آخرین خبرها
خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : زابل

بایگانی/آرشیو برچسب ها : زابل

اشتراک به خبردهی

دانش‌آموز قربانی بعدی کیست؟

بیش از 20 دانش‌آموز قد و نیم قد هر روز سوار سرویس مدرسه‌شان می‌شوند تا حدود 10 کیلومتر راه خاکی را پشت سربگذارند و به مدرسه‌شان برسند.بیش از 20 دانش‌آموز هر روز جانشان را کف دست می‌گذارند تا از روستای تپه کنیز زابل خارج شوند و بتوانند اندکی آینده تاریک‌شان را روشن کنند.بیش از 20 دانش‌آموز هر روز پشت یک وانت فرسوده می‌نشینند تا هیچ وقت متوجه نشوند یک سرویس مناسب مدرسه باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد.

مصطفی، یکی از 20 دانش‌آموزی است که به احتمال زیاد نمی‌توانید او را در این تصویر پیدا کنید، زیرا او خیلی برای گرفتن این عکس و انتشارش در روزنامه تلاش کرده و حتی از سوی راننده سرویس مدرسه هم تهدید شده، اما او برای نجات دانش‌آموزان روستا به هر دری زده تا این عکس را به‌دست  ما برساند و مسئولان ‌را از خطری که دانش‌آموزان روستای تپه کنیز را تهدید می‌کند آگاه کند.

آن‌طور که او می‌گوید تا به حال چند دختربچه و پسربچه ‌از این سرویس مدرسه پایین افتاده و زخمی شده‌اند.

مصطفی که کمی از دیگر بچه‌های ‌روستا بزرگ‌تر است این حادثه‌ها را به یاد دارد و می‌گوید: چند سال است که این خودرو حکم سرویس مدرسه روستا را دارد و سال‌هایی بوده که جمعیت دانش‌آموزانی که با این خودرو جا به جا می‌شده اند به 40 نفر ‌نیز می‌رسیده است. بسیار پیش آمده دانش‌آموزان به‌خاطر نبود جا نوبتی پشت همین ماشین دویده‌اند و آن‌قدر گرد و خاک روی سر و صورتشان نشسته که وقتی سر کلاس درس رسیده‌اند چیزی از درس و مشق نفهمیده‌اند، زیرا ‌آن‌قدر شن در چشم‌هایشان نشسته که بی‌اختیار اشکشان جاری شده است. حالا که حدود 20 دانش‌آموز در روستا باقی مانده نیاز نیست بسیاری از دانش‌آموزان نوبت نوبت پشت این وانت‌بار قراضه بدوند، اما هنوز خطرات زیادی آنها را تهدید می‌کند، آنها از مسئولان انتظار دارند با خواندن این متن و دیدن این عکس که با زحمت زیاد برای جام‌جم ارسال کرده اند مشکلشان برطرف شود و دست کم یک خودروی مناسب در اختیار آنها قرار بگیرد.

مهدی آیینی

باور کنید من خبرنگارم، آنها ایرانی …

635646823685917009 (1)هر 11 نفرشان به اندازه یکی از اتباع بیگانه نیز در این آب و خاک سهم ندارند، مادر خانواده صدایش از بغض می‌لرزد و می‌‌گوید دخترهایش نمی‌توانند درس بخوانند، ازدواج کنند یا حتی برای درمان به شهرهای نزدیک سیستان و بلوچستان بروند.
یکی از دخترها از این که نمی‌تواند مثل سایر کودکان ایرانی درس بخواند گله می‌کند و می‌گوید از او گذشته و بهتر است مسئولان برای خواهر و برادرهای کوچک‌ترش فکری بکنند‌.

این ماجرای تاسف بار خانواده‌ای ایرانی، اما بدون شناسنامه و فراموش شده در روستای «تپه کنیز» زابل است که از حدود سه هفته پیش ‌که به مناطق محروم زابل سفر کردم‌ در گوشه‌ای از ذهنم خانه کرده است‌.

خانواده‌ای که ‌می‌گفتند حدود سه سال است برای گرفتن شناسنامه آزمایش دی ان ای هم داده‌اند، اما هر وقت برای پیگیری پرونده‌شان به فرمانداری هیرمند می‌روند جواب درستی نمی‌گیرند.

پیش از پیگیری پرونده‌شان، فکر می‌کردم به احتمال زیاد مشکلشان به خاطر بی‌خیالی خودشان است، اما وقتی با فرماندار هیرمند که براساس قانون باید به مشکل چنین خانواده‌هایی رسیدگی کند تماس گرفتم مشخص شد گوش شنوایی‌برای شنیدن مشکلات چنین خانواده‌هایی وجود ندارد.

از تلفن روزنامه با فرماندار هیرمند ‌تماس گرفتم. او انجام مصاحبه را مشروط کرد به این که خبرنگار بودنم ثابت شود. برای همین شماره یکی از همکارانش را داد تا با او تماس بگیرم. این همکار آقای فرماندار نیز شماره شخص دیگری را داد تا در تحقیقاتی گسترده متوجه شود من خبرنگار روزنامه جام‌جم هستم (ماجرایی که با یک تماس ساده با دفتر روزنامه حل می‌شد)؛ اما پس از گذشت چند روز وقتی با آنها تماس گرفتم، گفتند هنوز برایشان ثابت نشده که من خبرنگار روزنامه جام‌جم هستم!

این روزها با خودم فکر می‌کنم آقای فرماندار حق دارد که در بیش از سه سال گذشته نتوانسته قدمی برای حل مشکل این خانواده بردارد، چراکه وقتی او به همراه دو همکار دیگرش طی چند روز نتوانسته‌اند از خبرنگار بودن شخصی که از یکی از روزنامه‌های شناخته شده کشور با آنها تماس می‌گیرد مطمئن شوند، چگونه می‌توانند در این مدت کوتاه (بیش از سه سال) از ایرانی بودن خانواده‌ای که فقر امانشان را بریده باخبر شوند به همین خاطر حق با شماست آقای فرماندار.

مهدی آیینی

بازگشت به آغوش گرم روستـا

ماه‌ها بود، در روزنامه‌ها و فضای مجازی دنبال آگهی استخدام می‌گشت. مدت‌ها دست روی دست گذاشته بود تا کاری اداری نصیبش شود، اما سرانجام یک روز به خود آمد و بی‌خیال زرق و برق شهر‌ شد‌ که جز دغدغه چیزی برایش نداشت. از زابل به روستای کوچکی مهاجرت کرد‌تا با حمایت کمیته امداد و پرورش مرغ بومی درآمد‌زایی کند. چند سالی ازاین ماجرا می‌گذرد. او و همسرش‌ ‌از کار و بارشان راضی هستند و جوانان دیگر را تشویق می‌کنند تا با مهاجرت معکوس به روستاها فرصت شغلی تازه ایجاد کنند؛ فرصتی که منجر به افزایش درآمد خود و دیگر روستاییان خواهد شد.
خیلی‌ها کوچ کرده‌اند؛ خیلی از‌‌ خانه‌ها خالی شده و خیلی از جوانان رفته‌اند و خیلی از سالخورده‌ها تنها شده‌اند. اینجا روستای رضا‌ علی زابل است؛ روستایی که بیشتر ساکنان جوانش آنجا را ترک کرده‌اند تا شغل مناسبی برای خود دست و پا کنند، اما هنوز در میان جوانان این روستا افراد پرتلاشی پیدا می‌شوند که برای آباد کردن روستا قدم برمی‌دارند. آنها صفا و صمیمیت روستا را با زرق و برق شهر تاخت نمی‌زنند و کارآفرینی را به پشت‌میزنشینی ترجیج می‌دهند. به همین خاطر، با کمی تلاش بیشتر و استفاده از کمک نهادهایی مانند کمیته امداد امام خمینی برای خود شغل مناسبی ایجاد کرده‌اند.

‌فرار از شهر

حدود سه سالی می‌شد در زابل کافی‌نت راه‌اندازی کرده بود، اما روزی نبود که آگهی روزنامه‌ها را بررسی نکند و سری به سایت‌هایی که آگهی استخدام منتشر می‌کنند نزند. درآمد مناسبی نداشت و از هیاهوی شهر جز جنگ اعصاب،چیزی عایدش نمی‌شد.

دنبال راهی می‌گشت تا درآمدش را افزایش دهد و از سختی‌های شهرنشینی و زندگی ماشینی نیز دور شود. به همین خاطر به فکر کارهای تولیدی افتاد؛ فعالیت‌هایی که باعث شد درآمدش بیشتر شود و روی پای خودش بایستد.

بنابراین شروع به تحقیق کرد تا گزینه مناسبی پیدا کند. اینها شرح حال بخشی از زندگی فرزاد مهرپرور و همسرش است، زوج جوانی که این روزها با پرورش مرغ بومی در روستای رضا علی زابل، فعالیت اقتصادی مناسبی را دنبال می‌کنند.

5 برابر درآمد بیشتر

زمانی که فرزاد به گذشته نگاه می‌کند، بیشتر از تصمیمی که گرفته مطمئن می‌شود، چراکه در کنار افزایش درآمد به قول معروف، آقابالاسری هم ندارد.

او که 29 سال دارد و متولد زاهدان است، می‌گوید:‌ حدود سه سال در زاهدان کافی نت داشتم، اما درآمدم جوابگوی هزینه‌هایم نبود. علاوه بر این، مشغله‌های شهرنشینی را هم باید تحمل می‌کردم.

فرزاد به دنبال راه‌حل مناسبی می‌گشت. برخی دوستان به او پیشنهاد ایجاد گلخانه را دادند، اما با توجه به کمبود آب در زابل این کار ریسک بالایی داشت. به همین خاطر تصمیم گرفت با پرورش مرغ بومی درآمدزایی کند.

آن طور که می‌گوید، درآمدش نسبت به گذشته پنج برابر شده و بهتر می‌تواند به زندگی‌اش برسد.

زوج کارآفرین

‌موفقیت این زوج سیستان و بلوچستانی بجز پشتکار علت دیگری نیز دارد. آنها با کمک یکدیگر از پس سختی‌های این کار برآمده‌اند و در هر شرایطی هوای هم را دارند.

محدثه تدین، همسر فرزاد ‌لیسانس مدیریت و فوق‌دیپلم مامایی دارد. با این حال از این که به همسرش در زمینه پروش مرغ بومی کمک می‌کند، راضی است.

او می‌گوید، مدتی که در زابل زندگی می‌کردیم، خیلی به دنبال شغل‌های مرتبط با تحصیلاتمان گشتیم، اما پیدا نشد. خدا را شکر از کارمان راضی هستیم.

پدر و مادر این زوج جوان از مشوق‌های اصلی آنها هستند. به همین خاطر آنها با آرامش بیشتری از زابل به روستای رضا علی مهاجرت و فعالیتشان را شروع کردند.

فرزاد درباره همسرش می‌گوید: همسرم پیش از این در روستا زندگی نکرده بود، اما بخوبی مرا همراهی کرد و به روستا آمد. این روزها نیز در پرورش مرغ‌ها کمک زیادی به من می‌کند.

آن طور که مرد جوان توضیح می‌دهد، کار‌ها را تقسیم کرده‌اند، به این شکل که همسر او رسیدگی به جوجه‌های 20 روزه را به عهده گرفته و خودش بیشتر به مرغ‌های بزرگ‌تر رسیدگی می‌کند.

2000 مرغ بومی

فرزاد و همسرش کارشان را با یک دستگاه کوچک جوجه‌کشی شروع کردند و بعد از مدتی وقتی به نحوه پرورش مرغ‌های بومی مسلط شدند، دستگاه‌های جوجه‌کشی بیشتری را به کار گرفتند.

مهرپرور می‌گوید: ابتدا با دستگاه کوچک جوجه‌کشی کارمان را آغاز کردیم، اما بعد کارمان را گسترش دادیم و مزرعه را بزرگ‌تر کردیم و الان در دستگاه جوجه‌کشی‌ای که تهیه کرده‌ایم، یکهزار تخم‌مرغ جا می‌گیرد.

به این ترتیب، سالنی که زوج جوان برای پرورش مرغ بومی ایجاد کرده‌اند، ظرفیت 2000 مرغ را دارد.

به گفته او این روزها حدود یکهزار مرغ بومی در مزرعه‌اش وجود دارد و آنها از طریق فروش گوشت و تخم‌مرغ درآمدزایی می‌کنند.

رژیم غذایی ویژه مرغ‌ها

زوج سیستان و بلوچستانی مرغ‌هایی پرورش می‌دهند که در بازار به نام مرغ ارگانیک شناخته می‌شوند، زیرا برای پرورش آنها از هیچ دارو یا هورمونی استفاده نمی‌شود و مصرف‌کنندگان آن می‌توانند مطمئن باشند، غذایی که می‌خورند صددرصد سالم است.

آنها برای این‌که محصول مناسبی را به دست مشتری‌هایشان برسانند، برای مرغ‌هایشان برنامه غذایی خاصی در نظر گرفته‌اند؛ برنامه‌ای که در آن موادی مانند آویشن، گوجه و پیاز وجود دارد.

مهرپرور می‌گوید: در بخشی از مزرعه برای مرغ‌ها سبزیجات نیز می‌کارم تا از این طریق، خوراک سالمی برای آنها تولید کنم. برای آنها هر چند روز یکبار، پیاز و گوجه‌فرنگی نیز تامین می‌کنم تا مرغ‌ها با خوردن آنها سالم و خوشمزه شوند.

مرد جوان به منظور بهتر شدن محصولش، برای مرغ‌هایش آویشن دم می‌کند و این مواد را با آب مخلوط کرده، به مرغ‌های مزرعه‌اش می‌دهد.

آن طور که او می‌گوید، تغذیه مرغ‌ها با این مواد باعث شده، مشتری‌های زیادی خریدار محصولات او باشند؛ مشتری‌هایی که بعضی‌هایشان از تهران و مشهد سفارش گوشت مرغ بومی می‌دهند.‌

فروش جوجه‌ای

فرزاد گوشت تولید شده در مزرعه‌اش را کیلویی نمی‌فروشد بلکه او هر جوجه را ـ که بین 800 تا یکهزار گرم وزن دارد ـ به قیمت 19 هزار تومان می‌فروشد.

وقتی جوجه‌ها به وزن مناسب برسند، مرد جوان آنها را ذبح می‌کند و با کمک گرفتن از زنان روستایی جوجه‌ها را آماده فروش می‌کند.

او می‌گوید: کار ذبح را خودم انجام می‌دهم، اما برای تمیز کردن گوشت مرغ‌ها از زنانی که در روستا هستند کمک می‌گیرم، چراکه با دستگاه‌های پرکن نمی‌توان مرغ‌های بومی را تمیز کرد.

آن طور که فرزاد می‌گوید، مرغ‌های ماشینی چون هورمون می‌خورند، در مدت 45 روز وزنشان به حدود سه کیلوگرم می‌رسد، اما مرغ‌های بومی مزرعه او تغذیه طبیعی دارند و در طول 120 روز وزنشان حدود یک کیلوگرم می‌شود.

وقتی جوجه‌ها به این وزن می‌رسند، فرزاد آنها را ذبح می‌کند و زنان روستا کار کندن پرها و تمیز کردن مرغ‌ها را انجام می‌دهند.

به این ترتیب، مرد جوان مرغ‌ها را بسته‌بندی می‌کند و در فریزر می‌گذارد تا پس از یخ زدن، آنها را به دست مشتری‌هایش برساند.

مشتری‌های ویژه

کیفیت محصولات تولید شده در مزرعه مهرپرور آنقدر مناسب است که او مشتری‌های مخصوص به خود دارد. در واقع او گوشت‌های تولید شده را به بازار عرضه نمی‌کند، چراکه خانواده‌های زیادی هستند که محصولات او را بدون واسطه خریداری می‌کنند. فرزاد تصمیم مناسب دیگری نیز گرفته است. او در تلگرام کانالی با آدرسhamoonmorgh95@ ایجاد کرده و از این طریق برای محصولاتش بازاریابی می‌کند.

او می‌گوید، اگر گوشت‌های تولید شده را به دلالان بفروشد، سود زیادی عایدش نمی‌شود. به همین خاطر سعی می‌کند بدون واسطه محصولاتش را در اختیار خانواده‌ها بگذارد.

حمایت از کارآفرینان

جوانان زیادی مانند فرزاد در سراسر کشور وجود دارند که اگر بدرستی حمایت شوند، می‌توانند گره اشتغال را باز کنند و دست به کارآفرینی بزنند. در واقع با حمایت از جوانان می‌توان مشکلاتی مانند خالی شدن روستاها را نیز برطرف کرد، زیرا کارآفرینی در روستا هزینه‌های کمتری دارد و به این شکل جوانان می‌توانند درآمد بیشتری به دست بیاورند.

فرزاد درباره حمایت‌هایی که از او شده، می‌گوید: برای شروع کار سراغ جهاد کشاورزی رفتم، اما آنها کمکم نکردند تا این که با مدیران کمیته امداد صحبت کردم و با این که مددجوی کمیته امداد نبودم، آنها به شکل موردی به من کمک کردند.

آن طور که فرزاد می‌گوید، کمیته امداد به او 25 میلیون تومان وام اشتغال داده است و به همین خاطر او توانسته کارش را شروع کند.

شرایط بسیاری از روستاهای کشورمان به دلیل مهاجرت مناسب نیست. به همین خاطر مسئولان باید حمایت از جوانان روستایی را جزو اولویت‌های خود قرار دهند، چراکه به این شکل می‌توان مشکل اشتغال جوانان روستایی را حل کرد و مانع مهاجرت روستاییان به شهرهای کوچک و بزرگ شد. نباید فراموش کرد که مهاجرت از روستاها به کلانشهرها سبب بروز مشکلاتی مانند حاشیه نشینی شده و رفع چنین مشکلاتی در گرو حمایت ویژه از روستاهاست.

ایرانی اما نامرئی

مانتوی سفیدش را می‌پوشد، جلوی آیینه می‌ایستد، می‌گوید دوست دارد درس بخواند تا دکتر شود بعد ازدواج کند و عروس شود، اما مادرش بغض می‌کند و می‌گوید «بگذار شناسنامه بگیریم، همه چیز درست می‌شود».
تمام آرزوهای این خانواده در گرفتن شناسنامه خلاصه می‌شود. مادری که می‌گوید خانواده 11 نفره‌شان با این‌که ایرانی هستند اما شناسنامه ندارند، می‌گوید مرگش را آرزو می‌کند، چون دیگر نمی‌تواند شاهد درد و رنج کودکان باشد؛ بچه‌هایی که هر روز از آرزوهایشان فاصله می‌گیرند‌، نمی‌توانند درس بخوانند، ازدواج کنند یا برای دیدار اقوامشان و جست‌وجوی شغل روانه شهرهای دیگر کشور شوند.

جنس مشکلات مردم در مناطق محروم از نوع دیگری است، آنها آنقدر کم توقعند که از بزرگواری‌شان شرمنده می‌شوید با آن‌که تمام هزینه‌های زندگی‌شان از راه یارانه تامین می‌شود و برای تامین آب شرب مناسب نیز با مشکل رو‌به‌رو هستند، اما مهمان‌نوازی را فراموش نکرده‌اند و هر آنچه را که دارند پیشکش مهمان می‌کنند.

خیلی‌هایشان مشکلاتی بزرگ‌تر دارند؛ زیرا دست‌شان به یارانه نیز که برایشان حکم پول بخور و نمیر را دارد نمی‌رسد. خودشان می‌گویند انگار وجود ندارند و هیچ‌کس برایشان ارزش قائل نیست. آنها از این گله می‌کنند با این‌که ایرانی هستند اما در روستایشان حبس شده‌اند.

بی‌شناسنامه بودن سبب می‌شود اعضای چنین خانواده‌هایی از حداقل حقوق اجتماعی محروم باشند و برای تحصیل، ازدواج، یافتن شغل و در یک کلام برای زندگی با محدودیت‌هایی فراوان رو‌به‌رو باشند.

آمار افتاده‌ها!

در کوچه‌ای گل‌آلود دو دختر نوجوان همراه مادرشان در حال شست‌و‌شوی چند تکه موکت هستند آنها اهل ‌روستای «تپه کنیز» (شهرستان هیرمند استان سیستان و بلوچستان) ‌هستند، اگر از مشکلاتشان بپرسید بغض می‌کنند و می‌گویند این‌که برای مسئولان وجود ندارند، بزرگ‌ترین مشکلشان است. منظور آنها نداشتن شناسنامه است، مادر خانواده در گفت‌وگوبا جام‌جم مشکلاتشان را این طور توضیح می‌دهد‌.

  • چرا شناسنامه ندارید؟

قبلا در حاشیه دریاچه هامون زندگی می‌کردیم و پدرانمان به فکر گرفتن شناسنامه نبودند. حالا هم که به روستا آمده‌ایم به ما شناسنامه نمی‌دهند.

  • چطور زندگی می‌کنید؟

امروز همسرم رفته تنها گوسفندی را که داشتیم بفروشد تا بتوانیم چند کیسه آرد بخریم. ما حتی یارانه هم نمی‌گیریم یا نمی‌توانیم به دیدن اقوام‌مان در استان‌های دیگر برویم، دخترانم نمی‌توانند ازدواج کنند، چون سایر ایرانی‌ها با دخترهای بدون شناسنامه ازدواج نمی‌کنند یا پسرم هم نمی‌تواند با دختری ایرانی ازدواج کند.

  • چند وقت است که برای گرفتن شناسنامه اقدام کرده‌اید؟

‌سه سال است، شوهرم پرونده تشکیل داده او آزمایش دی.ان.ای هم انجام داده است،‌ اما هنوز شناسنامه نگرفته‌ایم. شرایط خیلی سختی داریم، دخترم بعضی وقت‌ها مانتوی سفیدش را می‌پوشد جلوی آیینه می‌ایستد و آرزو می‌کند روزی بتواند درس بخواند تا دکتر شود و بعد ازدواج کند. خودم هم ناراحتی اعصاب و روان دارم، اما چون دفترچه بیمه ندارم و وضعمان خوب نیست‌ نمی‌توانم به دکتر بروم.

  • زخم روی صورت دخترتان به خاطر چیست؟

چند سال پیش تصادف کرد و یکی از چشم‌هایش آسیب دید، اما تا امروز نتوانسته‌ایم برای درمان کامل حتی به شهر زاهدان برویم. او حتی آرزو دارد روزی به مشهد برود اما چون مدرک ندارد نتوانسته.

  • پسر بزرگتان چه مشکلی دارد؟

او بیمار روانی است.

  • نگهداری او در خانواده برای بچه‌های دیگر خطرناک نیست؟

چرا چند روز پیش که من خانه نبودم روی دو تا از دخترها آبجوش پاشید. اگر بتوانیم مدرک بگیریم می‌توانیم او را در مراکز بهزیستی بستری کنیم.

  • مسئولان به شما چه می‌گویند؟

هر وقت به فرمانداری می‌رویم، می‌گویند بروید خانه‌تان و منتظر باشید تا دستور بیاید. از مسئولان بپرسید بالاخره کی می‌خواهند جواب ما را بدهند. تکلیفمان چه می‌شود. پسر 14 ساله‌ام هر روز گریه می‌کند و می‌گوید ما نه می‌توانیم درس بخوانیم نه کارگری کنیم.

زندگی زیرخط فقر 

خانواده 11 نفره کوه‌کن تنها خانواده‌ای نیست که با وجود این‌که ایرانی بودنشان با آزمایش دی.ان.ای ثابت شده، هنوز نتوانسته‌اند شناسنامه بگیرند. چنین خانواده‌هایی در بیشتر استان‌های محروم کشور وجود دارند، استان‌هایی مانند خراسان رضوی و جنوبی، سیستان و بلوچستان، خوزستان، هرمزگان و کرمان.

این مساله‌ای است که ابراهیم باغبانی، مدیرکل تحقیقات، پذیرش و خدمات مددکاری کمیته امداد کشور نیز تائیدش می‌کند.

او می‌گوید: در مناطق محروم خانواده‌های زیادی هستند که به دلیل مشکلات فرهنگی یا نبود دسترسی مناسب نتوانسته‌اند مدرک شناسایی داشته باشند.

به گفته او، در بسیاری از استان‌های کشور خانواده و افراد بدون شناسنامه وجود دارد، اما این مساله در استان‌های مرزی و محروم‌ بیشتر است.

هرچند به نظر می‌رسد بیشتر این افراد اتباع سایر کشور‌ها مانند افغانستان و پاکستان باشند، اما ‌تعداد ایرانی‌هایی نیز که‌ به دلیل مشکلات فرهنگی و اجتماعی نتوانسته‌اند شناسنامه بگیرند، کم نیست.

مدیرکل تحقیقات، پذیرش و خدمات مددکاری کمیته امداد می‌گوید:‌ باید تکلیف خانواده‌های ایرانی یا اتباع بیگانه‌ای که شناسنامه ندارند ‌روشن شود؛ زیرا نپرداختن به این موضوع آسیب‌هایی فراوان در پی دارد ؛ برای نمونه سازمان‌های حمایتی مانند کمیته امداد و سازمان بهزیستی نمی‌توانند از این افراد که شرایطی نامناسب دارند حمایت کند به همین خاطر به مشکلات آنها و در نهایت جامعه اضافه می‌شود.

پدری که دختر دوست نداشت

‌مسائل زیادی در این بین نقش دارد از مسائل فرهنگی گرفته تا مشکلات اجتماعی ‌و کم‌کاری برخی دستگاه‌ها. برای نمونه در زاهدان مادری دیگر به همراه 9 فرزندش زندگی می‌کند که شرایطی ناگوار دارند، پدر این خانواده مدتی است فوت کرده، اما او در دوران حیاتش تمایلی نداشته برای دخترانش شناسنامه بگیرد.

به همین دلیل مادر خانواده اکنون با مشکلات زیادی رو‌به‌روست، ‌همسر او پس از این‌که چند فرزند اولشان دختر می‌شود، تصمیم می‌گیرد هویت سه تا از دخترهایش را پنهان کند به همین خاطر برای آنها شناسنامه نمی‌گیرد در نتیجه فرزند‌های اول و آخر خانواده که پسر است، شناسنامه دارند، اما سه تا از دختر‌ها مدرک شناسایی ندارند‌. مادر این خانواده که برای تامین نیازهای اولیه زندگی از کمک‌های کمیته امداد بهره می‌برد از مسئولان انتظار دارد برای فرزندانش شناسنامه صادر کنند تا او دست کم بتواند بخشی از نیازهایش را از این طریق تامین کند.

مشکل کشور‌ی‌

مشکل ایرانیان بدون شناسنامه را باید مشکلی بزرگ برای تمام کشور دانست؛‌ زیرا افراد بی‌شماری در استان‌های وسیع کشور با آن دست به گریبان هستند.سیف‌الله ابوترابی، سخنگوی سازمان ثبت‌احوال کشور در گفت‌وگو با جام‌جم به استان‌های سیستان‌و‌بلوچستان، گلستان، هرمزگان و بخش‌هایی از خراسان رضوی و جنوبی اشاره می‌کند که شهروندانش چنین مشکلاتی دارند. اما این مساله محدود به این استان‌ها نمی‌شود؛ زیرا افراد بدون شناسنامه تمام تلاش خود را می‌کنند خود را به کلانشهرهایی مانند تهران، اصفهان، شیراز، کرمانشاه و تبریز برسانند، زیرا شرایط آنها به گونه‌ای است که تمام تلاش خود را به‌کار می‌گیرند تا از حداقل‌هایی مانند اشتغال بهره ببرند، اما برخی از آنها چون هویت مشخص ندارند ممکن است دست به هر کار خلافی بزنند.

سخنگوی سازمان ثبت احوال کشور می‌گوید: مشکل اتباع ایرانی که شناسنامه ندارند،اما اقوامشان شناسنامه دارند با انجام آزمایش دی‌ان‌ای برطرف می‌شود.

به این ترتیب پدر خانواده شناسنامه گرفته و فرزندان زیر 18 سال او نیز شناسنامه دریافت می‌کنند، اما فرزندان بالای 18 سال باید جداگانه آزمایش دی.‌ان.‌ای انجام دهند.

اما رسیدگی به درخواست آنهایی که ادعا می‌کنند ایرانی هستند و هیچ قوم و خویشی ندارند به عهده نهادهای امنیتی و نیروی انتظامی است. آن‌طور که او می‌گوید طرح‌های ویژه‌ای در استان سیستان و بلوچستان اجرا شده تا مشکل اتباع ایرانی بی‌شناسنامه بر طرف شود. تاکنون تحقیق و پژوهش جامعی درباره تعداد خانواده‌های ایرانی بدون شناسنامه انجام نشده اما مشاهدات جام‌جم از مناطق محروم و هشدار‌های برخی کارشناسان نشان می‌دهد این مشکل جدی است و باید برای رفع آن اقدام جدی کرد؛ زیرا افراد فاقد شناسنامه برخلاف این‌که از شرایطی مناسب برخوردار نیستند نمی‌توانند از خدمات اجتماعی بهره‌مند شوند یا از کمک‌های نهادهایی مانند کمیته امداد یا بهزیستی استفاده کنند. چنین افرادی ناگزیر در مناطق محروم بایکدیگر ازدواج می‌کنند و فرزندان بی‌هویتی مانند خودشان ‌به دنیا می‌آورند و این‌ چرخه معیوب ادامه پیدا می‌کند‌.

مهدی آیینی

بالا