گزارش خبرنگار اعزامی «گزارشگرانسبز» به غرب کشور از تلاش مرزنشینان برای نجات جان قاطرهایشان
حاضریم خودمان را دستگیر کنند،اما قاطرهایمان را نه، قاطرها را که می گیرند، زبان بسته های را خیلی اذیت می کنند.آنها را در گوشه ای از پاسگاه که دور تا دور آن را سیم خاردار کشیده اند رها می کنند. جایی که علوفه ای وجود ندارد. پالان های شان را می سوزانند، آنهایی را که جوان تر و سرحال تر باشند مصادره می کنند و بقیه را هم با گرفتن جریمه نقدی از صاحب قاطر پس می دهند. جمعی از افرادی که قاطرهایشان شب گذشته در کمین ماموران مرزبانی گرفتار شده اند و در حال حاضر در فاصله ۲ کیلومتری از پاسگاه منتظر تصمیم فرمانده پاسگاه درباره قاطرهایشان هستند،این ها را می گویند.
گزارشگران سبز: در راه ماندن و گرسنگی برای خیلی از مرز نشینان و قاطرهایشان عادی است، آنها اگر از رگبار گلولههای سربی جان سالم به درببرند باید مراقب باشند که از صخره ها پایین نیفتند یا با بهمن به ته دره سقوط نکنند.
پشت سر هم و به صورت خطی حرکت می کنند،کوه را پائین می آیند و از جاده می گذرند؛قاطرچی های تازه از مرز برگشته که از کنارشان رد می شوند، اطلاعاتی درباره وضعیت راه می گیرند.اینجا «گردنه تته» بالادست شهر نوسود از توابع پاوه است. کوه های سخت و خشناش توان راه رفتن را از قاطرچی گرفته است،قاطر با کوله ای سنگین، کوره راه های کوهستان های اورامانات را پشت سر گذاشته و از آنسوی مرز به اینجا رسیده است.اینجا جای خوبی برای قاطرها نیست.
قاطر در مناطق مرزی کشور بین ۵ تا ده میلیون تومان خرید و فروش می شود، قاطرها در طول هفته،سه بار به مرز برده می شوند.قاطر در این مناطق ارزش زیادی ندارد. برای درآمدزایی خیلی ها به قاطرداری روی می آورند.یعنی قاطر می خرند و آن را برای جابه جایی بار به کاسبکاران مرز اجاره می دهند.
محمد یکی از قدیمی ترین قاطردار های شهر نوسود است.او صاحب اصطبلی بزرگ در روستاهای اطراف نوسود و نزدیک به مرز است.اصطبل قاطر در این منطقه، همان جایی است که قاطردارها برای نگهداری قاطرها در ایام سرد و مواقعی که مرز بسته است، استفاده می کنند.
«هزینه نگهداری قاطر در اصطبل ها ماهانه حدود یک میلیون تومان است،مرز که بسته می شود مشکلات قاطردارها تازه گل می کند، بسیاری از قاطردارها جایی برای نگه داری قاطرهایشان ندارند. مجبوراند آنها را به اصطبل هایی که کار نگه داری از قاطر را انجام می دهند بسپارند.گاهی هزینه های نگهداری از قاطرها از هزینه یک خانواده مرزنشین بیشتر می شود.»این ها را برزان از اهالی نوسود به ما می گوید.
او ادامه می دهد قاطرها اینجا رها نمی شوند، قاطر جزء ای از زندگی است.کمتر پیش می آید در مناطق مرز نشین قاطر ها در کوه رها شوند.بیشتر قاطرها در فصل های سرد و روزهایی که به مرز برده نمی شوند.در اصطبل های که کار خدمات و نگهداری از آنها را انجام می دهند نگهداری می شوند. تامین علوفه و واکسن هر قاطر به طور متوسط ماهانه یک میلیون برای صاحب قاطر هزینه دارد.
قاطر برای مرزنشینان معنایی بیشتر از یک حیوان دارد، درآمد خانواده با کار و سختی هایی که این حیوان در طول مسیرمرز تا بازراچه می کشد، تامین می شود. البته آنها هم قدردان این حیوان هستند. در طول این سال ها بارها مرزنشینان شاهد کشته یا پرت شدن قاطرها از کوه به دره بوده اند.آنها با احساس و افسوس از قاطرهایی می گویند که بعد از تلف شدنشان برای آنها گریه کرده اند.برزان می گوید«به خدا ما دلمان برای قاطرها می سوزد ولی چاره ای نداریم و باید برای جابجا کردن بارها از آنها استفاده کنیم.» این احساس قلبی را می شود از حرف های برزان زمانی که درباره «اسمر» حرف می زند، کاملا درک کرد. اسمر عزیز ترین قاطر برزان بوده است، در مسیر بازگشت از مرز رعد و برق که میزند از صدایش می ترسد، از مسیر خارج می شود و در یک چشم برهم زدن به ته دره سقوط می کند.برزان شب تا صبح را زیر باران برای اسمرگریه می کند.
قاطرهای جوان مصادره می شوند
حاضریم خودمان را دست گیر کنند اما قاطرهایمان را نه، قاطرها را که می گیرند، زبان بسته های را خیلی اذیت می کنند.آنها را در گوشه ای از پاسگاه که دور تا دور آن را سیم خاردار کشیده اند رها می کنند. جایی که علوفه ای وجود ندارد. پالان های شان را می سوزانند، آنهایی را که جوان تر و سرحال تر باشند مصادره می کنند و بقیه را هم با گرفتن جریمه نقدی از صاحب قاطر پس می دهند. جمعی از افرادی که قاطرهایشان شب گذشته در کمین ماموران مرزبانی گرفتار شده اند و در حال حاضر در فاصله ۲ کیلومتری از پاسگاه منتظر تصمیم فرمانده پاسگاه درباره قاطرهایشان هستند،این ها را می گویند.
وانت باری پر از علوفه از مسیر آسفالته به قاطر چی ها نزدیک می شود. هنوز در ماشین باز نشده شروع می کند به داد و بیداد کردن، او که در کمین دیشب برای اولین بار قاطری را که تازه به قیمت ده میلیون خریده بود از دست داده است.می گوید«دو ساعت برای دادن علوفه به قاطرها جلو در پاسگاه خواهش و تمنا کردم اما فایده ای نداشت. قاطر برای اولین بار بود که به مرز آورده می شد، به خدا پول خریدش را هم قرض کرده بودم.»
در میان مرزنشین ها فردی که قاطر دیگران را اجاره می کند و آنها را به مرز می برد به «قاطرچی» معروف است. قاطرچی های که دیشب قاطر،صاحب قاطر را آورده اند و الان گیر افتاده است. غیر از باری که از دست داده اند باید پول قاطر را هم به صاحب آن پرداخت کنند. یکی از قاطرچی ها که از همه جوانتر است می گوید«به خدا قسم من خانواده شهید هستم و مدت کمی است که از ناچاری به بازارهای مرزی می آیم،قاطر من را در حالی که بار نداشته فقط به جرم تردد در نزدیک مرز و احتمال اینکه می خواهد بار جابه جا کند با خود بردند.» در مناطق مرزنشین کولبرهایی هم هستند که با توجه به رنج و مشقتی که برای قاطرها وجود دارد در مسیرهای صعب العبور خود بار را کول می کنند تا قاطر استراحت کند.
سوزاندن قاطرها
در ته دره ها و لابه لای صخره های سفت و سخت کوه های اورامان، می شود لاشه قاطرهای نگون بخت را دید.لاشه هایی که دست خشن طبیعت به پائین پرتشان کرده است یا زیر رگبار گلوله ماموران مرزبانی کشته شده اند.سرمای استخوان سوز در کنار گرسنگی و گرفتار شدن در بهمن هم از دیگر پایان های تلخ عمر یک قاطر در این مناطق است.لاشه های که فقط چندین تکه استخوان ازآن باقی مانده است و در کمی دور تر از لاشه آثار باری که آن هم در بسیاری از مواقع سوزانده می شود؛ مشخص است.
عثمان در اصطبل چندین قاطر را نگهداری می کند که کمرشان زیر بار آسیب دیده یا بر اثر اصابت گلوله زخمی شده اند، او می گوید قاطر چی ها برایشان قاطر مهم تر از بار است و بارها شاهد این بوده که قاطرچی ها بار را رها کرده اند و با قاطر از کمین ماموران و یا حیوانات وحشی فرار کرده اند.
سرپناهی که آوار شد
هرچه از شهر نوسود و نودشه به سمت مرز حرکت می کنیم در راه خرابه ساختمان ها و سوله های را شاهد هستیم که تازگی از سوی نهادی نامشخص خراب شده اند.اهالی این شهرها و کولبران می گویند این خرابه ها باقیمانده اصطبل هایی هستند که با حکم نیروی انتظامی تخریب شده اند. با این اوصاف و با تخریب هایی که انجام می شود حتی اگر صاحب قاطرها و قاطر چی ها بخواهند از قاطرهایشان محافظت و نگه داری کنند، عوامل هستند که اجازه چنین کاری را نمی دهند. تا اوضاع تلخ کولبران و قاطر ها را تلخ تر کنند.
بهنام اکبری
روزنامه نگار