جاده‌ها، نیاز است که دولت باید در برنامه‌های سالانه به آن توجه کند.

حافظان جنگل تاکید می‌کنند که وجود طرح جنگلداری یک چتر حفاظتی برای نگهداشت عرصه جنگل به حساب می‌آمد. فقط کسانی می‌توانستند عرصه‌های تحت پوشش طرح‌های جنگلداری را تصرف کنند که نفوذ بالایی داشتند اما حالا با حذف عنوان طرح جنگلداری، راه برای کسانی که چشم طمع به جنگل دارند باز شده است. آنها به شهر کوچکی مثل نور اشاره می‌کنند که در قالب طرح اسکان دام و تبدیل دامداری‌های سنتی به صنعتی چه فجایعی در آن رخ داده و تمام اراضی جنگلی چهار هکتاری واگذار شده، در نهایت به ویلا تبدیل شده‌اند.

نیروها را به شرکت‌های واجد صلاحیت منتقل می‌کنیم

با وجود تبعات اجتماعی دخل و تصرف در ساختار حفاظتی جنگل، گویا کسی به فکر نیروی انسانی ماهر و آشنا به تمام چم و خم جنگل نیست. نیروهایی که اگر بیکار شود، از ترس فقر، می‌توانند به راحتی به بهترین قاچاقچی جنگل تبدیل شوند. علی عباس نژاد فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگل‌ها در گفتگو با ما درباره دلایل تصمیم سازمان جنگل‌ها برای عدم تمدید قرارداد نیروهای حفاظتی عنوان می‌کند: بیش از دو هزار نیرو در بحث بهره‌برداری کار می‌کردند. سازمان جنگل‌ها برای اینکه این نیروها بیکار نشوند، گفته است در حفاظت انجام وظیفه کنند. این نیروها قبلا زیر نظر یگان نبودند. در حال حاضر که یگان تشکیل شده است و می‌خواهد جنگل را حفاظت کند، باید شرکتی از شرکت‌های واجد صلاحیت در مناقصه شرکت کند و این نیروها پالایش شوند. از نیروهای حفاظتی مناسب در چارچوب مقررات خاص استفاده خواهیم کرد.

بخشی از نیروهای حافظ جنگل اعلام کرده‌اند که در قبال خروج دام از جنگل به استخدام شرکت‌های بهره‌بردار قبلی در آمده‌اند و حالا به قراردادهای جدید تن نمی‌دهند، فرمانده یگان حفاظت در این رابطه می‌گوید: ما قرار نیست حفاظت را تعطیل کنیم. می‌خواهیم به نیروهای حفاظت انسجام بدهیم. ما از قانون نمی‌خواهیم جلوتر برویم و نمی‌خواهیم از قانون پایین‌تر برویم. شرکتی که می‌آید باید واجد شرایط باشد و بتواند لباس تن نگهبان ما بکند.

او درباره مشخصات شرکت واجد شرایط بیان می‌کند: در بحث‌های حفاظتی موسساتی تحت عنوان موسسات حفاظتی داریم. این شرکت‌ها برای ما کار انجام می‌دهند اما ما نمی‌خواهیم محدودیت قائل شویم. هر موسسه‌ای که بیاید و توان حفاظت را داشته باشد و شرایط ما را بپذیرد، می‌تواند با ما همکاری کند.

فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگل‌ها مدعی می‌‎شود که نیروهای قرقبان حاضر در جنگل حقوق کمی می‌گیرند و نیروهای دفتری شرکت‌های بهره‌بردار بین ۱۰ تا ۲۰ میلیون تومان حقوق می‌گیرند و تغییر و تحولات برای این نیروها مشکل ایجاد می‌کند.

او به این پرسش که چرا اصرار دارید نیروهای حفاظتی را به یگان منتقل کنید و چرا از ساختارهای قبلی استفاده نمی‌کنید، این گونه پاسخ می‌دهد: من به عنوان فرمانده یگانی که در قانون مصوب شده است، ستاد کل نیروهای مسلح به آن مجوز داده است، ناجا، نیروی پلیس به این سیستم تزریق کرده است. باید در چارچوب مقررات قانونی فعالیت کنم. اگر وضعیت خوب بود، می‌گفتم همین وضعیت را ادامه دهیم. وضعیت مناسب نیست و کار درست انجام نمی‌شود. ما بیش از دو هزار نیرو داریم اگر کارشان را در شرکت‌ها درست انجام می‌دادند شاهد این همه قاچاق چوب و تخریب جنگل نبودیم.

البته عباس نژاد درباره اینکه چه بخشی از قاچاق چوب در جنگل‌های دارای طرح که نیمی از سطح جنگل‌های شمال را شامل می‌شود، اطلاعاتی در دست ندارد و گویا اصلا درباره اینکه نیمی از سطح جنگل‌های شمال فاقد نیروهای حفاظتی خصوصی است، اطلاعات خاصی در اختیار ندارد که بتواند به تفکیک درباره میزان تقصیر بخش خصوصی در قاچاق چوب صحبت کند.

اجرای طرح جامع راه نجات جنگل

در حالی که مجموعه عوامل منجر به تخریب جنگل‌های شمال شده است، انگشت اتهام بخش دولتی به سمت بخش خصوصی نشانه رفته است و دولت با تغییر یکباره رویکردها، بدون در نظر گرفتن تبعات اجتماعی و اقتصادی تصمیماتش، جنگل‌های شمال را در آستانه بحرانی حاصل از بیکاری نیروی انسانی متخصص جنگل قرار داده است. محمد علی هدایتی یکی از اساتید مرکز آموزش منابع طبیعی کلارآباد درباره اقدامات اخیر در ارتباط با طرح تنفس جنگل به ما می‌گوید: من با طرح تنفس جنگل موافق نبودم. البته ادامه بهره‌برداری و وضع موجود در برخی از طرح‌های جنگلداری امکان‌پذیر نبود. ضمن آنکه وضعیت حاصل از تنفس هم باعث تخریب جنگل می‌شود زیرا هزینه‌ها تامین نشده است.

او ادامه می‌دهد: ما می‌توانستیم گزینه طرح‌های جامع را که در گذشته شروع به کار کرده بود و نگذاشتند ادامه یابد، مورد توجه قرار دهیم. من به جامع نگری اعتقاد دارم. ایجاد انگیزه‌های دیگر به همراه چوب برای حفظ جنگل اهمیت دارد. این انگیزه‌های دیگر را در بعضی جاها مثل تعاونی صفارود رامسر داشتیم. پروش ماهی، تولید نهال و پارک‌داری از مواردی بود که در این منطقه اجرایی شد ولی این را هم نگذاشتند موفق باشد.

هدایتی ادامه می‌دهد: اگر می‌توانستیم در حوضه‌های آبخیز از حضور مردم منطقه در قالب طرح‌های جنگلداری استفاده کنیم و واستعداد منطقه را شکوفا می‌کردیم همچنین نگاه تک بعدی به چوب نداشتیم، کارمان به تنفس نمی‌رسید. او تاکید می‌کند: طرح تنفس جنگل از بیرون به سازمان جنگل‌ها تحمیل شده است.

لیلا مرگن

خاک بر سر خاک

گفت و گو با با مدیرکل دفتر آب و خاک سازمان حفاظت محیط زیست درباره همه خسارت‌هایی که سیل به خاک زده است


علی مریدی

خسارت‌های مادی سیل آنقدر بزرگ است،‌ بی‌خانمانی مردم آنقدر دلخراش است و نجات یافتن از محاصره آب آنقدر مهم است که چشم‌مان یک چیز را نمی‌بیند،‌ خاک را. گل و لای پاشیده به شهرها و به گل نشستن خانه‌ها را می‌بینیم، ولی این را که این گل و لای همان خاک آب خورده است را نه. می‌بینیم که سیل بیش از ۱۵ هزار میلیارد تومان به ما خسارت زده، تکرار می‌کنیم که زیرساخت‌های گاز لرستان ۵۰ میلیارد تومان آسیب خورده، واگویه می‌کنیم که‌ای وای خسارت ۱۶۰۰ میلیاردی سیل به کشاورزی گلستان و صدمه ۱۲هزار کیلومتری جاده‌های کشور و برباد رفتن هزار مدرسه ایران، ولی نمی‌گوییم ای وای از این خاک و وای ازحکایتی که بر آن رفته است. ما فقط می‌گوییم زیرساخت و لوله‌های آب و گاز و رشته‌های برق و جاده، ‌فقط می‌گوییم خانه‌های مردم، وسایل زندگی و دار و ندارشان، اما نمی‌گوییم از دانه‌های ریز و ارزشمند خاک که اگر نباشند راه و آب و برق هم به هیچ دردی نمی‌خورد. البته عده‌ای که دلسوزند حساب و کتابی سرانگشتی کرده‌اند، دلار ۱۴ هزارتومانی را ملاک قرار داده‌اند و حداقل را گذاشته‌اند فرسایش ۵۰۰ میلیون تن خاک در سیل اخیر و آن وقت قیمت جهانی خاک را که برای هر تن ۲۸ دلار است درآن ضرب کرده اند و رسیده اند به این که سیل به خاک ایران بیش از هر جای دیگرش خسارت زده، خسارتی بیش از۱۸۰ هزارمیلیارد تومان. ماجرای بی پایان فرسایش خاک درکشورمان داستان کشدار و پرآب چشمی است،‌ ماجرایی که سریع و موذی هر روز اتفاق می‌افتد ولی کمتر کسی است که حتی به خاک زیرپایش نگاه بیندازد و به نابودی این بستر حیات فکر کند. درباره همه این گرفتاری‌ها و به بهانه خسارت‌های خاموش سیل به خاک کشور با علی مریدی، مدیرکل دفتر آب وخاک سازمان حفاظت محیط زیست گفت‌وگو کرده‌ایم، با او که راوی همه غفلت‌ها و بی‌توجهی‌هایی است که درحق خاک روا داشته می‌شود.

 گل و لایی که این روزها از خانه‌های مردم در مناطق سیل‌زده بیرون کشیده می‌شود خاک باارزشی است که از بالادست شسته شده و به شهرها و روستاها رسیده. آیا برآوردی از میزان خسارتی که سیل به خاک وارد آورده دارید؟
اول بگویم که مقوله خاک در کشور ما بسیار مظلوم است و از میان سه المان اصلی حیات شامل آب،‌ هوا و خاک این خاک است که بیش از همه مورد بی‌توجهی قرار گرفته و حتی قانون مربوط به صیانت از آن اخیرا در مجلس تصویب شده که هنوز نیز ابلاغ نشده است. اما در مورد سیل اخیر باید بگویم که در سیلاب‌ها اولین و مهم‌ترین چیزی که خسارت می‌بیند خاک است. گل و لایی که همراه سیلاب می‌بینیم در واقع همان خاک باارزش است که اتفاقا بیشترین خسارت سیل نیز به واسطه وجود همین گل و لای ایجاد می‌شود. این گل و لای، خاکی است که می‌توانستیم در منطقه با آن کشاورزی کنیم و خاکی است که در مراتع می‌توانست بستر چرای دام و احشام باشد ولی چون آن را به‌درستی حفاظت نکرده‌ایم، هم آن را در منطقه از دست داده‌ایم و هم در بیرون از منطقه باعث ایجاد خسارت‌های بزرگ شده است.
به این ترتیب اولین خسارت سیل بحث فرسایش خاک است. وقتی خاک از بین رفت باعث می‌شود امنیت غذایی‌مان دچار مخاطره شود و به مرور با از دست دادن خاک کشاورزی و دامداری کاهش یابد و در نتیجه از نظر اجتماعی،‌ مهاجرت‌ها و کوچ‌های گسترده به علت از بین رفتن کشت به‌ویژه دیم اتفاق بیفتد.
خسارت بعدی سیل به خاک موضوع آلوده شدن آن است که بیشتر در پایین‌دست اتفاق می‌افتد. یکی از موضوعاتی که اکنون درباره آن به‌خصوص در خوزستان و گلستان نگرانی داریم همین آلودگی‌هاست که براثر سیلاب شدید شسته و حمل شده و به مرور در داخل خاک و آب ته‌نشین می‌شود. این آلودگی‌ها شامل کودها، سموم، فاضلاب و آلودگی‌های نفتی است.

 پس در واقع گل و لای جمع شده در پایین‌دست محل تجمع مواد مضر است!
بله، این آلودگی‌ها در گل و لای جمع می‌شود و در آن باقی می‌ماند چون آلودگی‌ها در رسوبات ترسیب می‌شوند. وقتی آب این گل و لای تبخیر شود آلودگی‌هایش به جا می‌ماند و این به جاماندگی می‌تواند در هرجایی بروز کند ازجمله در تالاب‌ها. یکی دیگر از بحث‌های اصلی در مورد سیلاب که تجارب جهانی نیز آن را تایید می‌کند این است که گل و لای ناشی از سیلاب وقتی خشک شود می‌تواند منشا ریزگرد باشد درحالی که نگاه همگانی در کشور این است که به علت بارندگی‌های اخیر جایی مثل خوزستان از شر ریزگردها نجات خواهد یافت.

 پس هشدارهای این روزهای کارشناسان درباره شکل‌گیری منشا جدید ریزگرد در کشور هم درست و هم جدی است.
بله، کاملا. همواره یکی از سرچشمه‌های تولید ریزگرد در کشورما تالاب‌های خشکیده بوده‌اند، پس وقتی رسوبات سیل اخیرنیزخشک شوند چه در تالاب‌ها جمع شده باشند وچه در جاهایی که به صورت غیراصولی دپو شده باشند، می‌توانند منشا جدید تولید ریزگرد در کشور باشند.

 شما گفتید گل و لای حاصل از سیلاب آلوده به مواد مضری همچون کود و سم کشاورزی است. معنی این جمله این است که این رسوبات دیگر قابل استفاده نبوده و این حجم عظیم از خاک شسته شده را باید از دست رفته دانست؟
قابل استفاده بودن یا نبودن این خاک باید تجزیه و تحلیل شود. اگر رسوبی منشا طبیعی داشته باشد برای کشاورزی خیر و برکت است چون حاوی مواد مغذی است و باعث رشد و نمو بهتر گیاهان می‌شود اما اگر آلودگی‌ها غیر از این باشد مثلا آلودگی نفتی یا سموم، این خاک قطعا مضر است.

 معمولا بعد از وقوع سیلاب‌ها در کشور این پایش روی رسوبات انجام می‌شود تا خاک مفید از خاک مضر متمایز شود؟
نه متاسفانه. پایش یکی از بحث‌هایی است که در کشور ما به دلیل محدودیت‌های بودجه‌ای و امکاناتی بسیار مغفول مانده وبحث پایش و بررسی بعد از سیلاب مورد توجه قرار نمی‌گیرد. البته پایش خاک در حالت عادی نیز به صورت منظم و سازمان‌یافته انجام نمی‌شود.

می‌گویند از خاکی که سطح زمین را پوشانده نهایتا۲۰ سانتی‌متر اولش مرغوب و قابل کشت است. آیا این رقم درست است؟
این عدد درجاهای مختلف کمی متفاوت است چون خاصیت، بافت و نفوذپذیری خاک درمناطق مختلف متفاوت است. اما این عدد در ارتفاعات درست است چون در این نقاط خاک خیلی کم است و بیشتر با سنگ و مصالح درشت گونه روبه‌رو هستیم و می‌بینید که این خاک باارزش را هم چطور راحت و ساده از دست می‌دهیم.


 منظورتان از ارتفاعات جنگل‌ها هم هست؟
منظورم جنگل، مرتع و کوهستان است. شک نداریم که یکی از عوامل مهم تولید سیلاب از بین رفتن جنگل‌هاست. چه درگلستان که گرفتار جنگل‌تراشی است و چه زاگرس که دچار انواع بیماری درختان و ضعف در صیانت و در نتیجه تخریب است.

 می‌توانیم بگوییم با سیل اخیر حاصلخیزی جنگل‌ها و مراتع کاهش یافته است؟
به صورت کلی می‌توانیم این را بگوییم ولی این‌که این کاهش با چه درصدی و در کدام نقاط اتفاق افتاده نیاز به مطالعه و پایش دارد. ولی آنچه می‌توان به طور قطع در مورد آن حرف زد این است که حجم زیادی از خاک حاصلخیز کشور که در استان‌های لرستان و کرمانشاه است و منشایی است برای مراتع و کشت و کار از بین رفته و این خاک آمده است در خانه‌های مردم.

 پس می‌توانیم بگوییم بعد از سیل اخیر جنگل‌های زاگرس و هیرکانی و مراتع آن خطه ضعیف‌تر شده و روند تخریبشان تندتر می‌شود؟
احتمالش هست، ولی به طور گسترده ممکن است رخ ندهد. اما در بحث سیل موضوع مهم این است که ریشه درخت‌ها از خاک بیرون می‌زند و به مرور خشک می‌شود. پس از این منظر می‌توانیم بگوییم تخریب مراتع و جنگل‌ها تشدید شود به ویژه این که سیل خاک سطحی، بذرهایی که درون خاک بوده و حتی گرده‌افشانی‌هایی که شده را می‌شوید و با خود می‌برد. البته همه این موضوعات چون تاکنون به طور دقیق و علمی مطالعه نشده درحد بحث وگفت‌های کارشناسی محدود مانده.

 رسوبات جمع شده در پایین‌دست را نمی‌شود دوباره به بالادست یعنی به مراتع و جنگل‌ها منتقل
کرد؟
این کار در مقیاس‌های کوچک و گاه در حد چند هکتار انجام می‌شود، ولی چون در حوزه جنگل و مرتع مقیاس تخریب و فرسایش خاک بالاست و نیازبه تجهیزات و سرمایه‌های مادی زیادی دارد انتقال رسوبات از نظر اقتصادی و اجرایی و مقرون به‌صرفه نیست.

 آمار فرسایش خاک در کشورمان بالاخره چقدر است؟ چون آمارهای ضد و نقیضی در این باره وجود دارد؟
آمار سازمان جنگل‌ها و مراتع می‌گوید ۱۶ تن به ازای هرهکتار یعنی حدود دو میلیارد تن فرسایش در طول سال.


مریم خباز

بالا