آخرین خبرها
خانه / گزارش / مستاجران کوره‌پزخانه
مستاجران کوره‌پزخانه

مستاجران کوره‌پزخانه

 نرخ اجاره یک اتاق در کوره‌پزخانه‌ها، ماهی ۲۰۰هزار تومان بعلاوه ودیعه ۵ میلیون تومانی است

مرز را بی‌خودی کشیده‌اند، دلشان خوش بوده، فکرکرده اند سیمی خاردار بکشند و دیواری علم کنند،‌می‌شود مرز و آن وقت آدم‌ها که بدبختی بیخ خرشان را می‌گیرد می‌مانند پشت آن و عزا می‌گیرند. مرزِ بی‌زورِ دوغارون حریف بامیانی‌ها نشده، چشم‌های خمارمجسمه‌های بودای بامیان هم حریف مردمش، کوله بارِ هیچ را انداخته اند روی دوششان و یک دنیا ترس و وحشت و گرسنگی و یک عالم خاطره بد را گذاشته اند پشت سر و آمده‌اند به خاک همسایه غربی، به ایران، تهران، منطقه ۱۹، تهِ ته شهر که قد بلند ساختمان‌ها یکباره قطع می‌شود وهمه چیز کش می‌آید روی زمین‌های بی سر و ته خاکی و جاده که می‌پیچد به خیابان پیروز.

اینجا‭ ‬افغانستان‭ ‬است،‭ ‬ولایت‭ ‬بامیان،‭ ‬نه‭ ‬اینجا‭ ‬ایران‭ ‬است،‭ ‬تهران،‭ ‬استان‭ ‬خراسان،‭ ‬کوره‌های‭ ‬آجرپزی‭ ‬خاموش‭ ‬در‭ ‬محله‭ ‬خلازیر‭ ‬و‭ ‬آن‭ ‬طرفش‭ ‬محله‭ ‬دولتخواه‭ ‬که‭ ‬ایران‭ ‬وافغانستان‭ ‬یک‭ ‬بار‭ ‬دیگر‭ ‬درآن‭ ‬هم‭ ‬مرز‭ ‬می‌شوند‭ ‬و‭ ‬مردمانش‭ ‬به‭ ‬هم‭ ‬می‌آمیزند‭. ‬میلِ‭ ‬کوره‌ها‭ ‬روی‭ ‬زمین‭ ‬میخ‭ ‬شده،‭ ‬گله‭ ‬به‭ ‬گله،‭ ‬آن‌قدرکه‭ ‬در‭ ‬چهارطرف‭ ‬کوره‭ ‬آجرپزی‭ ‬هست،‭ ‬خاموش‭ ‬ولی‭. ‬روزگاری‭ ‬کیا‭ ‬و‭ ‬بیا‭ ‬داشته‭ ‬اند‭ ‬این‭ ‬کوره‌ها‭ ‬ولی‭ ‬حالا‭ ‬که‭ ‬روزگار‭ ‬کرک‭ ‬و‭ ‬پرشان‭ ‬را‭ ‬ریخته،‭ ‬شده‌اند‭ ‬مرز‭ ‬ایران‭ ‬وهمسایه‭ ‬شرقی،‭ ‬یک‭ ‬مرز‭ ‬مفلوک‭ ‬و‭ ‬توسری‭ ‬خورده‭ ‬که‭ ‬نمی‌دانی‭ ‬مردمان‭ ‬چشم‭ ‬بادامی‌اش‭ ‬بدبخت‭ ‬ترند‭ ‬یا‭ ‬مردمان‭ ‬غربی‭.‬

گربه‭ ‬زیاد‭ ‬است‭ ‬اینجا،‭ ‬می‌گویند‭ ‬چون‭ ‬موش‭ ‬زیاد‭ ‬است،‭ ‬باید‭ ‬گربه‌های‭ ‬شجاعی‭ ‬باشند‭ ‬که‭ ‬آن‭ ‬موش‌های‭ ‬قلچماق‭ ‬را‭ ‬بگیرند‭. ‬پیرمردی‭ ‬دارد‭ ‬آفتاب‭ ‬می‌گیرد‭ ‬و‭ ‬همزمان‭ ‬بساط‭ ‬پر‭ ‬از‭ ‬خنزر‭ ‬پنزرش‭ ‬را‭ ‬می‌پاید؛‭ ‬بیشتر‭ ‬جُل‭ ‬می‌فروشد‭ ‬تا‭ ‬لباس‭. ‬مغازه‭ ‬اش‭ ‬دخمه‭ ‬است،‭ ‬تاریک‭ ‬و‭ ‬دود‭ ‬گرفته،‭ ‬لباس‌ها‭ ‬نیز‭ ‬بیشتر‭ ‬دور‭ ‬ریختنی‌اند‭ ‬تا‭ ‬خریدنی‭. ‬چند‭ ‬تایی‭ ‬از‭ ‬کاسه‭ ‬بشقابی‌های‭ ‬تهران‭ ‬لباس‌های‭ ‬کهنه‌‭ ‬را‭ ‬که‭ ‬می‌خرند‭ ‬می‌آورند‭ ‬برای‭ ‬مش‭ ‬رحیم‭ ‬خیابان‭ ‬پیروز‭ ‬و‭ ‬اوهم‭ ‬می‌چیندشان‭ ‬روی‭ ‬هم‭ ‬و‭ ‬می‌نشیند‭ ‬به‭ ‬انتظارمشتری‭. ‬مش‌رحیم‭ ‬دندان‭ ‬ندارد‭ ‬و‭ ‬لهجه‭ ‬ترکی‌اش‭ ‬به‭ ‬فارسی‭ ‬می‌چربد‭. ‬خودش‭ ‬اسم‭ ‬بساطش‭ ‬را‭ ‬گذاشته‭ ‬آشغال‭ ‬و‭ ‬روایت‭ ‬می‌کند‭ ‬که‭ ‬قبل‭ ‬از‭ ‬آشغال‭ ‬فروشی،‭ ‬کارگر‭ ‬کوره‭ ‬پزخانه‭ ‬بوده،‭ ‬چند‭ ‬ماه‭ ‬این‭ ‬کوره‭ ‬و‭ ‬چند‭ ‬ماه‭ ‬کوره‌ای‭ ‬دیگر‭ ‬تا‭ ‬آنجا‭ ‬که‭ ‬تقریبا‭ ‬دربیست‭ ‬و‭ ‬اندی‭ ‬کوره‭ ‬خلازیر‭ ‬یک‭ ‬چرخ‭ ‬زده‭ ‬و‭ ‬آنقدرخشت‭ ‬خام‭ ‬مالیده‭ ‬که‭ ‬از‭ ‬دست‭ ‬و‭ ‬پا‭ ‬افتاده‭. ‬چشمش‭ ‬روبه‭ ‬کوره‭ ‬آجرپزی‭ ‬حاج‭ ‬غلام‭ ‬مرحوم‭ ‬است،‭ ‬روبه‌رویش‭ ‬درست‭ ‬و‭ ‬زیر‭ ‬پایش‭ ‬تونل‌های‭ ‬آجرپزی‭ ‬که‭ ‬زیرپای‭ ‬ما‭ ‬نیزهست‭. ‬مردی‭ ‬می‌ایستد‭ ‬کنار‭ ‬مش‌رحیم‭ ‬و‭ ‬به‭ ‬بچه‌ها‭ ‬فرمان‭ ‬می‌دهد‭ ‬روی‭ ‬زمین‭ ‬صاف‭ ‬بازی‭ ‬کنند،‭ ‬می‌شود‭ ‬طاق‭ ‬آلونک‌های‭ ‬کوره‭ ‬پزخانه‭. ‬چشم‌هایش‭ ‬بیرون‭ ‬زده‌اند،‭ ‬گواتر‭ ‬دارد‭ ‬انگار،‭ ‬گواتر‭ ‬وخیم‭ ‬و‭ ‬ول‭ ‬شده‭ ‬و‭ ‬سر‭ ‬می‌جنباند‭ ‬سمت‭ ‬کوره‌های‭ ‬خاموش‭ ‬که‭ ‬دود‭ ‬کش اند‭ ‬و‭ ‬قمیر‭ ‬و‭ ‬یک‭ ‬قطارتونل‭ ‬وسط‭ ‬یک‭ ‬گود‭ ‬بزرگ‭ ‬که‭ ‬شهری‭ ‬است‭ ‬در‭ ‬دل‭ ‬شهر‭. ‬بسم‌ا‭… ‬را‭ ‬که‭ ‬می‌گوییم،‭ ‬مرد‭ ‬می‌خندد‭ ‬و‭ ‬دلمان‭ ‬را‭ ‬قرص‭ ‬می‌کند‭ ‬به‭ ‬امنیتی‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬کوره‌ها‭ ‬هست‭ ‬و‭ ‬به‭ ‬مردمش‭ ‬که‭ ‬بی‭ ‬خطرند‭ ‬و‭ ‬آرام‭ ‬و‭ ‬این‌گونه‭ ‬قصه‭ ‬آغاز‭ ‬می‌شود‭.‬

برداشت‭ ‬اول‭: ‬اینجا‭ ‬افغانستان‭ ‬

جاده‭ ‬خاکی‭ ‬سر‭ ‬کج‭ ‬کرده‭ ‬به‭ ‬سمت‭ ‬پایین،‭ ‬تند‭ ‬وشیبدار،‭ ‬جلویش‭ ‬هم‭ ‬زنجیرکشیده‭ ‬اند‭ ‬که‭ ‬ول‭ ‬است‭ ‬روی‭ ‬زمین‭. ‬اینجا‭ ‬مرز‭ ‬است،‭ ‬مرز‭ ‬ایران‭ ‬و‭ ‬افغانستان‭ ‬در‭ ‬منطقه۱۹،‭ ‬مرز‭ ‬تهران‭ ‬و‭ ‬بامیان‭ ‬درخیابان‭ ‬پیروز‭. ‬سرظهر‭ ‬است،‭ ‬خورشید‭ ‬درست‭ ‬ایستاده‭ ‬وسط‭ ‬آسمان‭ ‬ولی‭ ‬بی‌جان‭ ‬و‭ ‬کم‌رمق‭. ‬مردم‭ ‬سرشان‭ ‬را‭ ‬کرده‭ ‬اند‭ ‬در‭ ‬لاک‭ ‬خود‭ ‬و‭ ‬فقط‭ ‬زیرچشمی‭ ‬نگاه‭ ‬می‌کنند‭ ‬به‭ ‬رسم‭ ‬پاییدن‭. ‬یک‭ ‬گاری‭ ‬کوچک‭ ‬با‭ ‬ظرفیت‭ ‬تکمیل‭ ‬سر‭ ‬می‌خورد‭ ‬به‭ ‬پایین‭. ‬گاری‭ ‬چی‭ ‬عیوض‭ ‬است،‭ ‬اهل‭ ‬ولایت‭ ‬بامیان‭ ‬که‭ ‬چراغ‭ ‬اول‭ ‬همصحبتی‭ ‬با‭ ‬همسایه‭ ‬غربی‭ (‬من‭ ‬ِ‭ ‬خبرنگار‭) ‬را‭ ‬باز‭ ‬می‌کند‭. ‬مرد‭ ‬آرامی‭ ‬است،‭ ‬دست‭ ‬می‌کند‭ ‬توی‭ ‬جیبش‭ ‬وکاغذی‭ ‬تاخورده‭ ‬و‭ ‬چروک‭ ‬را‭ ‬باز‭ ‬می‌کند‭ ‬که‭ ‬مجوز‭ ‬رفت‭ ‬و‭ ‬آمدش‭ ‬در‭ ‬شهر‭ ‬است‭. ‬گاری‭ ‬سنگین‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬عیوض‭ ‬بی‌حال،‭ ‬پایش‭ ‬درد‭ ‬می‌کند،‭ ‬معده‭ ‬درد‭ ‬هم‭ ‬دارد،‭ ‬دست‭ ‬که‭ ‬می‌گذارد‭ ‬روی‭ ‬معده‌اش‭ ‬می‌نالد‭. ‬گاری‭ ‬پر‭ ‬است‭ ‬از‭ ‬ظرف‌های‭ ‬پلاستیکی‭ ‬و‭ ‬جعبه‌های‭ ‬بازشده‭ ‬مقوایی‭. ‬عیوض‭ ‬خوش‌شانس‭ ‬بوده‭ ‬که‭ ‬بازیافتی‌های‭ ‬شهرداری‭ ‬توقیفش‭ ‬نکرده‌اند،‭ ‬آخر‭ ‬چهاربار‭ ‬تا‭ ‬به‭ ‬حال‭ ‬بازداشت‭ ‬شده‭ ‬و‭ ‬عیوض‭ ‬مانده‭ ‬با‭ ‬هیچ‭. ‬زباله‌های‭ ‬پلاستیکی‭ ‬این‭ ‬محله‭ ‬کم‭ ‬شده،‭ ‬شهرداری‭ ‬همه‭ ‬را‭ ‬می‌برد،‭ ‬عیوض‭ ‬این‭ ‬را‭ ‬می‌گوید‭ ‬و‭ ‬دست‭ ‬می‌گذارد‭ ‬کنجی‭ ‬از‭ ‬گاری‭ ‬و‭ ‬توضیح‭ ‬می‌دهد‭ ‬که‭ ‬یک‭ ‬هفته‌ای‭ ‬پُرش‭ ‬کرده‭ ‬است‭. ‬عیوض‭ ‬خسته‭ ‬است‭ ‬ولی‭ ‬می‌ماند‭ ‬به‭ ‬حرف‭ ‬زدن‭ ‬و‭ ‬از‭ ‬بار‭ ‬این‭ ‬بارش‭ ‬می‌گوید‭ ‬که‭ ‬می‌خرند‭ ‬به‭ ‬۱۲‭ ‬هزار‭ ‬تومان‭ ‬به‭ ‬قرار‭ ‬هرکیلو‭ ‬۶۰۰‭ ‬تومان‭. ‬۱۲‭ ‬هزار‭ ‬تومان‭ ‬برای‭ ‬یک‭ ‬هفته‭! ‬داستان‭ ‬شاخدار‭ ‬است‭ ‬ولی‭ ‬عیوض‭ ‬که‭ ‬از‭ ‬ولایت‭ ‬بامیان‭ ‬از‭ ‬هول‭ ‬فقر‭ ‬و‭ ‬گرسنگی‭ ‬گریخته،‭ ‬سر‭ ‬می‌کند‭ ‬سوی‭ ‬آسمان‭ ‬و‭ ‬می‌گوید‭ ‬الهی‭ ‬شکرکه‭ ‬نان‭ ‬و‭ ‬چای‭ ‬می‌رسد‭.‬

این‭ ‬نان‭ ‬و‭ ‬چای‭ ‬و‭ ‬آن‭ ‬الهی‭ ‬شکر‭ ‬را‭ ‬خیلی‌ها‭ ‬درکوره‌های‭ ‬آجرپزی‭ ‬می‌گویند،‭ ‬دست‭ ‬راست‭ ‬که‭ ‬شش‭ ‬خانواده‭ ‬پرتعداد‭ ‬زندگی‭ ‬می‌کنند‭ ‬و‭ ‬دست‭ ‬چپ‭ ‬که‭ ‬آدم‌ها‭ ‬لول‭ ‬می‌زنند‭ ‬درحفره‌هایی‭ ‬که‭ ‬اسمش‭ ‬خانه‭ ‬است‭. ‬زن‌های‭ ‬دست‭ ‬راست‭ ‬اعتماد‭ ‬کرده‭ ‬و‭ ‬آمده‌اند‭ ‬جلو،‭ ‬حریمشان‭ ‬یک‭ ‬در‭ ‬آهنی‭ ‬زنگ‭ ‬زده‭ ‬دارد‭ ‬که‭ ‬چون‭ ‬اعتماد‭ ‬کرده‌اند‭ ‬بازش‭ ‬می‌کنند‭. ‬مردها‭ ‬نیستند،‭ ‬بیغوله،‭ ‬بیغوله‭ ‬زنانه‭ ‬است‭ ‬فعلا،‭ ‬بعضی‭ ‬اتاق‌ها‭ ‬نیز‭ ‬کلا‭ ‬مردی‭ ‬ندارد‭ ‬که‭ ‬یا‭ ‬مرده‌اند‭ ‬یا‭ ‬جا‭ ‬مانده‌اند‭ ‬در‭ ‬افغانستان‭ ‬یا‭ ‬زن‭ ‬و‭ ‬فرزند‭ ‬را‭ ‬گذاشته‌اند‭ ‬دراین‭ ‬ناکجاآباد‭ ‬و‭ ‬رفته‌اند‭ ‬پی‭ ‬دلشان‭ ‬مثل‭ ‬شوهر‭ ‬آمنه‭ ‬که‭ ‬داماد‭ ‬شده‭ ‬است‭. ‬اینجا‭ ‬کوره‭ ‬آجرپزی‭ ‬است،‭ ‬درست‭ ‬داخل‭ ‬تونل‭ ‬و‭ ‬قلب‭ ‬کوره‭ ‬که‭ ‬روزی‭ ‬درآن‭ ‬آتش‭ ‬می‌دمیدند‭ ‬و‭ ‬خشت‭ ‬خام‭ ‬درآن‭ ‬می‌چیدند‭ ‬و‭ ‬بعد‭ ‬جلویش‭ ‬دیوار‭ ‬می‌کشیدند‭ ‬که‭ ‬خشت‌ها‭ ‬زیر‭ ‬آن‭ ‬هُرم‭ ‬آجرشود،‭ ‬یک‭ ‬صفحه‭ ‬ازتاریخ‭ ‬گذشته‭ ‬که‭ ‬خشت‌زنی‭ ‬و‭ ‬آجرسازی‭ ‬به‭ ‬این‭ ‬سبک‭ ‬مد‭ ‬بود‭. ‬حالا‭ ‬اما‭ ‬توی‭ ‬این‭ ‬تونل‭ ‬سرد‭ ‬شش‭ ‬خانواده‭ ‬درچپ‭ ‬و‭ ‬راست‭ ‬زندگی‭ ‬می‌کنند‭ ‬همه‭ ‬اهل‭ ‬افغانستان‭ ‬و‭ ‬زاده‭ ‬ولایت‭ ‬بامیان‭. ‬بوی‭ ‬غذا‭ ‬نمی‌آید‭ ‬ولی‭ ‬معصومه‭ ‬می‌گوید‭ ‬کشک‭ ‬جوش‭ ‬بارگذاشته،‭ ‬هاجر‭ ‬نیز‭ ‬با‭ ‬چشم‌های‭ ‬زاغ‭ ‬و‭ ‬صورت‭ ‬آبله‭ ‬رو‭ ‬ریز‭ ‬می‌خندد‭ ‬و‭ ‬می‌گوید‭ ‬کباب‭ ‬خورده‭. ‬کباب‭ ‬را‭ ‬ایرانی‌های‭ ‬خیر‭ ‬دیشب‭ ‬آورده‭ ‬اند‭ ‬پای‭ ‬کوره‌ها‭ ‬و‭ ‬هاجر‭ ‬توانسته‭ ‬چند‭ ‬تایی‭ ‬بگیرد‭ ‬و‭ ‬بگذارد‭ ‬برای‭ ‬ناهار؛‭ ‬غذاهای‭ ‬نذری‭ ‬و‭ ‬این‭ ‬پرس‌های‭ ‬مهربانی‭ ‬که‭ ‬نباشد‭ ‬همه‭ ‬گرسنه‭ ‬می‌مانند‭.‬

هاجر‭ ‬خوش‭ ‬صحبت‭ ‬است،‭ ‬حسابی‭ ‬اعتمادکرده،‭ ‬الهی‭ ‬شکرِعیوض‭ ‬را‭ ‬تکرار‭ ‬می‌کند‭ ‬که‭ ‬شکمش‭ ‬فعلا‭ ‬به‭ ‬لطف‭ ‬آن‭ ‬کباب‭ ‬سیر‭ ‬است،‭ ‬اما‭ ‬اینجا‭ ‬در‭ ‬این‭ ‬حفره‌ها‭ ‬غم‭ ‬نان‭ ‬همیشگی‭ ‬است،‭ ‬گرسنگی‭ ‬عادت‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬سیری‭ ‬اتفاقی‭ ‬غریب‭. ‬نورجان‭ ‬می‌آید،‭ ‬مثل‭ ‬مادرش‭ ‬چشم‌های‭ ‬سبز‭ ‬روشن‭ ‬دارد،‭ ‬کارگر‭ ‬کارگاه‭ ‬کفش‭ ‬دوزی‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬آمده‭ ‬است‭ ‬خانه‭ ‬برای‭ ‬ناهار‭. ‬از‭ ‬بامیان‭ ‬می‌گوید،‭ ‬ازجنگ‭ ‬و‭ ‬از‭ ‬وحشت‭ ‬و‭ ‬پسرش‭ ‬علی‭ ‬با‭ ‬عینک‭ ‬قاب‭ ‬بزرگ‭ ‬را‭ ‬می‌کشد‭ ‬جلوی‭ ‬پایش‭ ‬و‭ ‬تعریف‭ ‬می‌کند‭ ‬که‭ ‬از‭ ‬وحشت‭ ‬طالبان‭ ‬نتوانست‭ ‬درس‭ ‬بخواند‭ ‬که‭ ‬هاجر‭ ‬پرید‭ ‬وسط‭ ‬صحبتش‭ ‬و‭ ‬گفت‭ ‬از‭ ‬بس‭ ‬انتحاری‭ ‬می‌کردند‭ ‬کیف‭ ‬مدرسه‭ ‬برای‭ ‬بچه‌ها‭ ‬قدغن‭ ‬بود‭ ‬که‭ ‬مبادا‭ ‬داخل‭ ‬کیف‭ ‬بمب‭ ‬باشد‭ ‬و‭ ‬نورجان‭ ‬دوباره‭ ‬ادامه‭ ‬داد‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬بامیان‭ ‬به‭ ‬اسم‭ ‬غذای‭ ‬نذری،‭ ‬خوراک‌های‭ ‬مسموم‭ ‬می‌دادند‭ ‬دست‭ ‬اهالی‭ ‬که‭ ‬بمیرند‭.‬

انیسه‭ ‬دارد‭ ‬پیچ‭ ‬و‭ ‬مهره‌های‭ ‬ریز‭ ‬را‭ ‬توی‭ ‬هم‭ ‬می‌کند‭ ‬و‭ ‬می‌ریزد‭ ‬داخل‭ ‬یک‭ ‬سطل‭ ‬پلاستیکی‭ ‬سفید،‭ ‬آواگل‭ ‬هم‭ ‬ور‭ ‬دستش‭. ‬انیسه‭ ‬و‭ ‬آواگل‭ ‬جورمردهای‭ ‬بیکارشان‭ ‬را‭ ‬می‌کشند‭ ‬با‭ ‬این‭ ‬پیچ‭ ‬و‭ ‬مهره‌ها‭ ‬که‭ ‬دست‭ ‬آخر‭ ‬می‌روند‭ ‬درگونی‌های‭ ‬ده‭ ‬کیلویی‭ ‬به‭ ‬ده‭ ‬هزارتومان‭ ‬دستمزد،‭ ‬به‭ ‬قرارهرماه‭ ‬۱۵۰‭ ‬هزارتومان‭ ‬اگر‭ ‬هر‭ ‬روز‭ ‬کار‭ ‬باشد‭.‬

‭ ‬مبینه‭ ‬پرده‭ ‬جلوی‭ ‬اتاقش‭ ‬را‭ ‬می‌زند‭ ‬کنار‭ ‬و‭ ‬بوی‭ ‬نم‭ ‬می‌پاشد‭ ‬بیرون‭. ‬خِر‭ ‬یک‭ ‬کیسه‭ ‬نایلونی‭ ‬دسته‭ ‬دار‭ ‬را‭ ‬گرفته‭ ‬و‭ ‬می‌کشد‭ ‬روی‭ ‬موزاییک‌ها‭ ‬جلوی‭ ‬اتاق‭ ‬که‭ ‬پر‭ ‬است‭ ‬ازکفش‌های‭ ‬صورتی‭ ‬رنگ‭ ‬که‭ ‬با‭ ‬دست‭ ‬می‌دوزدشان،‭ ‬هر‭ ‬کفش‭ ‬را‭ ‬۲۰۰‭ ‬تا‭ ‬تک‭ ‬تومانی‭. ‬خسته‭ ‬که‭ ‬می‌شود‭ ‬مبینه‭ ‬می‌رود‭ ‬سروقت‭ ‬لباس‌های‭ ‬بافتنی‭ ‬کهنه‭ ‬و‭ ‬شروع‭ ‬می‌کند‭ ‬به‭ ‬شکافتنشان،‭ ‬رخت‌های‭ ‬تریکویی‭ ‬را‭ ‬هم‭. ‬دو‭ ‬کیسه‭ ‬آنجاست،‭ ‬پر‭ ‬از‭ ‬نخ‭ ‬شکافته‭ ‬شده‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬بازار‭ ‬عبدل‌آباد‭ ‬و‭ ‬آن‭ ‬حوالی‭ ‬کیلویی‭ ‬۲۰۰۰تومان‭ ‬می‌خرند‭. ‬این‭ ‬کسب‭ ‬وکار‭ ‬مشترک‭ ‬همه‭ ‬زن‌های‭ ‬بیغوله‌های‭ ‬کوره‭ ‬پزخانه‭ ‬است،‭ ‬زن‌هایی‭ ‬مثل‭ ‬آمنه‭ ‬که‭ ‬شیر‭ ‬به‭ ‬شیر‭ ‬بچه‭ ‬دارند‭ ‬و‭ ‬شوهر‭ ‬ندارند‭ ‬و‭ ‬اگر‭ ‬دارند‭ ‬بیکارند‭. ‬بیغوله‌ها‭ ‬پر‭ ‬از‭ ‬بچه‭ ‬است،‭ ‬اینها‭ ‬روزی‭ ‬یک‭ ‬نان‭ ‬هم‭ ‬که‭ ‬بخورند‭ ‬بیش‭ ‬از‭ ‬اینها‭ ‬پول‭ ‬نیاز‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬سیر‭ ‬شوند‭. ‬خیلی‭ ‬شب‌ها‭ ‬ساکنان‭ ‬کوره‭ ‬گرسنه‭ ‬می‌خوابند،‭ ‬با‭ ‬این‭ ‬حال‭ ‬کسی‭ ‬شکایتی‭ ‬ندارد‭. ‬هاجر‭ ‬می‌گوید‭ ‬ایران‭ ‬جای‭ ‬خوبی‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬معصومه‭ ‬راضی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬زندگی‭ ‬درکوره‌ها‭ ‬هرچه‭ ‬قدرهم‭ ‬که‭ ‬سخت‭ ‬باشد‭ ‬به‭ ‬لطف‭ ‬خدا‭ ‬امنیت‭ ‬دارد‭. ‬مردی‭ ‬اما‭ ‬که‭ ‬اسمش‭ ‬را‭ ‬نگفت‭ ‬غرولند‭ ‬می‌کند‭ ‬و‭ ‬راه‭ ‬خاکی‭ ‬را‭ ‬می‌گیرد‭ ‬و‭ ‬می‌رود‭ ‬سمت‭ ‬خیابان‭ ‬پیروز‭ ‬و‭ ‬می‌گوید‭ ‬حالا‭ ‬را‭ ‬نگاه‭ ‬نکن‭ ‬که‭ ‬امنیت‭ ‬هست،‭ ‬وقت‌هایی‭ ‬بود‭ ‬که‭ ‬اوباش‭ ‬می‌ریختند‭ ‬توی‭ ‬کوره‌ها‭ ‬و‭ ‬ناموس‭ ‬مان‭ ‬را‭ ‬می‌بردند‭ ‬و‭ ‬اگرچیزی‭ ‬بود‭ ‬امانش‭ ‬نمی‌دادند‭. ‬این‭ ‬مرد‭ ‬ایرانی‭ ‬است،‭ ‬همسایه‭ ‬افغانی‌ها‭ ‬درتهران،‭ ‬زیر‭ ‬سایه‭ ‬میل‌های‭ ‬قدبلند‭ ‬کوره‌های‭ ‬آجرپزی‭.‬

برداشت‭ ‬دوم‭: ‬اینجا‭ ‬ایران‭ ‬

زن‌ها‭ ‬و‭ ‬دخترها‭ ‬نشسته‌اند‭ ‬کنج‭ ‬دیوار‭ ‬و‭ ‬دارند‭ ‬نخ‭ ‬باز‭ ‬می‌کنند‭. ‬رحیمه‭ ‬ولی‭ ‬یک‭ ‬لگن‭ ‬پلاستیکی‭ ‬بزرگ‭ ‬را‭ ‬زده‭ ‬است‭ ‬زیر‭ ‬بغل‭ ‬که‭ ‬تویش‭ ‬یک‭ ‬عالم‭ ‬رخت‭ ‬چرک‭ ‬است‭. ‬رحیمه‭ ‬می‌رود‭ ‬توی‭ ‬حیاط‭ ‬کوره‌های‭ ‬دست‭ ‬چپی‭ ‬و‭ ‬خیرالنسا‭ ‬می‌آید‭ ‬به‭ ‬تماشا‭. ‬شوهرش‭ ‬پیرمردی‭ ‬است‭ ‬که‭ ‬لم‭ ‬داده‭ ‬توی‭ ‬آفتاب،‭ ‬بی‌خیال‭ ‬و‭ ‬سرخوش‭. ‬خیرالنسا‭ ‬ادایش‭ ‬را‭ ‬درمی‌آورد‭ ‬و‭ ‬می‌گوید‭ ‬از‭ ‬جوانی‭ ‬همین‌طور‭ ‬درویش‭ ‬و‭ ‬قلندر‭ ‬بود،‭ ‬بی‌خیال‭ ‬دنیا‭. ‬زن‭ ‬اهل‭ ‬نیشابور‭ ‬است،‭ ‬اهل‭ ‬دهات‭ ‬دورافتاده‌اش‭ ‬که‭ ‬اسمش‭ ‬را‭ ‬نگفت‭. ‬کاغذ‭ ‬و‭ ‬قلم‭ ‬را‭ ‬که‭ ‬می‌بیند‭ ‬بدبختی‌ها‭ ‬را‭ ‬ردیف‭ ‬می‌کند‭ ‬برای‭ ‬نوشتن‭ ‬و‭ ‬سیاهه‌برداری،‭ ‬از‭ ‬پایش‭ ‬که‭ ‬درد‭ ‬می‌کند،‭ ‬کمرش‭ ‬که‭ ‬دیسک‭ ‬دارد،‭ ‬پسرش‭ ‬که‭ ‬نامزد‭ ‬دارد‭ ‬و‭ ‬مانده‭ ‬است‭ ‬پشت‭ ‬دیوار‭ ‬مخارج،‭ ‬آلونکش‭ ‬که‭ ‬نه‭ ‬گاز‭ ‬دارد‭ ‬و‭ ‬نه‭ ‬نفت‭.‬

اعظم‭ ‬سر‭ ‬می‌رسد،‭ ‬روسری‭ ‬اش‭ ‬را‭ ‬دورصورت‭ ‬محکم‭ ‬می‭ ‬بندد‭ ‬و‭ ‬شروع‭ ‬می‌کند‭ ‬به‭ ‬گله‌گزاری‭ ‬از‭ ‬کوره‌ها‭ ‬که‭ ‬آبش‭ ‬خوردنی‭ ‬نیست،‭ ‬تلخ‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬شور،‭ ‬که‭ ‬آب‭ ‬را‭ ‬تانکری‭ ‬می‌خرند‭ ‬۷۰‭ ‬هزارتومان،‭ ‬که‭ ‬پدرش‭ ‬کارگر‭ ‬همین‭ ‬آجرپزی‭ ‬بوده‭ ‬و‭ ‬وقتی‭ ‬دیده‭ ‬دختر‭ ‬بدبخت‌تر‭ ‬است‭ ‬آلونک‭ ‬را‭ ‬خالی‭ ‬کرده‭ ‬برای‭ ‬او‭. ‬شوهر‭ ‬اعظم‭ ‬کیف‌دوز‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬بیکار،‭ ‬خودش‭ ‬هم‭ ‬کیف‌دوز‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬بیکار‭ ‬و‭ ‬چشمش‭ ‬به‭ ‬جاده‭ ‬که‭ ‬کی‭ ‬نذری‭ ‬می‌آورند‭.‬

رحیمه‭ ‬بار‭ ‬دومِ‭ ‬لباس‌های‭ ‬چرک‭ ‬را‭ ‬از‭ ‬کوره‌ای‭ ‬که‭ ‬دورتر‭ ‬است‭ ‬از‭ ‬خانه‭ ‬او‭ ‬می‌آورد‭ ‬به‭ ‬کوره‭ ‬جلویی،‭ ‬به‭ ‬خانه‭ ‬اهالی‭ ‬افغانستان‭. ‬آب‭ ‬سرد‭ ‬است،‭ ‬مثل‭ ‬تگرگ،‭ ‬صفت‭ ‬زمهریر‭ ‬دارد‭ ‬این‭ ‬آب‭. ‬بیغوله‭ ‬رحیمه‭ ‬آب‭ ‬ندارد،‭ ‬یعنی‭ ‬همه‭ ‬ایرانی‌هایی‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬کوره‭ ‬پشتی‭ ‬ساکنند‭ ‬آب‭ ‬ندارند‭. ‬رحیمه‭ ‬شستنی‌هایش‭ ‬را‭ ‬می‌آورد‭ ‬در‭ ‬خانه‭ ‬همسایه‌های‭ ‬تبعه افغان‭ ‬و‭ ‬آنها‭ ‬که‭ ‬دلشان‭ ‬برای‭ ‬رحیمه‭ ‬رقیق‭ ‬شده‭ ‬از‭ ‬شدت‭ ‬بدبختی‭ ‬می‌گذارند‭ ‬هرچه‭ ‬خواست‭ ‬بشوید‭. ‬رحیمه‭ ‬کلی‭ ‬بچه‭ ‬قد‭ ‬و‭ ‬نیم‌قد‭ ‬دارد‭ ‬با‭ ‬شوهری‭ ‬که‭ ‬اول‭ ‬مستاجر‭ ‬محله‭ ‬دولتخواه‭ ‬بود‭ ‬ولی‭ ‬چون‭ ‬از‭ ‬پس‭ ‬کرایه‌ها‭ ‬برنیامد‭ ‬آمد‭ ‬به‭ ‬این‭ ‬کوره‌ها،‭ ‬۲۵‭ ‬سال‭ ‬قبل‭. ‬رحمیه‭ ‬می‌گوید‭ ‬می‌بینی‭ ‬چقدر‭ ‬بدبختم‭ ‬که‭ ‬در‭ ‬کشور‭ ‬خودم‭ ‬محتاج‭ ‬خارجی‌ها‭ ‬شده‌ام‭ ‬و‭ ‬رخشانه‭ ‬چشم‌غره‭ ‬می‌رود‭ ‬که‭ ‬عجب‭ ‬نمک‌نشناسی‭. ‬جنگ‭ ‬کم‌کم‭ ‬بالا‭ ‬می‌گیرد،‭ ‬دعوا‭ ‬از‭ ‬آب‭ ‬می‌رسد‭ ‬به‭ ‬غذاهای‭ ‬نذری‭ ‬که‭ ‬رحمیه‭ ‬مدعی‭ ‬است‭ ‬رخشانه‭ ‬هول‭ ‬می‌زند‭ ‬و‭ ‬چند‭ ‬تا‭ ‬چند‭ ‬تا‭ ‬می‌گیرد‭ ‬برای‭ ‬اهل‭ ‬خانه‌اش‭ ‬و‭ ‬نمی‌گذارد‭ ‬به‭ ‬کسی‭ ‬برسد‭. ‬فاطمه‭ ‬ولی‭ ‬می‌گوید‭ ‬مردم‭ ‬که‭ ‬غذای‭ ‬نذری‭ ‬می‌آورند‭ ‬ایرانی‌های‭ ‬آن‌ور‭ ‬خیابان‭ ‬پیروز‭ ‬بیشتر‭ ‬غذاها‭ ‬را‭ ‬می‌گیرند‭ ‬و‭ ‬نمی‌گذارند‭ ‬چیز‭ ‬زیادی‭ ‬به‭ ‬مردم‭ ‬کوره‌ها‭ ‬برسد؛‭ ‬به‌نام‭ ‬کوره‌ای‌ها‭ ‬به‭ ‬کام‭ ‬مردم‭ ‬دولتخواه‭.‬

کوره‌ای‌ها‭ ‬نمی‌توانند‭ ‬غذا‭ ‬بخرند‭ ‬چون‭ ‬پول‭ ‬ندارند،‭ ‬روز‭ ‬خوششان‭ ‬آنها‭ ‬فقط‭ ‬نان‭ ‬بربری‭ ‬می‌خرند‭ ‬و‭ ‬چای‭. ‬زن‌ها‭ ‬به‭ ‬اتفاق‭ ‬گفتند‭ ‬یادشان‭ ‬نیست‭ ‬آخرین‭ ‬باری‭ ‬را‭ ‬که‭ ‬شیر‭ ‬و‭ ‬پنیر‭ ‬خریدند،‭ ‬میوه‭ ‬که‭ ‬اصلا‭ ‬رویش‭ ‬را‭ ‬ندیده‌اند‭ ‬مگر‭ ‬همین‭ ‬شب‭ ‬یلدا‭ ‬که‭ ‬مردم‭ ‬نیکوکار‭ ‬برای‭ ‬هر‭ ‬آلونک‭ ‬دو‌سه‭ ‬کیلویی‭ ‬سیب‭ ‬و‭ ‬پرتقال‭ ‬آوردند‭. ‬اینها‭ ‬با‭ ‬درآمد‭ ‬کم‌شان‭ ‬اگر‭ ‬بخواهند‭ ‬خوراکی‭ ‬بخرند‭ ‬دیگر‭ ‬از‭ ‬پس‭ ‬اجاره‭ ‬خانه‭ ‬برنمی‌آیند،‭ ‬راستی‭ ‬کوره‌ها‭ ‬اجاره‌ای‭ ‬است‭.‬

زن‌ها‭ ‬هول‭ ‬می‌زنند‭ ‬و‭ ‬توی‭ ‬حرف‭ ‬هم‭ ‬می‌پرند‭ ‬که‭ ‬نرخ‭ ‬اجاره‭ ‬را‭ ‬بگویند‭: ‬پنج‭ ‬میلیون‭ ‬تومان‭ ‬پول‭ ‬پیش‭ ‬و‭ ‬ماهی۲۰۰‭ ‬هزارتومان‭ ‬برای‭ ‬هر‭ ‬اتاق‭. ‬مبینه‭ ‬نخ‭ ‬که‭ ‬باز‭ ‬می‌کند‭ ‬ماهی۵۰‭ ‬هزارتومان‭ ‬گیرش‭ ‬می‌آید‭ ‬و‭ ‬باید‭ ‬سه‭ ‬برابر‭ ‬بگذارد‭ ‬رویش‭ ‬که‭ ‬ندارد‭. ‬آمنه‭ ‬هم‭ ‬وضعش‭ ‬همین‭ ‬است،‭ ‬زن‌های‭ ‬شوهردار‭ ‬هم‭ ‬فرقی‭ ‬ندارند،‭ ‬ایرانی‭ ‬و‭ ‬افغانی‭ ‬نیز‭ ‬توفیر‭ ‬ندارد‭. ‬همه‭ ‬اینها‭ ‬به‭ ‬حاج‭ ‬حسینی‭ ‬که‭ ‬اتاق‌ها‭ ‬را‭ ‬اجاره‭ ‬داده‭ ‬بدهکارند‭ ‬و‭ ‬این‭ ‬حاج‭ ‬حسین‭ ‬قرار‭ ‬گذاشته‭ ‬که‭ ‬بابت‭ ‬پول‭ ‬برق‭ ‬ازهمه‭ ‬اتاق‌ها‭ ‬صدهزارتومان‭ ‬اضافه‭ ‬بگیرد؛‭ ‬زن‌ها‭ ‬عزا‭ ‬گرفته‌اند‭. ‬آفتاب‭ ‬می‌رود‭ ‬که‭ ‬نارنجی‭ ‬شود‭ ‬و‭ ‬به‭ ‬خواب‭ ‬غرب‭ ‬برود‭. ‬هاجر‭ ‬دبه‌اش‭ ‬را‭ ‬بسته‭ ‬به‭ ‬تیرکی‭ ‬آهنی‭ ‬و‭ ‬چرخدار‭ ‬که‭ ‬برود‭ ‬برای‭ ‬آب‭. ‬آب‭ ‬کوره‌ها‭ ‬شور‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬تلخ،‭ ‬هاجر‭ ‬و‭ ‬زن‌ها‭ ‬برای‭ ‬همین‭ ‬می‌روند‭ ‬آن‭ ‬سوی‭ ‬خیابان‭ ‬پیروز‭ ‬تا‭ ‬از‭ ‬ایرانی‌های‭ ‬خانه‌دار‭ ‬آب‭ ‬بگیرند‭ ‬اگر‭ ‬بدهند‭. ‬هاجر‭ ‬لنگ‌لنگان‭ ‬می‌رود‭ ‬سمت‭ ‬پارک‭ ‬و‭ ‬کوره‌ها‭ ‬می‌مانند‭ ‬پشت‭ ‬سر‭ ‬با‭ ‬هزار‭ ‬داستانی‭ ‬که‭ ‬دارند‭. ‬کوره‌ها‭ ‬را‭ ‬قرار‭ ‬بود‭ ‬به‭ ‬عنوان‭ ‬یکی‭ ‬از‭ ‬نمادهای‭ ‬منطقه‭ ‬خلازیر‭ ‬ساماندهی‭ ‬کنند‭ ‬و‭ ‬نور‭ ‬به‭ ‬صورتشان‭ ‬بپشاند‭ ‬که‭ ‬زیبا‭ ‬شوند،‭ ‬قرار‭ ‬بود‭ ‬شهرداری‭ ‬بالا‭ ‬و‭ ‬پایین‭ ‬کوره‌ها‭ ‬را‭ ‬با‭ ‬کاشی‭ ‬تزیین‭ ‬کند‭ ‬و‭ ‬بدنه‭ ‬خارجی‌شان‭ ‬را‭ ‬با‭ ‬سندبلاست‭ ‬بپوشاند‭ ‬که‭ ‬زیبا‭ ‬شوند‭ ‬و‭ ‬ماندگار‭ ‬و‭ ‬تفرجگاه‭ ‬مردم‭ ‬محل‭. ‬اما‭ ‬نشد‭ ‬که‭ ‬بشود‭ ‬و‭ ‬قرارها‭ ‬به‌هم‭ ‬خورد،‭ ‬این‭ ‬برج‌های‭ ‬به‭ ‬ظاهرخاموش،‭ ‬حالا‭ ‬کشور‭ ‬استقلال‭ ‬یافته‭ ‬ایران‭ ‬و‭ ‬افغانستانند،‭ ‬یک‭ ‬کشور‭ ‬مفلوک‭ ‬و‭ ‬توسری‭ ‬خورده‭ ‬که‭ ‬نمی‌دانی‭ ‬مردمان‭ ‬چشم‌بادامی‌اش‭ ‬را‭ ‬بدبخت‌تر‭ ‬بنامی‭ ‬یا‭ ‬مردمی‭ ‬که‭ ‬اهل‭ ‬ولایت‭ ‬ایرانند‭.‬‭ ‬

مریم خباز

 نرخ اجاره یک اتاق در کوره‌پزخانه‌ها، ماهی ۲۰۰هزار تومان بعلاوه ودیعه ۵ میلیون تومانی است مرز را بی‌خودی کشیده‌اند، دلشان خوش بوده، فکرکرده اند سیمی خاردار بکشند و دیواری علم کنند،‌می‌شود مرز و آن وقت آدم‌ها که بدبختی بیخ خرشان را می‌گیرد می‌مانند پشت آن و عزا می‌گیرند. مرزِ بی‌زورِ دوغارون حریف بامیانی‌ها نشده، چشم‌های …

این بازبینی را بررسی کنید

رای کاربر: 4.83 ( 2 نظر)
0

درباره‌ی گزارشگران سبز

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

بالا