آخرین خبرها
خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : کودک کار

بایگانی/آرشیو برچسب ها : کودک کار

اشتراک به خبردهی

مهربانی به وقـت باران

سر پست بود که باران ​گرفت. ​ همانطور که پانچویش را به تن می‌کرد ​​ حواسش به خط ویژه ​​بود تا رفت‌وآمد اتوبوس‌های تندرو ​با مشکل روبه‌رو نشود.باران هر لحظه شديدتر مي​شد​ و او بايد با دقت بيشتري عبور و مرور خودروها را زيرنظر مي‌گرفت. در اين گيرودار چشمش به​​ پسربچه فال‌فروشي افتاد كه زير باران تنها مانده بود. صدايش كرد و گوشه پانچويش را روي سرش گرفت تا باران خودش و فال‌هايش را خيس نكند؛ اين حكايت مهرباني سرباز وظيفه​اي به نام استوار دوم سعيد اسماعيلي است. او بچه ميانه است و حدود 3هفته‌اي مي‌شود كه براي گذران دوران سربازي به تهران اعزام شده است. در اين گفت‌وگو اين جوان ​ 28ساله از خودش و ماجرايي كه چند روز پيش در​​ تقاطع خيابان انقلاب و وصال شيرازي رخ داد مي‌گويد​.
  • عكسي كه از تو در شبكه‌هاي اجتماعي منتشر شده كلي سر و صدا راه انداخته و خيلي‌ها از تو به‌عنوان پليس مهربان ياد مي‌كنند. آن روز چه اتفاقي افتاد؟

در تقاطع خيابان انقلاب و​ وصال‌شيرازي سر پست بودم كه بارش باران شروع شد. در چنين مواقعي براي ما پانچو مي‌آورند تا خيس نشويم. آن روز پسربچه‌اي را ديدم كه ​ فال مي‌فروخت. براي همين صدايش كردم و گفتم بگذار ​نيت كنم و يك فال​​بخرم.

  • چه شد كه پانچو را روي سر پسربچه گرفتي؟

بعد از اينكه فال ​را خريدم ​، باران شديدتر شد. وقتي ديدم پسرك زير باران مانده يك طرف پانچو را گرفتم و روي سر او كشيدم و گفتم چند دقيقه‌اي زير پانچو بمان تا باران بند بيايد و خيس نشوي.

  • بار اولي بود كه آن پسربچه را مي‌ديدي؟

پسربچه را ​ قبلا هم در خيابان ديده بودم، چون به‌نظرم خيلي مظلوم مي‌رسيد از او فال خريدم و پول بيشتري پرداخت كردم.

  • هميشه فال مي‌گيري؟

​تا حالا چندباري گرفته‌ام.

  • آن روز با چه نيتي فال گرفتي؟

نيتم را نمي‌توانم بگويم، اما قبلا چندباري فال گرفته‌ام و برايم خوش‌يمن بوده، ​ فقط مي‌توانم بگويم اين فالي كه گرفتم هم خوشايند بود.​

  • وقتي پانچو را روي سر پسربچه فال‌فروش گرفته بودي درباره چه صحبت كرديد؟ اسمش را پرسيدي؟

اسمش را نپرسيدم. شايد هم پرسيده باشم و الان يادم نيست.​ حدودا 10سال داشت. در آن لحظات پسرك بيشتر از من سؤال كرد؛ از من پرسيد چكار مي‌كنم. او​ دوست داشت راهبند خط ويژه را ​باز و بسته كند؛ به همين‌خاطر براي چندبار راهبند را به كمك هم باز و بسته كرديم تا اتوبوس‌هاي تندرو رد شوند​.

  • آن روز متوجه عكاسي از خودت و پسربچه شدي؟

زماني متوجه شدم كه مرد جواني داشت از روبه‌رو از ما عكس مي‌گرفت. تا سرم را ​ بلند كردم عكس گرفت و رفت آن طرف خيابان. ​بعد هم ديدم كه از سمت چپ و راست هم از ما عكس گرفت و رفت.چند نفر هم با گوشي تلفن همراه و تبلت عكس گرفتند. البته بهتر بود اجازه مي‌گرفتند.​

  • اگر قدرتش را داشتي براي كودكان كار چكار مي‌كردي؟

دوست داشتم بتوانم به همه سرو سامان بدهم؛ مثل بچه‌هاي كار، ​خودم يا خانواده‌ام. اما كلا شرايط به‌گونه‌اي است كه انسان نمي‌تواند به اين آرزوها برسد، البته ​​ همه جاي دنيا به اين شكل است و اين ماجرا مختص كشورما نيست؛ به همين‌خاطر در حد توانم به بچه‌ها كمك مي‌كنم؛ مثلا براي اين فال به پسربچه 3هزار تومان دادم، اما بيشتر از اين نمي‌توانم چون عملا به آرزو تبديل مي‌شود و خيلي از آرزوها هم دست نيافتني هستند​.

  • چند ماه از دوران خدمت سربازي‌ات مي‌گذرد؟

تقريبا 3‌ماه گذشته. حدود 2 -3هفته است كه به تهران آمده‌ام.

  • عكسي كه از تو و كودك فال‌فروش در فضاي مجازي منتشر شد چه بازخوردهايي داشت؟

اول خانواده‌ام با من تماس گرفتند و گفتند عكسم را ديده‌اند.خوشحال شده بودند و گفتند به من افتخار مي‌كنند.

  • به‌جز خانواده چه افرادي به اين ماجرا واكنش نشان دادند​؟

دوستان و فرماندهان هم ​خوشحال شدند.

  • در آموزش‌هايي كه ديده‌اي درباره چنين رفتاري به شما نكاتي گفته شده؟

در آموزش تأكيد شده كه در كنار برخورد​ با متخلفان، كمك حال مردم هم باشيم و به افراد در حد توان كمك كنيم.

  • وقتي سر پست هستي چطور به مردم كمك مي‌كني؟ ​

مثلا اگر شخص نابينا يا كم‌تواني را ببينم كمكش مي‌كنم تا از عرض خيابان عبور كند يا خودرو‌ها را متوقف مي‌كنم تا افراد سالخورده راحت‌تر عبور كنند. كلا ​ دوست دارم به مردم كمك كنم؛ ​يعني هركاري كه از دستم بربيايد دريغ نمي‌كنم.

  • از آن روز به بعد ​ همكاران و دوستانت درباره تو​ چه مي‌گويند؟

دوستانم به من لقب پليس مهربان را داده‌اند.​ حس خوبي است، اما من اين كار را براي گرفتن اين لقب انجام ندادم بلكه كاري بود كه از دلم برآمد.​

  • تا حالا مردم به‌خاطر جريمه‌شدن از دست‌ات ناراحت شده‌اند؟

من مأمور عملياتي هستم و قبض جريمه ندارم به همين‌خاطر تا حالا پيش نيامده. در واقع كار ما اين است كه نگذاريم موتورسيكلت و خودرو‌ها وارد خط ويژه شوند. بيشتر مردم هم درك​شان بالاست و وظيفه ما را مي‌دانند كه به‌خاطر رفاه مردم اين كار را انجام مي‌دهيم به همين‌خاطر به ما خسته نباشيد مي‌گويند و از ما مي‌پرسند كه آيا به چيزي نياز نداريم؟ و اين براي ما كلي قوت قلب است.

  • قبل اعزام به خدمت، دوست داشتي دوران سربازي را كجا سپري كني؟

دوست داشتم تهران باشم كه شانسي هم اينطور شد​.

  • دوست نداشتي جاي راحت‌تري خدمت كني؟

وقتي براي رفتن به سربازي آماده شدم به اين چيزها فكر نكردم. با خودم گفتم هرجا كه اعزام شوم بايد دينم را به مملكت، مردم و رهبري ادا كنم؛​ فرقي نمي‌كند در لباس نيروي انتظامي و يا ارتش باشد.

  • تهران را چطور مي‌بيني؟ به‌نظرت اينجا آدم مهربان زياد پيدا مي‌شود؟

تهران خيلي خوب است چون از لحاظ فرهنگي مردم خوب هستند. به‌نظرم در هرجايي آدم خوب و بد پيدا مي‌شود. در تهران نيز در جاهايي كه پست داده‌ام يا گشته‌ام با آدم‌هاي خوبي برخورد كرده‌ام و براي نمونه بيشتر مردم با سرباز‌ها مهربان هستند.​

  • ايستادن در خياباني كه پر از ترافيك، دود و آلودگي صوتي است دشوار نيست​؟

نه سخت نيست، به قول معروف چون مي‌گذرد غمي نيست.

  • ازدواج كرده‌اي؟

نه هنوز مجردم.

  • از آرزوهايت بگو؟

آرزويم اين است كه به جاهاي خوبي برسم و بتوانم دست پدر و مادرم را بگيرم، چون تا حالا هيچ كاري برايشان انجام نداده‌ام و فقط برايشان زحمت درست كرده‌ام. دوست دارم از اين به بعد محبت‌هايشان را جبران كنم، تنها آرزويم اين است.

  • ​ چند برادر و خواهر داري؟

يك خواهر و يك برادر دارم كه هر دو ازدواج كرده‌اند.​

  • خودت دوست داري ازدواج كني؟

بله، همه دوست دارند.

  • به‌نظرت شرايطش را داري؟

نه، هنوز سربازم و بعد از آن نيز بايد شغل مناسبي پيدا كنم.​

  • دوست داري به مردمي كه عكس تو را به اشتراك مي‌گذارند چه بگويي؟​

مي‌خواهم مردم بيشتر ما را درك كنند؛ براي نمونه وقتي نمي‌گذاريم موتورسوارها وارد خط ويژه شوند بعضي‌ها فكر مي‌كنند خط ويژه مال ماست و آن را خريده‌ايم و بي‌انصافي مي‌كنند و از دست ما ناراحت مي‌شوند​. آنها بايد بدانند ما به‌خاطر آنها سرپست مي‌ايستيم و وظيفه‌مان را انجام مي‌دهيم​.

  • بيشترين كمكي كه به مردم كرده‌اي اما مثل اين بار رسانه‌اي نشده، چه بوده است؟

بارها به مردم كمك كرده‌ام و اين بار نيز اگر رسانه‌اي نمي‌شد درباره‌اش حرف نمي‌زدم، چون دوست ندارم درباره چنين كارهايي حرف بزنم؛ در واقع چيزي كه از دست آدم بربيايد منتي ندارد​.

کودکان کار تابستان و زمستان ندارند

پشت چراغ راهنمایی و رانندگی، در کارگاه‌های کوچک و بزرگ، در قطارهای مترو یا در کوره‌های آجرپزی؛‌ فرقی نمی‌کند ‌کجای این کلانشهر بی‌انتها ایستاده‌اند یا مشغول چه کاری هستند. تا وقتی شرایط برای یغما رفتن دوران کودکی کودکان کار وجود دارد‌، نباید ‌انتظار داشت آنها برای ‌از راه رسیدن فصلی خاص لحظه‌شماری کنند.تفاوت چهار فصل سال برای آنها در گرما و سرما و شرایطی خلاصه می شود که کار را برایشان دشوار یا آسان می کند. تابستان برای خیلی از کودکان حکم تفریح و خلاصی از درس و مشق را دارد، اما برای کودکان کار فصل داغی است که شرایط را برای فعالیت دشوار تر می کند و توقع از این کودکان را بالاتر می برد، زیرا آنها باید بی خیال درس خواندن نصفه و نیمه خود شوند و تمام وقت جور پدر و مادر از کار افتاده یا معتاد خود را بکشند.به کانون فرهنگی – حمایتی کودکان کوشا، یکی از سازمان های مردم نهاد فعال در حوزه کودکان کار رفتیم و با کودکان کار و مربیان این مرکز درباره نیاز کودکان کار در فصل تابستان حرف زديم.

برای رسیدن به کانون فرهنگی – حمایتی کودکان کوشا باید از چهار راه سرچشمه پایین تر بروید و کوچه قوام الحضور را تا نیمه پشت سر بگذارید؛ کوچه ای باریک که خودروهای سواری به زحمت در آن حرکت می کنند. بنری که به جای تابلو روی سردر خانه شماره 32 کوچه قوام الحضور نصب شده، پیدا کردن کانون کوشا را آسان تر می کند.

از نمای بازسازی نشده ساختمان می توان سن آن را 50 سال تخمین زد. داخل مرکز نیز اوضاع چنگی به دل نمی زند در طبقه اول اتاق مدیر، مشاوره، مددکار، کامپیوتر و یک کلاس درس وجود دارد و در طبقه دوم نیز چند کلاس دیگر به چشم می خورد.

روی دیوار های کانون هم برگه هایی چسبانده شده که بیشتر آنها خبر از برگزاری دوره های آموزشی می دهد؛ مانند آموزش تعمیر موبایل، کلاس های ورزشی و موسیقی.

کانون، حیاط نسبتا کوچکی دارد که یک درخت انجیر کهنسال در آن، جا خوش کرده و در ضلع جنوبی حیاط، اتاقکی قرار دارد که حکم آشپزخانه کانون را دارد و مسئولان کانون در آنجا برای کودکان کار یک وعده غذای گرم تدارک می بینند.

مسابقه فوتبال ایران ـ افغانستان

هرچند حیاط کانون وسعت زیادی ندارد، اما همین فضا برای بچه های کار غنیمت است، چون آنها با توپ پلاستیکی کم بادی که در اختیار دارند، در آن فوتبال بازی می کنند. در این میان، عده ای مشغول یار کشی هستند. یکی از آنها پیشنهاد بازی ایران و افغانستان را می دهد.

به نظر می رسد تقسیم کودکان به دو گروه ایران و افغانستان اینجا خیلی معمول است، چون خیلی زود اکثر بچه ها با این تقسیم بندی موافقت می کنند و بازی ادامه می یابد. آنها به قدری غرق بازی هستند که می توان فهمید این تنها فرصت آنها برای بازی است، چون پس از به پایان رسیدن زنگ تفریح، مربیان برای این که آنها را سرکلاس بفرستند چندین بار به کودکان تذکر می دهند، اما جدا کردن بچه ها از توپ و حیاط کار آسانی به نظر نمی رسد.

بچه هایی که مشغول بازی فوتبال هستند بین 8 تا 12 سال دارند. نکته اینجاست که تا وقتی با آنها همکلام نشوی، به سختی می توانی حدس بزنی که تبعه افغانستان هستند، اما واقعیت این است که بیشتر بچه های کانون را اتباع افغانستان تشکیل می دهند؛کودکانی که به دلیل نداشتن شناسنامه ناچارند در چنین کانون هایی درس و مشق را دنبال کنند.

معدود کودکان ایرانی را نیز که در کانون می توان پیدا کرد، باید در گروه افرادی جای داد که به گفته پریسا کامران، مشاور و مددکار کانون کوشا شناسنامه یا کارت ملی ندارند، چون برخی از آنها حاصل ازدواج موقت هستند که برایشان گواهی ولادت تهیه نشده یا پدر و مادر شان اوراق هویتی آنها را گرو گذاشته یا به قول بچه های کار، یکی از بستگان نزدیک برای تهیه مواد مخدر این اسناد را به پول تبدیل کرده است.

بیشتر کودکان کار را که گذرشان به کانون کوشا افتاده است، باید کودکان کار خوش شانس دانست، زیرا کودکان کار زیادی هستند که چنین فرصت هایی ندارند و صبح و شب باید کار کنند تا کمک حال پدر و مادری باشند که از چرخاندن چرخ زندگی عاجزند.

فردین 12 ساله، یکی از کودکان کاری است که صبح ها از کلاس آموزشی کانون کوشا استفاده می کند. او می گوید: از ساعت 2 بعدازظهر تا 7 عصر در یک کارگاه قلیان و چراغ سازی کار می کنم و صاحب کارگاه دستمزدم را به پدرم می دهد.

فردین می گوید با این که تابستان کار او بیشتر می شود، اما این فصل را دوست دارد، چون چند سال پیش به یک مسافرت رفته و به او خیلی خوش گذشته است.

احمد هم که 13 سال دارد، می گوید تابستان کارش بیشتر می شود چون باید از 2 بعدازظهر تا 8 شب در کارگاه کیف سازی کار کند.

چلوکباب؛ خاطره ای از تابستان

امیر یکی دیگر از کودکان کار است که به کانون کوشا می آید. او که 11 سال دارد، تبعه افغانستان است و در مغازه خرید و فروش ضایعات کار می کند. در حالی که امیر مشغول حرف زدن از شرایط کاری و تفریح تابستان است، یکی دیگر از بچه های کار حرف او را قطع می کند و داد می زند: «صاحبکار تو که آدم خوبی است، برایت چلو کباب می خرد.»

امیر حرف دوستش را تائید می کند، اما مساله نگران کننده این است که کودکان کار آن قدر از معنای لذت تفریح تابستان دور هستند که خوردن یک پرس چلوکباب می تواند بهترین خاطره آنها از تابستان باشد. تعدادی از کودکان کار کانون کوشا را دختران تشکیل می دهند. بیشتر آنها نیز تبعه افغانستان هستند و نکته مثبت ماجرا این است که بیشترشان ادعا می کنند در هیچ کارگاهی کار نمی کنند و فقط برای استفاده از کلاس آموزشی به کانون کوشا می آیند.

خسته از کار

«از بس کار کردم، خسته شدم.» اینها بخشی از حرف های مصطفی است؛ یکی از نوجوانان ایرانی کانون کوشا. او می گوید به این مرکز می آید تا کمی از درد و رنج هایش را فراموش کند. مصطفی 17 سال دارد و زخم تازه ای زیر چشم راستش جا خوش کرده است. او که حال و حوصله حرف زدن ندارد، درباره برنامه هایش برای تابستان ادامه می دهد: برای من که از 10 سالگی مجبور بودم کار کنم، تابستان و زمستان فرقی ندارد. همه کاری کرده ام؛ از یخچال سازی، صافکاری و نقاشی بگیر تا جمع آوری ضایعات کاغذ و کارتن.

مصطفی هیچ علاقه ای به درس خواندن در کانون کوشا ندارد. می گوید فقط برای والیبال، فوتبال و کلاس موسیقی به این مرکز می آید، چون دوست دارد در مدارس عادی درس بخواند. مصطفی لابه لای حرف هایش به یکی از دوستان خود اشاره می کند که وضع بسیار نامناسبی دارد. او تاکید می کند: یکی از دوستانم به نام مهدی شرایط خیلی بدی دارد، چون پدر و مادرش هر دو فلج هستند و او باید به تمام مشکلات آنها رسیدگی کند.

گذر نوجوانانی مانند مصطفی زیاد به این مرکز می افتد. اما این مراکز آن قدر حمایت نمی شوند که بتوانند نیاز نوجوانانی از این دست را برآورده کنند. اگر مسئولان این مرکز بخواهند برای یک نوبت، سالنی ورزشی اجاره کنند، مسئولان شهرداری نسبت به دیگر افراد و گروه های جامعه فقط 5000 تومان به آنها تخفیف می دهند.

علی اکبر، یکی دیگر از نوجوانان ایرانی است که از کلاس های کانون کوشا استفاده می کند. او که 18 سال دارد، درباره نحوه آشنایی اش با این مرکز توضیح می دهد: از کودکی به این مرکز می آمدم تا از امکانات آموزشی آن استفاده کنم. این روزها نیز به همین دلیل اینجا سر می زنم.

پسر نوجوان اکنون در کارگاه کیف دوزی مشغول کار است و زمانی که به پزشک یا مشاوره نیاز داشته باشد، به کانون کوشا می آید. او یادآور می شود: از صبح تا عصر در کارگاه کار می کنم. به همین دلیل بیشتر روزها از یک ساعت وقت استراحتی که برای خوردن ناهار دارم، استفاده می کنم و به کانون سر می زنم.

کلاسی با 3 دانش آموز

در طبقه اول کانون کوشا و در یکی از کلاس های این مرکز، سه نوجوان همراه یک مربی دور میز نشسته اند و درباره مسائل شیمی با یکدیگر بحث می کنند. مهرانگیز ممتازیان، دبیر بازنشسته آموزش و پرورش مدتی است داوطلبانه به این مرکز می آید تا کمک حال درس و مشق کودکان کار باشد. او به جام جم می گوید: مشکلی که با آن رو به رو هستیم، این است که آموزش و پرورش راضی نمی شود از بچه هایی که در کانون تعلیم می بینند، امتحان بگیرد و به آنها مدرک بدهد. بهتر است شرایطی فراهم شود تا این کودکان که بیشترشان تعبه افغانستان هستند، در آزمون های آموزش و پرورش شرکت کنند و مدرک تحصیلی بگیرند.

سعید، یکی از نوجوانانی است که تاکنون نتوانسته مدرک تحصیلی بگیرد. او که تبعه افغانستان است، می گوید: از هشت سالگی همراه پدرم در بازار کار می کردم، اما بعد از این که پدرم تصادف کرد، مجبور شدم بیشتر کار کنم. بهترین خاطره سعید از تابستان هم به بازی فوتبال مربوط می شود. او از مسئولان می خواهد شرایطی به وجود بیاورند که امثال او دست کم ساعتی از روز را به ورزش بپردازند. بعد از چند ساعت همکلامی و همبازی شدن با کودکان کار، ساعت به 12 ظهر و زمان ناهار کودکان نزدیک شده است. خانمی که مسئول آماده کردن ناهار است، برای امروز بچه ها ماکارونی پخته. کودکان کار یکی یکی به آشپزخانه ای می روند که در حیاط کانون قرار گرفته و با بشقابی در دست خارج می شوند. بیشتر آنها در بالکن ساختمان ناهار می خورند، جایی که یکی از مربیان در حال تدریس موسیقی به تعدادی از کودکان کار است. کودکان درحالی که از شنیدن موسیقی لذت می برند، چشمی نیز به ساعت دارند، چون باید بموقع سرکار خود برگردند.

کانونی برای توانمند شدن مادران و کودکان

حدود 15 سال از شروع به کار کانون فرهنگی – حمایتی کودکان کار (کوشا) می گذرد. در این مدت مسئولان کانون سعی کرده اند با توانمندسازی کودکان کار و مادران آنها، اندکی از خطر آسیب هایی که این افراد را تهدید می کند، کم کنند.

بنفشه مرادی، مدیر داخلی کانون فرهنگی – حمایتی کودکان کار کوشا در این باره به جام جم می گوید: بخشی از تلاش ما برای توانمند شدن مادران کودکان کار متمرکز شده تا به این شکل، مادران توانمند جایگزین کودکان شوند. وی یاد آور می شود: در تابستان بیشتر فعالیت کانون بر آموزش، بازی و برنامه هایی مانند اردوی کودکان کار متمرکز می شود.

به گفته مرادی، تعداد کودکانی که از خدمات کانون کوشا استفاده می کنند، این روز ها شناور است و بین 70 تا 100 نفر برآورد می شود. هرچند بیشتر کودکانی که به این مرکز می آیند اتباع کشور افغانستان هستند، اما حدود 17 کودک ایرانی بدون شناسنامه نیز از کلاس های آموزشی کانون کوشا بهره می برند. این درحالی است که باید تاکید کرد نیکوکاران می توانند با کمک به چنین مراکزی به آموزش کودکان کار کمک کنند.

کودکان کار؛ غریبه با سازمان های حمایتی

این روزها کودکان کار زیادی در سطح شهر فعال هستند؛ کودکانی که برای پیدا کردن آنها نیاز به هیچ کار خارق العاده ای نیست، اما اگر پای صحبت بیشتر این کودکان بنشینید، تعداد کمی از آنها از فعالیت کانون هایی مانند کوشا مطلع هستند و به همین دلیل نمی توانند از خدماتی که در این مراکز ارائه می شود، استفاده کنند. نادر یکی از این کودکان است که در مترو دستفروشی می کند.

او که 12 سال دارد، در این باره می گوید: چند سالی است همراه خانواده ام از سمنان به تهران مهاجرات کرده ام و در قطارهای مترو دستفروشی می کنم، اما تا به حال نشنیده ام مراکزی برای حمایت از کودکانی که مثل من کار می کنند فعال باشند.

روح الله نیز یکی دیگر از کودکان کار است که اطلاعی از مراکز حمایتی کودکان کار ندارد. او که از شهر هرسین کرمانشاه به تهران مهاجرت کرده، ادامه می دهد: اگر نشانی چنین مراکزی را بدانیم، برای استفاده از امکانات آموزشی و بهداشتی به آنجا سر می زنیم.

باید تاکید کرد، سازمان های دولتی و غیردولتی فعال در این حوزه برای شناسایی و تحت پوشش قرار دادن کودکان کار درست عمل نمی کنند، زیرا شاید شناسایی کودکان کار که در کارگاه های زیرزمینی مشغول کار ند دشوار باشد، اما شناسایی کودکانی که این روزها در چهارراه ها و قطارهای مترو در حال فعالیت هستند، کار سختی نبوده و فقط باید برای آن اراده و تلاش کرد.

مهدی آیینی 

بيمه؛ مرهمي کوچک براي زخم هاي بزرگ کودکان کار

خبر، خبر خوبی است، چون افراد جدیدی تحت‌پوشش بیمه سلامت ایران قرار خواهند گرفت، اما این بار شرایط متفاوت است، آن‌قدر متفاوت که می‌توان گفت آمار دقیقی از افرادی که قرار است بیمه شوند وجود ندارد یا وضع آنها آن‌قدر نابسامان است که بیشترشان اسناد هویتی ندارند.

با وجود این سازمان بهزیستی از طرحی سخن به میان آورده که براساس آن قرار است روند بیمه شدن کودکان کار سرعت بیشتر به خود بگیرد، اما نکته اینجاست که بیمه شدن این گروه از جامعه که هنوز آمار دقیقی از آنها منتشر نشده، نیاز به کار کارشناسی و همه جانبه دارد.

هنوز یک ماه از زمانی که رئیس جمهور در مراسم همایش بیمه سلامت همگانی به دو کودک کار دفترچه بیمه سلامت داد، نگذشته که بار دیگر خبرهایی درباره بیمه شدن این قشر آسیب پذیر جامعه منتشر شده است.

روز گذشته مدیرکل امور آسیب دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی کشور به ایسنا گفت سازمان بهزیستی در حال فراهم کردن تسهیلات لازم برای تحت پوشش قرار دادن کودکان در معرض آسیب برای بهره مندی از خدمات درمانی بیمه سلامت ایران است و این کار اکنون در مرحله جمع آوری اطلاعات از سطح استان هاست و روند بیمه شدن کودکان کار تا یک ماه آینده به جریان خواهد افتاد.

مجید ارجمندی، معاون دفتر آسیب های اجتماعی سازمان بهزیستی کشور دراین باره به جام جم می گوید: هدف از این طرح حمایت از کودکان کار و خانواده آنهاست؛ چون این کودکان تا زمانی که شرایط خانواده هایشان بهبود یابد، اگر دچار بیماری شوند، باید مورد حمایت قرار بگیرند.

ارجمندی ابراز می کند: این بیمه مزایای خوبی دارد چون هزینه های درمانی برای بهزیستی گران تمام می شود ولی اکنون با همکاری وزارت بهداشت، هزینه های سازمان بهزیستی پایین می آید.

سازمان بهزیستی از سال گذشته طرحی را به صورت آزمایشی در پنج استان اجرا کرد تا حمایت بیشتری از کودکان کار و خانواده آنها به عمل بیاورد، امسال نیز قرار است این کودکان تحت پوشش بیمه سلامت قرار بگیرند.

وی ادامه می دهد: این طرح که مرکز آموزشی حمایتی کودک و خانواده نام دارد، امسال در هشت استان دیگر نیز اجرا شده و سرعت بیشتری خواهد گرفت.

اکنون این طرح در استان های تهران، البرز، همدان، خوزستان و چهارمحال و بختیاری اجرا شده و قرار است در استان هایی مانند قم، اصفهان، فارس و خراسان رضوی نیز اجرایی شود.

سیاست های بیمه در اولویت

ارجمندی درباره این که کودکان کار تا چه زمانی تحت پوشش بیمه سلامت خواهند بود، یادآور می شود: حمایت های بهزیستی تا 10 سال ادامه خواهد داشت اما خدمات بیمه تا زمانی است که سیاست های بیمه ای اجازه بدهد.

معاون دفتر آسیب های اجتماعی سازمان بهزیستی کشور درباره این که چند کودک کار تحت پوشش این بیمه قرار خواهند گرفت، بیان می کند: سال گذشته 500 کودک از طرح حمایتی ما بهره مند شدند؛ طرحی که یکی از اهدافش جلوگیری از آسیب های جسمی، روانی به کودکان است، امسال نیز چون هنوز رایزنی ها با وزارت بهداشت کامل نشده نمی توان آمار مشخصی داد، اما قرار است در وهله اول صد کودک به صورت سمبلیک بیمه شوند، ولی تا 500 کودک قابل افزایش است.

همکاری با سازمان های مردم نهاد

یکی از مشکلات پیش روی این طرح شناسایی کودکان کار است، زیرا تاکنون در کشورمان آمار دقیقی از این گروه اعلام نشده و برخی تعداد آنها را تا سه میلیون نفر نیز اعلام کرده اند. ارجمندی درباره روش های شناسایی این کودکان می افزاید: سازمان های مردم نهاد این کودکان را شناسایی و اسامی آنها را به ما اعلام می کنند.

مشکل دیگری که در این بین وجود دارد، کودکانی هستند که در کارگاه های غیراستاندارد کار کرده و کمتر کسی از کار آنها مطلع است، وی درباره این گروه از کودکان کار عنوان می کند: در آیین نامه جدید سازمان نقش و وظیفه وزارت تعاون، کار و امور اجتماعی و بازرسان آن دیده شده است، چون وقتی کودکی درکارگاه کار می کند رسیدگی به آن از حیطه سازمان بهزیستی خارج است. ما به وزارت تعاون، کار و امور اجتماعی اعلام کرده ایم بازرسان آنها آمار این کودکان را به بهزیستی اعلام کنند.

مشکل هویت کودکان کار

این در حالی است که می توان نداشتن اسناد هویتی را یکی دیگر از مشکلات موجود بر سر راه بیمه کودکان کار دانست، ارجمندی در این باره عنوان می کند: اکنون بیشتر کودکان کار هویت مشخص خود را دارند، اما مشکل اینجاست که شرایط اقتصادی خانواده ها خیلی تغییر کرده، اکنون این کودکان بیشتر متعلق به خانواده های فقیر هستند.

وی ابراز می کند: آنهایی که مشکل هویتی دارند با توجه به تجربه سازمان مشکلشان قابل حل است، چون با ثبت احوال در این باره هماهنگ شده، البته دیگر مانند گذشته نیست که بیشتر این کودکان کار بی خانمان باشند.

فاطمه ایزدپناهی، موسس و مدیرعامل کانون کودکان کوشا نیز درباره بیمه شدن کودکان کاری که تحت حمایت سازمان مردم نهاد کوشا هستند، در گفت وگو با جام تصریح می کند: ما 1450 کودک داریم که برای بیمه شدن، اسامی آنها را به سازمان بهزیستی فرستادیم، اما بهزیستی از ما شناسنامه آنها را درخواست کرد، اما نکته اینجاست که حدود 40 کودک ما شناسنامه دارند. این در حالی است که تاکنون از این تعداد نیز دفترچه بیمه حدود 15 کودک را به ما تحویل داده اند.

پناهی با اشاره به این که بیشتر این کودکان محصول صیغه هستند، می افزاید: تعداد زیادی از آنها نیز شناسنامه داشته اند، اما والدین به دلیل اعتیاد شناسنامه هایشان را فروخته یا آنها را برای تهیه مواد گرو گذاشته اند.

به گفته وی در بیشتر موارد پدری وجود ندارد و مادر کودک نیز نمی تواند براحتی برای کودکش شناسنامه بگیرد.

ارجمندی درباره این که آیا خانواده چنین کودکانی نیز تحت پوشش بیمه قرار خواهند گرفت، یادآور می شود: دنبال این هستیم که بتوانیم خانواده ها را نیز از بیمه بهره مند کنیم، اما در وهله اول خود کودکان بیمه می شوند.

وی درباره کودکان کاری که اتباع بیگانه هستند، می افزاید: تا مدتی پیش اتباع بیگانه 30 درصد کودکان کار را تشکیل می دادند، اما اکنون این آمار افزایش پیدا کرده است، بهزیستی طرحی را به کمیساریای عالی پناهندگان داده تا کودکان کار اتباع بیگانه نیز حمایت شوند.

مدیرعامل کانون کودکان کوشا درباره کودکان کار اتباع بیگانه عنوان می کند: از حدود 1450 کودک کانون کوشا حدود 200 کودک اتباع کشور عراق و افغانستان هستند که بیشترشان نیز اوراق اقامت ندارند.

نکته اینجاست که تحت پوشش بیمه قرار گرفتن کودکان کار اقدام مثبتی است، اما جوابگوی نیاز های کودکان کار و خانواده های آنها نیست، در واقع رفع مشکل این گروه از جامعه نیاز به کار کارشناسی و ریشه ای دارد. برای این کار سازمان ها و نهاد هایی مانندبهزیستی، سازمان های مردم نهاد، نیروی انتظامی، وزارت آموزش و پرورش و بهداشت و درمان باید همکاری بیشتری با یکدیگر داشته و همسوتر از گذشته برای رفع مشکل این افراد قدم بردارند.

مهدی آیینی – گروه جامعه

 

بالا