گزارش میدانی از محله سیدپیاز پس از تخریب ویلای دختر وزیر
اول از همه کوههایی که برف رویش نشسته است، خودش را نشان میدهد. بعد دامنه کوه پیدا میشود. کمی که چشم تیز کنید، میفهمید که روی کوه هم ویلا ساختهاند. کنار حاشیه دریاچه در حال ساخت هم، ویلاهای چند طبقه چند هزار متری قدعلم کردهاند. چند دقیقه بعد به بلوار لواسان میرسیم. کنار بلوار ماشینها پارک شدهاند. حواست نباشد از کوچهها و خیابانها بیمهابا ماشینی بیرون میآید. بلوار فقط دو میدان دارد. ویلای موردنظر توی محله سیدپیاز است. این تنها نشانهای است که داریم. هیچ کسی آدرس درست نمیدهد. یکی میگوید: «بپیچ توی خیابان پیام.» آن یکی میگوید:»برو سمت شمال و بعد از تاکسی خطیها بپرس، آنها لواسان را مثل کف دست میدانند.» مردم محله آدرس ویلا را بلدند. هیچ کسی اما آدرس درست نمیدهد. همه بعد از شنیدن اسم ویلای دختر وزیر سابق، چشمهایشان لحظهای دودو میزند. دهانشان را که باز مانده میبندند و یک نگاه به چپ و بعد به راست میکنند و بعد لحظهای خیره نگاه میکنند و با لکنت آدرس اشتباه میدهند. در محلهها و کوچه پس کوچههای لواسان، میچرخیم و آدرس میپرسیم. رسیدن به خیابان نسیم چهل و پنج دقیقه زمان میبرد. آخرسر از روی ویلای بازیکن سابق تیم ملی به آدرس میرسیم. سه، چهار رفتگر در حال جارو زدنند. خاک توی کوچه بلند شده است. جز بخشی از سقف ویلا و بخشی از تراس آن، همه ساختمان سالم است. چند تکه از سنگ سفیدرنگ روی پیادهرو ریخته است. از یکی از رفتگران میپرسیم: «اینجا خانه دختر وزیر سابق است؟» رفتگر همان طور که جارو میکند، آرام چشمانش را میبندد و بعد باز میکند. اینجا ویلای دختر وزیر سابق است. ویلایی که به نام تخریبشده در صدر اخبار روز گذشته بود.
نمیدانستم که دختر وزیر ویلا دارد
خیابان خلوت است. صدای خشخش جارو توی خیابان پیچیده است. ویلای بازیکن معروف تیم ملی بزرگتر و عظیمترین ویلا در آن حوالی است. ویلای دختر وزیر سابق درست پشت این ویلا ساخته شده است. یک پراید، یک رانا و یک ساندرو توی کوچه پارکاند. یکی دو نفر توی ماشین نشستهاند و دو نفر دیگر هم به خانه نگاه میکنند. پسر جوانی کت مشکی پوشیده است. او از اهالی لواسان است. یکی، دو ساعت پیش خبر تخریب را شنیده و حالا برای تماشا آمده است. او به ما میگوید: «من سالهاست که در این محله زندکی میکنم. وقتی شنیدم که این اتفاق افتاده است، سریع خودم را رساندم.» او میگوید که نمیدانسته که دختر وزیر در حال ساخت ویلاست و حالا که ویلا خراب شده، متوجه شده است که چنین ویلایی هم وجود دارد. در نگاه پسر جوان عصبانیت موج میزند. سرش را تکانی میدهد و بعد آرام راهش را میگیرد و سوار ماشینش میشود و با خشم گاز میدهد و میرود. صدای اگزوز ماشین اش لحظهای سکوت کوچه را میشکاند. آن طرفتر، پسر جوان دیگری ایستاده است. او هم عصبانی است. البته جنس عصبانیت او متفاوت است. این طور که به نظر میرسد او از اقوام، دوستان و یا آشنایان صاحب ویلاست.
من به قانون تمکین کردم
حرف نمیزند و با بغض و کینه به ما نگاه میکند. حتی با عصبانیت، توهین هم میکند. دختری با پالتوی بنفش از پراید طوسیرنگ پیاده میشود. دو مرد دیگر هم از ماشینهایی که پارک شدهاند پیاده میشوند. دختر جوان عصبانی است. او میگوید: «خوشحال آمدهاید اینجا که چه کار کنید؟ ما به قانون تمکین کردهایم. آن وقت این شد، نتیجهاش.» دستش را به طرف ساختمان میبرد و آن را نشان میدهد. نفس عمیق میکشد و بعد دوباره با عصبانیت میگوید: «این تنها ویلایی نیست که خلاف داشته است. چه طور با ورزشکار معروف برخورد نکردند.» دستش میچرخد به طرف ویلای باشکوه و رویایی سر خیابان که با ستونهای بلند و یک دست سفیدش و عقابی که بالای ساختمان قرار دارد، روی خیلی از ویلاهای اطراف سایه انداخته است. حالا دیگر نگاهش عصبی شده است. نفس عمیق میکشد و بعد دوباره میگوید: »بهتره که از اینجا برید.» صدایش بوی تهدید گرفته است. در این شرایط نمیشود که از او خواست اجازه دهد تا به درون ساختمان برویم. با عصبانیت نگاه تیز و خشنش را به طرفمان نشانه میرود و بعد وقتی که مطمئن میشود از آنجا رفتهایم وارد ساختمان نیمه ساز میشود.
این ویلا خاص بود
همسایهها حرف نمیزنند. با همسایهها حرف زدن از آدرس پرسیدن هم سختتر است. ۹۰ درصد همسایهها جواب زنگ خانهها را نمیدهند. بعضی هم تا میفهمند که برای چه زنگ خانهشان را زدهایم، بهانه میآورند و سریع گوشی آیفون را میگذارند. یکی از همسایهها اما دلش پر است. او به ما میگوید: «از این خانههایی که سی، چهل متر در لواسان خلافی دارند، تا دلتان بخواهد است. این که چیزی نیست که به خاطرش ویلایی را تخریب کنند.» او به ویلای بازیکن مشهور هم اشاره میکند. ویلای بزرگی که درست روبهروی ساختمانش یک بنای دیگر در حال ساخت است. ویلایی که از نظر همسایه دختر وزیر آن هم چند صد متری خلافی دارد. او ادامه میدهد: »این خلافها در لواسان عادی است. اتفاقاً همه ویلاها از این خلافها مرتکب میشوند. درنهایت شهرداری با دریافت جریمه همه را میبخشد.» از نظر همسایه دختر وزیر سابق، تخریب این ویلا بهانه است.
آن طرفتر محمدصالح کارگر تبعه افغان در حال پیاده کردن بار ساختمانی است. او حالا سرایدار ویلایی است که در حال ساخت است. یک سال پیش اما در ویلای دختر وزیر کار میکرد. محمد صالح میگوید: »دو، سه سالی ساخت این ویلا زمان برد. حالا که ساخته شده، این ویلا را تخریب کردند؟» در نگاه محمدصالح تعجب موج میزند. او البته افسوس هم میخورد. او میگوید که مصالح این ویلا نسبت به بقیه ویلاهایی که در آنجا ساخته شده، خاصتر و گرانقیمت بوده است. از تخریب ویلا هم ناراحت است. به نظرش وسایلی که کار شده بود، خیلی بینظیر بودند. محمدصالح میگوید که محله سیدپیاز یکی از محلههای خوب لواسان است و تقریباً از بقیه محلهها هم گرانتر است. ویلاها در این منطقه متری ۱۵ میلیون تومان به فروش میرسند.
منطقه پر از بناهای نیمه ساخته است. هیچ خیابان و کوچهای وجود ندارد که در حال ساخت و ساز نباشد. ویلاهایی بزرگتر و باشکوهتر از ویلای هزارمتری دختر وزیر سابق در حال ساخت است. ویلاهایی که حتی کوه و رودخانه را میخورند و پانزده، شانزده طبقه می روند بالا.
لیلا شوقی