آخرین خبرها
خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : مهدی آیینی (برگ 17)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : مهدی آیینی

اشتراک به خبردهی

کیسه‌های پلاستیکی نفس زمین را به شماره انداخته است

مهدی آیینی

مهدی آیینی

خیلی‌ها حداقل یک یا دو بار در هفته محیط زیست را آنچنان آلوده می‌کنند که این آلودگی تا 300 سال دست از سر زمین برنمی‌دارد، شاید تصور کنید شما جزو این افراد نبوده و از این اتهام مبرایید، ولی اگر جزو افرادی هستید که حداقل هفته‌ای یک بار برای خرید از خانه خارج می‌شوید، بهتراست به خود شک کنید، چرا که خیلی از ما ندانسته برای آلوده کردن زمین آستین‌هایمان را سفت و سخت بالا زده‌ایم، یکی از عادت‌های ما که به مشکل بزرگ زیست محیطی تبدیل شده استفاده افراطی از کیسه‌های پلاستیکی است، متاسفانه در کشورمان برخلاف خیلی از کشورهای اروپایی و حتی کشوری مانند هند، هنوز قانونی برای محدود کردن استفاده از کیسه‌های پلاستیکی وجود ندارد.

 در این کشورها همه فروشگاه ها کیسه های پلاستیکی دارند، اما چون در ازای آن پول قابل توجهی از مشتری ها می گیرند کمتر شخصی به استفاده از آنها تمایل پیدا می کند یا آن قدر در این کشورها فرهنگ سازی شده که خانواده ها برای حمل وسایلی که می خرند از سبد و کیسه های مخصوصی که یک بار مصرف نیستند استفاده می کنند، اما متاسفانه در کشورمان استفاده از این کیسه ها تقریبا رایگان است و در نتیجه به حدی رایج شده که خیلی ها برای تبلیغ کار و حرفه خود کیلو کیلو از این کیسه ها را تهیه کرده و کارت تبلیغاتی خود را در آن گذاشته و کیسه ها را رایگان در اختیار فروشنده ها می گذارند، مشتری ها هم بدون این که بدانند این کیسه ها چه زیانی به طبیعت می زند، از آنها استفاده می کنند، در حالی که ما می توانیم با همراه داشتن یک ساک دستی کم حجم در کیف یا سبدی کوچک در خودروی خود مانع آلوده شدن بیشتر محیط زیست شویم.

بد نیست بدانید روزانه بیش از 50 هزار تن زباله در کشور تولید می شود، وحشتناک تر این که فقط 33 درصد از این زباله ها بازیافت می شوند برای نمونه، سالانه بیشتر از 300هزار حلقه لاستیک در کشور تولید شده و از این مقدار فقط 10 درصد بازیافت می شود بنابراین به طور حتم اگر مسئولان برای مقابله با این آلودگی راهکار مناسبی در پیش نگیرند تا چند سال دیگر اثری از محیط زیست باقی نمی ماند.

کسی برای شکار دست و دلش نمی‌لرزد

شاید باور نکنید، اما آنقدر فضا برای شکارچیان غیرقانونی امن است که آنها سوار بر موتورسیکلت کیلومترها آهوان را تعقیب کرده و زمانی که حیوان از رمق افتاد، آهوی بی‌پناه را صید می‌کنند.

مهدی آیینی

مهدی آیینی

آنقدر قانونگذاران حقوق حیوانات را ندیده گرفته اند که صیادان برای ساعت ها در کنار رودخانه ها اتراق می کنند و با استفاده از سم یا موتور برق آبزیان بی شماری را مسموم کرده یا می کشند، آن قدر نظارت در محدوده های حفاظت شده ضعیف است که شکارچیانی از کشورهای حاشیه خلیج فارس در دشت های مرکزی کشورمان با شکار هوبره ها خوشگذرانی می کنند یا برخی از شکارچی نماها آن قدر از خوی انسانی فاصله گرفته اند که حیوانات آبستن را هم هدف می گیرند و خبرگزاری ها در سه هفته از مرگ شوکاها و بزهای وحشی آبستن در مازندران و پارک ملی «بمو» در فارس خبر می دهند.

آن قدر نظارت بر فروش سلاح شکاری بی حساب و کتاب است که هر کارنابلدی سلاح به دست می گیرد و به جای شکار، جانوران زیادی را زخمی کرده و سبب مرگ تدریجی آنها می شود.

اگر همه این نابسامانی ها را در کنار هم بگذارید، متوجه خواهید شد چرا حوادث تکراری تلخی برای حیات وحش کشورمان رخ می دهد.

برای نمونه مدتی قبل هم در یکی از جنجالی ترین پرونده های حیات وحش کشور متهمان پرونده خرس های سمیرم به صورت غیابی محاکمه شده و فقط به 18 ماه حبس تعزیری محکوم شدند، برای همین اگر آمار حوادث تلخ حیات وحش کشورمان کم نمی شود، نباید تعجب کرد.

با این حال روز گذشته هم ایسنا در گزارشی، بهای پروانه شکار و صید و بهای جانوران وحشی را اعلام کرد. برای نمونه بهای پروانه ویژه شکار و صید پستانداران شامل کل (هر راس) برای اتباع خارجی از 4000 تا 6000 دلار و اتباع ایرانی از دو تا 9 میلیون ریال، قوچ اوریال برای اتباع خارجی از 5000 تا 8000 دلار و اتباع ایرانی 9 میلیون ریال، قوچ البرز از 5000 تا 7000 دلار برای اتباع خارجی و برای اتباع ایرانی از دو تا 9 میلیون ریال در نظر گرفته شده، ولی با توجه به بهای پایین در نظر گرفته شده برای شکار نباید انتظار داشت که معجزه ای رخ دهد و دیگر خبر مرگ و انقراض گونه های جانوری کشورمان را ننویسیم و نخوانیم.

مشکل بزرگی به نام کمبود محیط‌بان

مهدی آیینی

مهدی آیینی

 

کافی است واژه‌های یوزپلنگ و خطر انقراض را در اینترنت جستجو کرده تا با سیل مقاله‌ها و گزارش‌هایی که در این باره نوشته و منتشر شده است، روبه‌رو شوید. برخلاف توجه روزنامه ها و سایت های خبری به این واقعیت تلخ، هنوز آن طور که باید و شاید مسئولان حتی برای حفظ گونه های نادر جانوری زیرساخت ها را آماده نکرده اند، چرا که به گفته مدیر دید بان محیط زیست و حیات وحش ایران، تعداد محیط بانان در پناهگاه حیات وحش «نایبندان» که مهم ترین زیستگاه یوزپلنگ آسیایی است، 50 برابر کمتر از حد استاندارد است.

 
البته باید اضافه کنیم که نه تنها در نایبندان بلکه در بیشتر مناطق حفاظت شده کشورمان با کمبود محیط بان روبه رو هستیم و اگر تاکنون پای گونه های جانوری بیشتری به فهرست در خطر انقراض بودن باز نشده است، باید از محیط بانانی تشکر کرد که با وجود نامناسب بودن تجهیزات و حقوق خود، با جان و دل برای حفظ و نگهداری از مناطق حفاظت شده و گونه های جانوری که در این مناطق زندگی می کنند تلاش کرده و تا مرز شهادت پیش می روند.

برای نمونه در پناهگاه حیات وحش نایبندان که با یک ونیم میلیون هکتار وسعت در یزد قرار گرفته و به عنوان بزرگ ترین پناهگاه حیات وحش کشورمان شناخته می شود، برای هر ۲۵۰ هزار هکتار یک محیط بان در نظر گرفته شده است. این در حالی است که به طور استاندارد برای هر پنج تا 10هزار هکتار یک محیط بان باید وجود داشته باشد.

برای همین با توجه به این نکته که نایبندان به عنوان محل مناسبی برای زندگی یوزپلنگ شناخته شده و حدود 12تا 15 قلاده از 70 یوزپلنگی که در کشورمان وجود دارد، در این منطقه زندگی می کنند، مسئولان باید به فکر استاندارد کردن تعداد محیط بانان این محدوده باشند.

این در حالی است که در پناهگاه حیات وحش نایبندان علاوه بر یوزپلنگ ها گونه های جانوری دیگری مانند کفتار، روباه شنی، شاه روباه، شغال و انواع سم داران زندگی می کنند، برای همین باید یادآور شد اگر تعداد محیط بانان این منطقه به حد استاندارد نرسد، خیلی دور از ذهن نیست که تا چند سال آینده گونه های جانوری بیشتری در خطر انقراض قرار بگیرند.

اینجا دست و پای نو می‌فروشند

مهدی آیینی – جام جم – نگاهتان را در گوشه و کنار کارگاه‌های ساخت ارتوز و پروتز هلال احمر که بچرخانید، می‌توانید انواع و اقسام دست و پاهای عاریه را ببینید؛ از دست و پاهایی که برای کودکان درست شده تا آنها که برای سالمندان آماده شده است. اینجا چیزی که بیشتر از همه به چشم می آید، نام هایی است که روی قالب های گچی اندام مصنوعی نوشته شده است. از آنجا که مددجوهای زیادی به این مرکز مراجعه می کنند تکنیسین ها قالب های زیادی می سازند. آنها برای این که قالب ها با هم اشتباه گرفته نشوند، روی هر کدام از آنها نام مددجو ها را می نویسند. این قالب ها قرار است هر کدامشان دست و پایی بشوند برای مددجو ها تا آنها با استفاده از این وسایل کمی از بار مشکلات زندگی خود کم کنند و در جامعه ای که کمتر شرایطی برای زندگی برایشان تدارک دیده شده است، روزگار سپری کنند. به کارگاه های ساخت ارتوز و پروتز جمعیت هلال احمر تهران رفتیم تا از مراحل ساخت ابتدایی ترین نیاز معلولان کشور و مشکلاتشان بیشتر بدانیم.

در گوشه ای از سالن مرد سالخورده ای روی صندلی پلاستیکی آبی رنگی نشسته است و زیر لب غرولند می کند. کمی جلوتر که می رویم، متوجه حرف هایش می شویم: «چند سال پیش برای خرید پای مصنوعی 300 هزار تومان دادم. اما حالا از من یک میلیون و 400 هزار تومان می خواهند. از کجا بیاورم؟» اگر در راهروهایی که به کارگاه های ساخت ارتوز و پروتز هلال احمر می رسد قدم بزنید، معلولان زیادی را می بینید که از اوضاع و احوال خود گله دارند. بیشتر آنها می گویند در جامعه ای که شرایط کار برای معلولان مهیا نیست و آنها نمی توانند شغلی داشته باشند. پرداختن هزینه های کمرشکن برای ارتوز و پروتز واقعا زندگی را برایشان مشکل تر کرده است. البته این در حالی است که هلال احمر برای مدد جوهایش به اصطلاح تخفیف و کمک هزینه هایی در نظر گرفته است وگرنه هزینه خدمات و ساخت اعضای مصنوعی که اینجا ساخته می شود، حدود40 تا 70 درصد کمتر از کارگاه های خصوصی است.

اولین مرکز ارتوپدی ایران

حدود 50 سال پیش مراکز ارتوپدی فنی یا دست و پا سازی مصنوعی در کشورمان شروع به کار کرد.این مراکز به کمک متخصصان سازمان ملل و کشور آلمان دایر شد. جالب است بدانید اولین مرکز ارتوپدی فنی مدرن در ایران در محل ساختمان مرکزی جمعیت هلال احمر شروع به فعالیت کرد. اوج فعالیت ها و پیشرفت های توانبخشی جمعیت هلال احمر هم در سال های جنگ بوده است. اکنون در کشورمان 21 مرکز جامع توانبخشی در 18 استان کشور دایر است و حدود 77 مرکز هم در 31 استان کشور زیر نظر جمعیت هلال احمر مشغول به کار هستند.

به گفته مدیرکل توانبخشی هلال احمر، سالانه بیش از 120 هزار مددجو به مرکز توانبخشی هلال احمر تهران مراجعه می کنند تا از خدماتی که این مرکز ارائه می کند، استفاده کنند.

توانبخشی برای مددجوها

در مرکز توانبخشی هلال احمر، توانبخشی به دو صورت مکانیکی و فیزیکی انجام می شود. بخش مکانیکی شامل ارتوز، پروتز و کفش طبی است و بخش توانبخشی فیزیکی خدمات فیزیوتراپی، شنوایی سنجی، بینایی سنجی ، کارگاه تغذیه و آب درمانی را در بر می گیرد. البته همه افرادی که به این مرکز مراجعه می کنند، معلول نیستند. برخی از آنها تنها برای اطمینان پیدا کردن از سلامت خود به ساختمان هلال احمر می آیند. یکی از دلایلی که باعث می شود افراد زیادی به این مرکز بیایند هزینه های پایین این مرکز نسبت به مراکز توانبخشی خصوصی است.

نکته: در کارگاه های جداگانه ای به مردان و زنان معلوخدمات پروتز و ارتوز ارائه می شود. ارتوز وسیله ای کمکی است که شخص از آن برای رفع مشکل دفرمه شدن اندام یا پیشگیری ازآن استفاده می کند

افرادی که برای اولین بار به این مرکز آمده اند تا پروتز یا ارتوز تهیه کنند، بعد از پذیرش و تشکیل پرونده به اتاق معاینه می روند تا پزشک با توجه به مشکل آنها برایشان نسخه ای بپیچد. به این ترتیب بیمار با توجه به مشکلی که دارد به یکی از کارگاه های ساخت ارتوز و پروتز هدایت می شود، اما گاهی هم پیش می آید مشکل مراجعه کننده فقط با چند جلسه فیزیوتراپی یا آب درمانی برطرف می شود. استادان، یکی از کارشناسان توانبخشی درباره تفاوت ارتوز و پروتز و خدماتی که دراین مرکز ارائه می شود، می گوید: «اینجا در کارگاه های جداگانه به مردان و زنان معلول خدمات پروتز و ارتوز ارائه می شود. ارتوز وسیله ای کمکی است که شخص از آن برای رفع مشکل دفرمه شدن اندام یا پیشگیری از آن استفاده می کند.» از دیگر موارد کاربرد ارتوز می توان به زانوبند یا قوزبند ها اشاره کرد. البته برخی دیگر از بیماران مانند آنها که دچار آسیب دیدگی در غضروف و مفاصل شده اند از ارتوز ها برای کاهش فشار به مفصل آسیب دیده استفاده می کنند، اما پروتز ها وسیله جایگزین هستند و افرادی که قطع عضو شده اند، از آنها بهره می برند.

بعد از این که مددجو پذیرش و معاینه شد به یکی از کارگاه ها فرستاده می شود. در آنجا برای فردی که دچار قطع عضوشده و نیاز به پروتز دارد ابتدا قالبی از باقیمانده عضو تهیه می شود. استادان ادامه می دهد: «مثلا اگر پایش را از پایین زانو از دست داده باشد ما از قسمت باقیمانده که به آن استند می گویند قالب گچی تهیه می کنیم.» گرفتن قالب گچی با نوارهایی گچی انجام می شود که معمولا هنگام گچ گرفتن دست و پای شکسته کاربرد دارند. بعد از این که قالب آماده شد، کارشناسان آن را بررسی می کنند تا مشکلی نداشته باشد. بعد از این مرحله تکنیسین ها با استفاده از موادی از جنس رزین و حرارت دادن آنها قالب پلاستیکی را برای مددجو آماده می کنند. این قالب پلاستیکی روی پا یا دست مددجو تست می شود تا اطمینان پیدا شود متقاضی بعد از قرار گرفتن قالب روی عضو صدمه دیده اش احساس راحتی دارد.

مرحله به مرحله

به گفته استادان، کار ساخت پروتز برای مددجو مرحله به مرحله پیش می رود تا مراجعه کننده به کارگاه های هلال احمر از پروتزی که برایش ساخته می شود، رضایت کامل داشته باشد: «بعد از این که قالب گچی آماده شد. تکنیسین ها ورقه های رزین را در کوره قرار می دهند تا ذوب شوند. بعد از این مرحله آنها روی قالب های گچی پارچه هایی توری که مانند جوراب هستند می کشند و موارد رزین را لابه لای پارچه های توری تزریق می کنند.» به این شکل تکنیسین ها می توانند قالب پلاستیکی را آماده کنند. در مرحله تست اگر مشخص شود قالب پلاستیکی به قسمت هایی از بدن بیمار فشار وارد می کند تکنیسین ها قسمت هایی را که ایراد دارد، مشخص می کنند تا در کارگاه ها به وسیله سوهان و دستگاه های تراش مخصوصی که دارند نقص اش را بر طرف کنند. بعد از این مرحله یعنی وقتی قالب پلاستیکی کاملا آماده شده تکنیسین ها وسیله های دیگری به آن اضافه می کنند؛ وسیله هایی مانند سوکت و گیره. در این مرحله پروتز تقریبا آماده شده است. برای همین مددجو چند جلسه ای با پروتز خود تمرین می کند تا اگر مشکلی وجود داشت بر طرف شود. جلسات تمرینی زیر نظر کارشناس انجام می شود تا مددجو یاد بگیرد چطور با پروتز کار کند. وقتی مددجو و کارشناس ها مطمئن شدند پروتز ساخته شده کاملا مناسب است، نوبت مرحله آخر و طبیعی سازی عضو مصنوعی می رسد. استادان می گوید: «در این مرحله پروتز با وسایلی مانند اسفنج و پلاستیک پوشانده می شود تا دقیقا شبیه عضو سالم مددجو به نظر برسد.» مدد جوها بعد از این که پروتزهای جدید خود را تحویل گرفتند چند جلسه ای با آن تمرین می کنند. اگر معلولی برای اولین باشد که از پروتز استفاده می کند، کارشناسان هلال احمر کلاس دیگری هم برای او در نظر می گیرند تا مددجو بتواند هرچه بهتر از پروتز ساخته شده بهره ببرد و در جامعه ای که هنوز در برابر نیازهای او آن طور که باید و شاید پاسخگو نیست، به زندگی خود ادامه دهد.

نامگذاری از شمال تا جنوب شهر

مهدی آیینی/ جام جم- فکر می‌کنید پدر و مادرهای امروزی برای انتخاب نام فرزندان خود به چه نکاتی توجه می‌کنند یا برای این کار چقدر وقت می‌گذارند؟ برای این‌که از چند و چون این ماجرا باخبر شویم به دو اداره ثبت احوال تهران رفتیم؛ یکی در شمال شهر یعنی محدوده شمیرانات و دیگری در جنوب شهر یعنی اداره ثبت احوال شهر ری.جالب است بدانید کارشناسان ثبت احوال در جنوب شهر به طور میانگین روزانه برای 150نوزاد شناسنامه صادر می کنند و در شمال شهر این رقم به 40 شناسنامه در روز کاهش پیدا می کند. از این گذشته، ملاک ها و رفتارهای پدر و مادر هایی که برای نامگذاری به این مراکز آمده بودند هم کمی باهم متفاوت بود، اما آنچه در این دو اداره مشابه بود، انتخاب نام ایرانی برای کودکان و تاثیرگذار بودن مادران جوان برای تعیین نام فرزندان بود.
اداره ثبت احوال شهرری درست کنار ایستگاه متروی این منطقه قرار دارد. بعد از وارد شدن به اداره خیلی راحت می توانید از رفت و آمد پدر و مادران جوان، بخشی را که به صدور شناسنامه نوزادان اختصاص دارد، پیدا کنید. در سالن نسبتا بزرگی که برای این کار در نظر گرفته اند، روی دیوار ها چند عکس و پوستر از کودکان خودنمایی می کند، چند ردیف صندلی هم در سالن چیده شده است و پدر و مادرها روی آنها نشسته اند و منتظرند نوبت شان برسد.

«نام پدر بزرگ خدا بیامرزش حسن بود. برای همین خانمم دوست دارد پسرمان همنام پدرش باشد، اما من هم دوست دارم اسم پسرم را داریوش بگذارم، به همین علت با همسرم توافق کرده ایم در شناسنامه اسم پسرمان را حسن بگذاریم، ولی در خانه داریوش صدایش کنیم.» اینها را مرد میانسالی می گوید که برای گرفتن شناسنامه فرزند پنجم خود به اداره ثبت احوال آمده است. او که تحصیلاتش زیر دیپلم است، ادعا می کند داریوش نام زیبا و سنگینی است برای همین می خواهد بچه اش را در خانه به این نام صدا کند.

کمی آن طرف تر از آقای میانسال، مرد جوانی مشغول پر کردن فرم های مربوط به صدور شناسنامه نوزدان است. او که مدرک تحصیلی اش فوق دیپلم است و بعد از گذشت چهار سال از ازدواجش پدر شده، این طور ادامه می دهد: «به انتخاب همسرم اسم کودکمان را ماهان گذاشتیم. ماهان یعنی مانند ماه. برای انتخاب اسم هم خانمم می گفت باید نام ایرانی، تک و زیبا باشد برای همین این نام را انتخاب کرد و من هم قبول کردم.»

یکی دیگر از پدرهای جوان نام یسرا را برای فرزند خود انتخاب کرده است. او می گوید: «تحصیلاتم سیکل است و همسرم این نام را با مطالعه از قرآن انتخاب کرده است.»

مرد جوان دیگری می گوید نام پویا را انتخاب کرده، چراکه برای فرزند خود دنبال اسم اصیل ایرانی می گشته است. او که مدرک تحصیلی اش فوق دیپلم است، برای انتخاب این اسم حدود 5 ماه زمان گذاشته است.

پدر جوان دیگری که به گفته خودش تحصیلاتش دیپلم است و فعلا از کار بیکار شده، می گوید: «چون فرزندم در ماه ربیع الاول به دنیا آمده نام امیرمحمد را برایش انتخاب کرده ام.»

مرد جوان دیگری که همراه همسرش برای گرفتن شناسنامه فرزندشان به اداره ثبت احوال شهرری آمده، این طور توضیح می دهد: «برای دخترمان نام یغما را انتخاب کرده بودیم، اما اینجا می گویند یغما نام پسر است و قبول نمی کنند.» این پدر جوان هم تا مقطع دیپلم بیشتر درس نخوانده است.

به گفته پدر جوان دیگری، او نام ملینا را برای فرزندش انتخاب کرده چراکه تک است. او که تا مقطع دیپلم درس خوانده و شغلش هم آزاد است، می گوید: «چون نام فرزند اولمان را من انتخاب کردم، برای فرزند دوم تصمیم گیری را به عهده همسرم گذاشتم.»

مرد دیگری که مشغول واریز کردن 2000تومان پولی است که اداره ثبت احوال برای صدور شناسنامه نوزادان در نظر گرفته می گوید تا مقطع ابتدایی بیشتر درس نخوانده است. او ادامه می دهد: «غیر از رسید پول، اصل گواهی ولادت و شناسنامه والدین هم باید باشد. من و همسرم امیرحسین را انتخاب کردیم چون از اسامی ائمه است.»

پدر جوان دیگری می گوید ملاک او برای انتخاب اسم فرزندش، ایرانی و تک بودن است. او اضافه می کند: «تصمیم گیری را به عهده همسرم گذاشتم، چون او برای به دنیا آمدن فرزندمان سختی زیادی کشید، وقتی نام سارینا را انتخاب کرد، من هم موافقت کردم.»

به گفته یکی از کارمندان اداره ثبت احوال شهرری، پدر و مادرهایی هم هستند که تا لحظه ارائه درخواست برای صدور شناسنامه هنوز برای فرزند خود نامی انتخاب نکرده ا ند. او ادامه می دهد: «هر روز یا یک روز در میان با افرادی از این دست برخورد می کنیم. ما به آنها می گوییم نمی توانیم برایشان اسمی انتخاب کنیم و بهتر است خودشان باهم مشورت کنند و به نتیجه برسند.» جالب است بدانید کارمندان ثبت احوال شهرری روزانه بین 140 تا 150 شناسنامه برای نوزادان صادر می کنند.
ثبت احوال شمیرانات

برخلاف سالن بزرگی که در اداره ثبت احوال شهرری برای بخش صدور شناسنامه نوزادان در نظر گرفته اند در اداره ثبت احوال شمیرانات قسمت کوچکی را به این کار اختصاص داده اند، البته این را هم اضافه کنیم که تعداد مراجعه کنندگان به این قسمت هم خیلی کمتر از شهرری است.

به گفته یکی از کارمندان این بخش، آنها در طول روز به طور میانگین 40 تا 50 شناسنامه برای نوزادان صادر می کنند. برای همین منتظر می مانیم تا پدر یا مادر جوانی از راه برسد تا با او درخصوص ملاک هایش برای انتخاب نام حرف بزنیم.

بعد از حدود ده دقیقه مرد جوانی از راه می رسد و سراغ بخش صدور شناسنامه نوزادان را می گیرد. او که نام مرصاد را برای فرزندش انتخاب کرده، می گوید: «تحصیلاتش دیپلم است و همسرش سعی کرده نامی انتخاب کند که دو سیلابی نباشد و مخفف هم نداشته باشد.»

یکی دیگر از مراجعه کنندگان به اداره ثبت احوال شمیرانات می گوید نام آریا را انتخاب کرده چون دوست داشته فرزندش نامی ایرانی داشته باشد. او که مدرک تحصیلی اش لیسانس است، می گوید: «با همسرم به این توافق رسیدیم که برای فرزند خود نامی ایرانی انتخاب کنیم تا همیشه ما و او را به یاد سرزمینش بیندازد.»

پدر جوان دیگری هم که تا مقطع لیسانس تحصیل کرده است، می گوید: «با همسرم مشورت کردیم تا نامی ایرانی و فارسی برای فرزندمان انتخاب کنیم. برای همین آرتمیس را که به معنی زن راستگوست انتخاب کردیم.»

در این میان یکی از کارمندان ثبت احوال با صدای بلند اعلام می کند پدر ابوالفضل کیست؟ شناسنامه اش حاضر است. مرد جوان در حالی که شناسنامه فرزندش را بررسی می کند، می گوید: «فوق لیسانس روان شناسی دارم و نام ابوالفضل را به این دلیل انتخاب کردم که پسرم پیرو ائمه باشد.»

پدر جوان دیگری هم که به گفته خودش کارشناس ارشد است، نام روشنا را برای فرزندش انتخاب کرده است . او می گوید: «در مرحله اول می خواستم نام فرزندم ایرانی و اصیل باشد. علاوه بر این می خواستم شبیه اسم فرزند دیگرم هم باشد.»

پدر جوان دیگری ادعا می کند، دنبال اسمی می گشته که هم مذهبی باشد و هم خیلی جدید نباشد، برای همین نام نیایش را انتخاب کرده است. او که مدرک تحصیلی اش لیسانس است، ادامه می دهد: «با همسرم این نام را انتخاب کردیم. دوست نداشتیم اسم های جدید و ناشناخته را برای فرزندمان انتخاب کنیم.»

مرد میانسالی هم برای کودک خود نام هستی را انتخاب کرده است. او که تا مقطع کارشناس ارشد تحصیل کرده، می گوید: «ملاک اصلی ام ایرانی بودن اسم بود، البته باید نامی انتخاب می کردم که به نام خانوادگی هم می خورد. برای همین با همسرم تصمیم گرفتیم، هستی را انتخاب کنیم.»

آترین، نامی است که پدر و مادر جوان دیگری برای فرزند خود انتخاب کرده اند. آنها که هر دو کارشناس ارشد هستند، می گویند: «با هم مشورت کردیم تا نامی ایرانی، اصیل و تک انتخاب کنیم.»

وقتی از پدر جوان دیگری که نام آدریانا را برای فرزندش انتخاب کرده درباره معنی اسم کودکش می پرسم، می گوید: «فکر می کنم به معنی زیبارو باشد. بگذارید معنی دقیقش را تلفنی از همسرم بپرسم. راستش انتخاب من کاملیا بود، اما همسرم آدریانا را انتخاب کرده است. ما می خواستیم نامی انتخاب کنیم که تک باشد.» بعد از چند دقیقه مرد جوان می گوید همسرش گفته آدریانا نام اولین ملکه ایران زمین بوده است.

مرد جوان دیگری نام ساشا را برای پسرش انتخاب کرده است، اما وقتی کارشناسان ثبت احوال به او می گویند این نام خارجی است و سیستم به آنها اجازه ثبت نمی دهد. ناراحت می شود. او می گوید: «انتخاب این نام نظر خانواده ماست. به هر حال قبول نکردند برای همین نام سپهر را انتخاب می کنیم.»

یکی از کارمندان اداره ثبت احوال شمیرانات می گوید او و همکارانش به طور میانگین روزی 40 تا 50 شناسنامه برای نوزادان صادر می کنند و برخی ها دوست دارند برای فرزندانشان نام خارجی بگذارند، اما طبق قانون این کار میسر نیست.

او ادامه می دهد: «به طور میانگین روزی یک یا دو نفر می خواهند اسم خارجی برای فرزند خود انتخاب کنند، ولی وقتی ما قانون را به آنها می گوییم، آنها اسم دیگری را انتخاب می کنند.» به گفته آقای کارشناس، بعد از تنظیم شدن سند، آنها دیگر نمی توانند نام را تغییر دهند و باید با حکم دادگاه این کار انجام شود.

او خاطره ای هم در این خصوص برایمان تعریف می کند: «یک بار خانمی زنگ زد و در حالی که بشدت گریه می کرد، گفت همسرم بدون مشورت با من نام بچه را انتخاب کرده است. او می خواست ما نام فرزندش را عوض کنیم با این که چند ساعت بیشتر از صدور شناسنامه کودک آنها نگذشته بود، اما طبق قانون بعد از صدور شناسنامه تنها با حکم دادگاه می توان نام را تغییر داد. برای همین ما کاری نتوانستیم انجام دهیم.»

یکی دیگر از خاطرات آقای کارشناس مربوط می شود به خواب نما شدن مادری جوان. او در این باره می گوید: «یک بار هم مادر جوانی می خواست نام دخترانه ای را روی پسرش بگذارد. وقتی ما به او گفتیم سیستم اجازه چنین کاری نمی دهد، او گفت خواب دیده که باید چنین اسمی را انتخاب کند. ما هم که نمی توانستیم کاری برایش انجام دهیم، راهنمایی اش کردیم تا به اداره کل ثبت احوال برود. گویا او بعد از کلی دوندگی توانست نام دلخواهش را روی فرزند خود بگذارد.»

شاطر بانو

مهدی آیینی – جام جم – با این‌که با بیماری سختی دست و پنجه نرم می‌کند و طعم سختی‌ها و ناملایمات زیادی را چشیده است، اما تا به حال تسلیم نشده و بعد از هر شکست محکم‌تر از قبل قدم برمی‌دارد. او برای گرفتن وام و تاسیس این نانوایی پله اداره‌های زیادی را زیر پا گذاشته است، اداره‌هایی که برخی از مسئولانش خانم کارآفرین را قبول نداشته و می‌گفتند یکی باید مراقب خودش باشد چه برسد به این‌که او کارآفرینی کند، اما راضیه نصیری به توانایی‌های خود ایمان داشت، برای همین هیچ وقت دلسرد نشد و به مرور زمان سعی کرد کاری کند که دیگران به توانایی او ایمان بیاورند.
  این روز ها خیلی از مشتری های جدید مغازه خانم کارآفرین در شهر پرند از دیدن او هنگام پخت نان تعجب می کنند. به گفته خودش هر چند وقت یکبار پیش می آید که آقایی در حالی که از دیدن او پشت تنور نانوایی متعجب شده شیشه بزرگ نانوایی را نبیند و با سر به آن برخورد کند. خانم نصیری که 39 سال دارد، خودش را این طور معرفی می کند: «برای فرزندم نصفه و نیمه مادر و پدرم. از افتخاراتم این است که دختر نصفه نیمه ای هم برای مادرم هستم، سعی می کنم کامل باشم. یک دختر سال آخر دبیرستانی دارم و در حال حاضر افتخار می کنم که نان سر سفره مردم می برم.»

در نانوایی خانم نصیری 10 نفر کار می کنند، او می گوید: «به اینجا رسیدن به این راحتی ها نبوده و سختی های خاص خودش را داشته است.» خانم نانوا ادامه می دهد: «به بیماری اسکلرودرمی سیستماتیک مبتلا هستم، از نظر پزشکان بیمار من صعب العلاج است، ولی از نظر خودم فقط سیستم فیزیکی بدنم به هم ریخته، خدا را شکر می کنم که ذهن سالمی به من داده. باور کنید اینها شعار نیست و با ذره ذره وجودم به آنها اعتقاد دارم.»

اگر از خانم نصیری بپرسید چطور شد که با وجود شرایط نامناسب اقتصادی موفق شد کار آفرینی کند و برای خودش کسب و کار آبرومندانه ای راه بیندازد، جواب می دهد: «من با سعی و تلاش شغل های زیادی را تجربه کرده ام از فیلمبرداری و عکاسی بگیرید تا پخت شیرینی و کیک و تاکسیرانی، حالا هم که نانوایی خودم را اداره می کنم.»

خانم نصیری مدتی قبل با وام خود اشتغالی که از کمیته امداد امام خمینی(ره) گرفت، توانست یک دستگاه تاکسی برای خودش دست و پا کند، اما او در کنار تاکسیرانی کارهایی مانند عکاسی و فیلمبرداری هم انجام می داد.

او در این باره می گوید: «مشکل من کمبود نقدینگی بود که با وام خوداشتغالی و فعالیت در عرصه رانندگی تاحدی بر طرف شد، هرچند کار با تاکسی را دوست نداشتم، ولی باید دست به کار می شدم، چراکه مستاجر بودم، علاوه بر این هزینه دارو و درمان خودم هم بود، از طرفی یک دختر پرتوان و پرانرژی با رویاهای زیاد هم دارم که دوست دارم به همه آرزوهایش برسد، برای همین آستین هایم را بالا زدم و کار را شروع کردم.»

زن نمونه

نصیری برای خودش برنامه ریزی دقیقی دارد. او زمانی که با تاکسی کار می کرد از پنج صبح تا پنج عصر فعالیت می کرد و بعد از آن هم به صورت پراکنده به کارهایی مانند عکاسی و پخت کیک و شیرینی می پرداخت. مدتی به این شکل گذشت تا این که او یک روز هنگام برگشت به محل زندگی اش در شهر جدید پرند با صحنه ای رو به رو شد که او را وادار به گرفتن تصمیمی سرنوشت ساز کرد.

خانم کارآفرین ادامه می دهد: «یک روز زمستانی هنگامی که با تاکسی ام به خانه بر می گشتم در بین راه متوجه شدم ماشینی خراب شده و راننده اش تقاضای کمک دارد.»

به گفته خانم نانوا آن موقع رفت آمد در جاده پرند ـ تهران خیلی کم بود، برای همین توقف کرد تا به راننده ای که خودرویش خراب شده کمک کند.

نصیری می گوید: «وقتی پیاده شدم، دیدم آقای راننده کلی نان را روی زمین گذشته، زمین خیس بود برای همین نان ها خیس شده بودند. وقتی به او گفتم چرا مراقب نیست که نان ها کثیف نشوند مرد راننده جواب داد اینها را برای کارگرانی که در پرند کار می کنند می برم، آنجا نانوایی نیست. به این دلیل آنها برای همین نان غیرقابل خوردن هم دست و پا می شکنند.»

این حرف ها روی خانم نصیری تاثیر زیادی گذاشت. او با خودش فکر کرد چرا مردم باید از نبود امکانات در پرند سوء استفاده کنند، برای همین به فکر تاسیس مغازه نانوایی در پرند افتاد. خانم نانوا اضافه می کند: «نحوه برخورد مرد راننده با مایحتاج مردم باعث شد این انگیزه در من ایجاد شود که به قشر کارگر و زحمتکش کمک کنم، برای همین پیگیر ماجرا شدم.»

چند ماهی زمان برد تا این که نصیری توانست با همکاری شرکت عمران، زمینی را برای محل نانوایی اجاره کند. بعد هم کلی دوندگی کرد تا آب، برق و سیستم فاضلاب مغازه را رو به راه کند. او برای راه اندازی نانوایی از کمیته امداد هم تقاضای کمک کرد و با وامی که از آنجا گرفت موفق شد نانوایی را راه بیندازد.

نصیری ادامه می دهد: «واحد خوداشتغالی کمیته امداد مرا بخوبی راهنمایی کرد. اول دید مثبتی به کمیته امداد نداشتم. مانند برخی از مردم فکر می کردم بعضی ها که کاسه گدایی به دست می گیرند به سراغ کمیته امداد می روند، اما این طور نیست و کمیته امداد می خواهد مانع تکدیگری شود.»

به گفته خانم کارآفرین یکی از عمده مشکلات زنانی مانند او قبولاندن توانایی هایشان به مسوولان است.

او می گوید: «خیلی جا ها تا متوجه می شوند بیمار هستم جامی زنند، سخت است تا آنها را به این باور برسانم، ولی اگر این انرژی در کار مصرف می شد می توانستم خیلی بیشتر از این کار آفرینی کنم.»

روزی که از کوره در رفتم

نصیری به دلیل بیماری ای که دارد قدرت بدنی اش تحلیل رفته و ماهیچه هایش جمع شده است. برای همین بعضی وقت ها هنگام انجام کارها دچار مشکل می شود. او از برخورد نامناسب افرادی که از بیماری او اطلاعی ندارند، خاطره ای دارد.

خانم کارآفرین در این باره می گوید: «برای گرفتن وام به یکی از اداره ها رفته بودم، یکی از کارمندان آنجا که از بیماری من خبر نداشت از من خواست پای یکی از برگه ها اثر انگشت بزنم من هم چندبار این کار را کردم، اما او که از بیماری من اطلاعی نداشت، نمی دانست که من بهتر از این نمی توانم این کار را انجام دهم برای همین بعد از این که چند بار این کار را کردم عصبانی شد و در نتیجه من هم از کوره در رفتم و اداره را ترک کردم، گفتم وام تان را نمی خواهم.»

به گفته نصیری مدیر آن اداره که از بیماری او با خبر بود بلافاصله با او تماس گرفت و کارها را درست کرد.

نصیری می گوید: «زنان سرپرست خانوار مشکلات زیادی دارند و برخی از مسوولان هم کار را برای آنها سخت تر می کنند.»

او ادامه می دهد: «برای نمونه وقتی به ما تاکسی دادند، متوجه شدیم که این تاکسی ها برگشتی است. یعنی آنها را به افغانستان و پاکستان صادر کرده بودند، اما به علت نقص فنی برگشت خورده و مسئولان محترم هم این خودرو ها را به زنان تاکسیران تحویل دادند، برای همین بعد از تحویل گرفتن تاکسی برای رو به راه کردنش کلی دوندگی کردم.»

نصیری ادامه می دهد: «من از جنس شیشه ام، ولی خودم را سنگ معرفی می کنم تا مرا نشکنند. بعضی وقت ها که فشار زیاد می شود با ماشین می روم جایی خلوت و گریه می کنم.»

حداقل سد راه نباشید

این روزها خانم نانوا را کمتر می توانید در نانوایی ببینید، چراکه برای او اخطار آمده که در صورت آماده نکردن جواز، مغازه او پلمب خواهد شد.

نصیری می گوید: «بهداشت از ما ایراد گرفته که دیوار ها سرامیکی نیست، ولی ما مجبوریم در زمین اجاره ای از دیوار های پیش ساخته استفاده کنیم، این دیوارها هم قابل شست وشو است، اما ماموران بهداشت ایراد می گیرند. مسئولان باید بدانند کسی که کار می کند و زحمت می کشد و جایی را آباد می کند، آنجا حق آب و گل دارد، حداقل آنها اگر کمک نمی کنند نباید سد راه باشند.»

خانم نانوا حرف هایش را این طور ادامه می دهد: «کوتاهی از جانب من نبوده که جواز ندارم. من که تمام سعی خودم را کردم و بیابانی را آباد کردم، چون دیوار های این نانوایی سرامیک نیست که دلیل نمی شود 11 نفر بیکار شوند. با این حال مسئولان می توانند کمکم کنند یا زحماتم را نابود کنند. علاوه بر اینها آرزو دارم خدا از من راضی باشد.»

همه مصائب بانوی کارآفرین

درست است که این روزها زن کارآفرین و خانواده اش نسبت به گذشته زندگی بهتری را تجربه می کنند. او حالا یک نانوایی را اداره می کند که 10 نفر آنجا کار می کنند و روزی 1500 کیلو آرد را به نان تبدیل می کنند، اما خانم نصیری برای رسیدن به این نقطه مشکلات زیادی را پشت سر گذاشته. او در این باره می گوید: «آن زمان که فیلمبرداری می کردم و دوربین نداشتم آنقدر پیاده دوربین را جا به جا کرده بودم که تاندون دستم کش آمده بود یا پاهایم تاول می زد و کبود می شد.» به گفته نصیری حتی زمانی بوده که او پول نداشته تا داروهایش را بخرد و مصرف کند. خانم کار آفرین ادامه می دهد: «از سر بی پولی حدود دو سال دارو نخریدم. از این بدتر افراد فرصت طلبی بودند که سرم کلاه می گذاشتند.» نصیری می گوید بارها پیش آمده که حتی پول نداشته با اتوبوس رفت و آمد کند. او ادامه می دهد: «یک بار برای انجام کار باید به تهران می رفتم، برای همین سوار اتوبوس شدم، اما وقتی به مقصد رسیدم دیدم پول کافی ندارم، آن بار راننده چیزی نگفت اما یک بار دیگر هم این اتفاق افتاد و راننده نگاه سنگینی به من کرد که خیلی برایم سخت بود.» خانم نصیری معتقد است نانوایی شغلی ویژه خانم هاست، برای همین او تصمیم داشته که همه کارکنان نانوایی را از بین خانم ها انتخاب کند. خانم کار آفرین ادامه می دهد: «تا چند روز خانم ها نانوایی را اداره می کردند، اما آنها وقتی برخورد برخی از مشتری ها و سختی کار را دیدند، منصرف شدند. من روزهای سختی را پشت سر گذاشتم، باور کنید بعضی وقت ها به یک هفته هم می رسید که من دخترم را در بیداری نمی دیدم چراکه صبح زود می رفتم نانوایی و شب زمانی برمی گشتم که باز دخترم خواب بود.»

مرد،میدان و مین

مهدی آیینی /جام جم-با این‌که سال‌ها از جنگ ایران و عراق می‌گذرد، اما هنوز هستند افرادی که کارشان از سر راه برداشتن تله‌های انفجاری و مین‌هایی است که دشمن در مناطق مرزی کشورمان کاشته است. هرچند عنوان حرفه این افراد از خطرهای شغل‌شان خبر می‌دهد، اما تا از نزدیک محل کار آنها را نبینید، نمی‌توانید تصور درستی از خطرات شغل آنها داشته باشید. این افراد در دشت‌های آبرفتی جنوب و مناطق کوهستانی صعب‌العبور غرب کشورمان مین‌هایی را از دل زمین بیرون می‌کشند که سال‌ها از عمرشان گذشته و هر لحظه بیم آن می‌رود که بر اثر ضربه‌ای کوچک منفجر شده و حادثه‌ای تلخ را رقم بزنند.به ملاقات جوان ترین مین روب کشورمان رفتیم، مرد جوانی که این روزها به علت انفجار مین جانباز شده و در بیمارستان بستری است.

تا چند روز پیش به عنوان ناظر در میدان مین کار می کرد، اما حالا در یکی از اتاق های بیمارستان شهید صدوقی اصفهان بستری شده و پزشکان تا به حال چند عمل جراحی روی پایش انجام داده اند. در آخرین عمل جراحی که روی پای مرد جوان انجام شد، پزشکان سه انگشت کوچک پای راست و قسمتی از کف پایش را برداشتند، چراکه به دلیل شدت انفجار آسیب دیده بود و به نظر پزشکان امکان داشت به بافت های سالم پای مین روب جوان آسیب زده و باعث آسیب دیدگی بیشتر او شود.

درباره مجتبی امیری حرف می زنیم، یکی از جوان ترین مین روب های کشورمان که با وجود 24 سال سن از سال 86 و تا قبل از این که این حادثه ناگوار برایش رخ دهد، مشغول پاکسازی اراضی آلوده به مین کشورمان بود.

او درباره ماجرای ورودش به دنیای مین روبی می گوید: «پدرم از تخریبچی های زمان جنگ است و در حال حاضر هم در همین زمینه فعالیت می کند. از طریق او با این کار آشنا شدم، برای همین چند سال پیش از طرف مرکز مین زدایی کشور به پادگان مهندسی بروجرد رفتم تا برای مین روبی آموزش ببینم.»

به گفته امیری او برخلاف خطرات کارش اشتیاق داشته در میدان مین کار کند، برای همین وقتی با مخالفت های پدرش روبه رو می شود اصرار کرده و پدرش را راضی می کند.

به این ترتیب، امیری در مدت دو ماه دوره فشرده مین روبی را پشت سرگذاشت. او در این دوره مهارت هایی مانند آشنایی با مین و خنثی سازی انواع مین و گلوله را فرا گرفت. مین روب جوان بعد از این که به صورت عملی و تئوری مهارت های مین روبی را به دست آورد، کارش را در اراضی آلوده به مین ایلام شروع کرد.

او ادامه می دهد: «البته قبل از این دوره هم من سابقه کار در میدان مین را داشتم، فقط آن زمان در قسمت پشتیبانی کار می کردم، اما در این دوره فشرده که هرروز از ساعت 7 تا 18برگزار می شد، اطلاعات بیشتری در خصوص مین به دست آوردم.»

اولین ترس

امیری حدود دو سال در مناطق آلوده به مین ایلام کار کرد تا این که حوادثی اتفاق افتاد که باعث شد او خطر کار کردن در میدان مین را بیشتر احساس کند.

مرد جوان اضافه می کند: «افرادی که در میدان مین کار می کنند، وظایف مشخصی دارند، مثلا یک نفر با دستگاه ماینکس و عمق یاب که شبیه دستگاه های فلزیاب است کار می کند و یک نفر به عنوان تخریبچی و مین روب مین ها را از زیر زمین خارج می کند. این دو نفر هر 20 دقیقه یکبار کارشان را با هم عوض می کنند تا زیاد خسته نشوند.»

تیر 89 بود که مجتبی و دیگر همکارانش مشغول کار در منطقه آبزیادی ایلام بودند. به گفته مین روب جوان، این منطقه خاکی سست و پفکی دارد و همین ماجرا باعث شده مین هایی که دشمن سال های قبل در این مناطق کاشته جا به جا شده و به عمق زمین فرو برود.

او در این باره می گوید: «بعضی از مین ها در این منطقه به عمق دو تا سه متری زمین رفته است، همین کار را برای ما سخت تر می کرد.»

آن روز مجتبی با بیلچه ای که داشت مشغول زدن معبر در دل میدان مین بود تا اعضای تیم مین روبی براحتی رفت و آمد کنند.

مرد جوان ادامه می دهد: «بچه های دیگر حدود 400 متر با من فاصله داشتند که ناگهان صدای انفجار همه را شوکه کرد. یکی از بچه های مین روب پایش روی مین رفت و مجروح شد. او را سریع با آمبولانس به بیمارستان منتقل کردیم.»

به گفته مین روب جوان، او وقتی مجروح شدن همکارش را دید کمی ترسید و خطرات کار در میدان مین را به شکل دیگری حس کرد. امیری می گوید: «آن روز برای اولین بار مجروح شدن یکی از همکارانم را از نزدیک دیدم و خطرات شغلم را واقعا حس کردم. معمولا مین روب ها بعد از 20 روز کار، ده روز به مرخصی می روند، وقتی این اتفاق برای همکارم افتاد کار را تعطیل کرده و به مرخصی رفتم. آن موقع پدرم در دهلران مشغول به کار بود، برای همین تصمیم گرفتم انتقالی بگیرم و پیش او کار کنم.»

شش نفر با هم شهید شدند

مجتبی حدود دو سال هم در منطقه دهلران کار کرد. او در این منطقه همراه یکی از دوستانش به نام محمدرضا نوری کار عمق یابی انجام می داد.

مین روب جوان اضافه می کند: «بعد از مدتی دوستم محمد به کردستان منتقل شد و من هم به مناطق آلوده به مین کرمانشاه مانند پاوه و نوسود منتقل شدم، در این مناطق بیشتر کار شناسایی انجام می دادم یعنی با جی پی اس مختصات مناطق آلوده را تعیین می کردیم. بعد از چند روز هم متوجه شدم محمد در کردستان همراه پنج نفر دیگر شهید شده است.»

به گفته مین روب جوان، محمدرضا نوری و دیگر همراهان او بر اثر انفجار ناگهانی چاله انفجار شهید شده اند.

امیری اضافه می کند: «وقتی مین ها و گلوله های عمل نکرده را جمع آوری کردند آنها را در چاله هایی که برای این کار می سازند گذاشته و به وسیله چاشنی منهدم می کنند، اما شهید نوری و همکارانش غافلگیر شدند، چون مین و گلوله های جمع آوری شده خودبه خود منفجر و به شهیدشدن آنها منجر شد.»

امیری، حدود هشت ماه مشغول کار شناسایی بود تا این که تصمیم گرفت با دختر مورد علاقه اش نامزد کند. او درمورد نظر نامزدش درباره شغل خود می گوید: «آن موقع که ما نامزد شدیم، کارم نظارت بود. برای همین به او گفتم شغلم خطر زیادی ندارد، او هم قبول کرد، اما در این میان به علت این که نامزدم در آبادان درس می خواند تصمیم گرفتم انتقالی بگیریم تا در شلمچه کار کنم.»

به گفته مجتبی ظرفیت نیرو در شلمچه تکمیل بود، برای همین او کارش را دوباره در ایلام و دهلران به عنوان ناظر ادامه داد. امیری ادامه می دهد: «از مهر امسال تا یک ماه پیش که دچار حادثه شدم، کارم اجرایی بود و نظارت می کردم.»

حادثه در اراضی آلوده

مین روب جوان تا قبل از مجروح شدن در منطقه چم هندی دهلران به کار نظارت مشغول بود. پانزدهم دی بود که او در جریان حادثه ای تلخ قرار گرفت، مجتبی در این باره می گوید: «جمعه بود.

من در قرارگاه پاکسازی روی تخت دراز کشیده و مشغول نگاه کردن به اخبار ساعت 14 بودم که با من تماس گرفتند و گفتند یکی از عشایر منطقه برای جمع آوری ضایعاتی مانند ترکش و فلز قدم به میدان مین – که قبلا پاکسازی دستی شده بود – گذاشته و با انفجار مین مجروح شده است. البته علاوه بر او یکی از ماموران هنگ مرزی هم که برای کمک به او وارد منطقه شده بود پایش روی مین رفته و زمینگیر شده بود.»

محل حادثه قبلا توسط بچه های پاکسازی به صورت دستی پاکسازی شده اما عملیات پاکسازی هنوز به اتمام نرسیده بود چرا که برای پاکسازی اراضی آلوده باید چند مرحله پاکسازی دستی و مکانیزه صورت بگیرد. مرد جوان ادامه می دهد: «روی این منطقه هم هنوز پاکسازی مکانیزه انجام نشده بود، فکر می کنم به همین دلیل این حادثه اتفاق افتاد، به هر حال ساعت حدود 4 بعد از ظهر بود که ما به منطقه رسیدیم چون جاده سیلزده بود نتوانستیم با آمبولانس خیلی جلو برویم برای همین مجبور شدیم با برانکارد مسیری حدود 900 متر را پیاده طی کنیم و مجروحان را به آمبولانس منتقل کنیم. هر دو به علت شدت انفجار پایشان قطع شده بود.»

بعد از این که مجروحان حادثه به بیمارستان دزفول منتقل شدند، امیری باید مختصات محل حادثه را به مرکز مین زدایی اطلاع می داد. مین روب جوان می گوید: «ولی باتری جی پی اس تمام شده بود، برای همین روشن نمی شد از طرفی هم هوا تاریک شده بود برای همین ممکن بود برای خودمان هم حادثه ای اتفاق بیفتد.

بنابراین امیری و ماموران هنگ مرزی صورتجلسه ای نوشتند و قرار شد مشخص کردن مختصات را صبح روزبعد انجام دهند. به گفته مجتبی او آن شب راحت نتوانست بخوابد و صبح هم ساعت 7:30 برای مشخص کردن مختصات انفجار مین راهی محل حادثه شد. او ادامه می دهد: «با گروهبانی به نام علی موسوی رفتیم داخل میدان مین. او دوربین فیلمبرداری با خودش آورده بود و از منطقه فیلم می گرفت، من هم شرح حادثه را برایش می گفتم.»

کمی بعد مین روب جوان مختصات محل حادثه را مشخص کرد و با دفتر پاکسازی ایلام تلفنی تماس گرفت تا مختصات محل را در نقشه ثبت کنند. مجتبی می گوید: «وقتی به مسئول مشخص کردن نقشه گفتم مختصات را وارد کامپیوتر کن تا ببینیم کجاست و چه افرادی رویش کار کرده اند او گفت میدان 24 باکس 28 شرکت… هنوز کامل تلفن را قطع نکرده بودم که احساس کردم 10 متر روی هوا بلند شده ام.»

مین ضد نفر زیر پای مجتبی منفجرشده و موج انفجار او را پرتاب کرده بود. او می گوید: «وقتی به خودم آمدم دیدم درست کنار محل انفجار قبلی روی زمین افتاده ام پای راستم بشدت درد می کرد، کفش ایمنی که پوشیده بودم پودر شده بود و از کف پایم خون بیرون می زد. کمی آن طرف تر هم گروهبان موسوی روی زمین افتاده بود، موج انفجار باعث شده بود چشم راستش تخلیه و صورتش غرق خون شود.»

مجتبی و همراهش روی زمین افتاده بودند و فریاد می زدند، اما شخصی آنجا نبود که به فریادشان برسد. او و گروهبان موسوی یکدیگر را در آغوش گرفته بودند و مدام یا حسین یا ابوالفضل می گفتند،مجتبی می گوید:«بدنمان می لرزید. موسوی آیت الکرسی می خواند و من هم یا حسین می گفتم، اما کسی صدایمان را نمی شنید برای همین دنبال گوشی موبایلم گشتم و آن را در چاله انفجاری که مین ایجاد کرده بود، پیدا کردم. کفش ایمنی و ضد مینی که پوشیده بودم، پوکیده بود. خلاصه به هر زحمتی بود، گوشی ام را پیدا کردم و با بچه های قرارگاه پاکسازی تماس گرفتم.»

به این ترتیب، مین روب جوان با همکارانش تماس گرفت و تقاضای کمک کرد. چند دقیقه ای از حادثه گذشته بود، هوا سرد بود و آنها زخمی روی زمین افتاده بودند. مرد جوان ادامه می دهد: «تقریبا ساعت 10 صبح بود که صدای ماشین ها را شنیدم که به ما نزدیک می شدند، اما آنها برای این که از تکرار حادثه جلوگیری کنند، تصمیم گرفتند معبر باز کرده و با برانکارد ما را از میدان مین خارج کنند، آن موقع پایم را احساس نمی کردم، بچه ها که آمدند پایم را بستند، خیلی درد داشتم، فریاد زدم مرا بیهوش کنید، دارم از درد می میرم.»

نیرو های امدادگر، مجتبی و همراهش را به بهداری منطقه دشت عباس بردند. آنجا به مین روب جوان چند مسکن تزریق کردند، اما فایده ای نداشت. او همچنان درد می کشید و فریاد می زد.

امیری می گوید: «می لرزیدم، داشتم می مردم برای همین با آمبولانس هلال احمر منتقلم کردند به بیمارستان امام علی(ع) اندیمشک ولی تعدادی از پرستارهای آنجا وقتی دیدند کف پایم مثل کتاب باز شده غش کرده و روی زمین افتادند، اما هر طور که بود مرا به اتاق عمل بردند تا جلوی خونریزی را بگیرند.»

به گفته مجتبی، مسئول او وقتی از بحرانی بودن شرایطش باخبر شد یک آمبولانس مجهز را کرایه کرد تا او را به بیمارستان امام علی(ع) اصفهان منتقل کنند.

او ادامه می دهد: «ساعت شش غروب بود که حرکت کردیم و ساعت شش صبح روز بعد به اصفهان رسیدیم، وقتی به هوش آمدم، دیدم آمبولانس پرخون شده شاید باورتان نشود، ولی ده تا کیسه خون به من زدند آنجا هم نزدیک غروب بود که به اتاق عمل رفتم و وقتی برگشتم دیدم پایم را با میله و پیچ و مهره بسته اند.»

حدود یک ماه از حادثه ای که برای امیری رخ داد، می گذرد با این حال او هنوز از بیمارستان مرخص نشده است، چون زخم پایش خیلی زود دچار عفونت می شود. او در باره شرایط جسمی خود و گروهبان موسوی می گوید: «دو هفته پیش بود که به خاطر شدت عفونت، سه انگشت کوچک و قسمتی از کف پایم را قطع کردند. خدا را شکر حالم خوب است پزشک ها گفته اند شاید تا هفته دیگر مرخص شوم. درباره گروهبان موسوی هم تاکنون چند بار زیر عمل رفته، اما هنوز بینایی خود را به دست نیاورده است. بعد از این که مرخص شدم، اگر توفیق باشد می خواهم بر گردم سرکارم چون خیلی دوست دارم به مردم خدمت کنم.»

تجهیزات سنگین یک مین روب

 

اعضای گروه پاکسازی از تجهیزات ویژه ای برای از سر راه برداشتن مین ها و تله های انفجاری استفاده می کنند. مجتبی امیری در این باره می گوید: «کلاه، جلیقه ضد ترکش که شش کیلو وزن دارد و پوتین های 16 کیلوگرمی تعدادی از وسایل ایمنی است که مین روب ها باید هنگام حضور در اراضی آلوده از آن استفاده کنند.» تصور کنید اعضای گروه پاکسازی در زمستان و تابستان در حالی که این تجهیزات سنگین را به تن کرده اند، باید در نهایت دقت مین هایی را که سا ل ها از عمرشان گذشته است، پیدا و خنثی کنند. او درباره مراحل پاکسازی میدان مین می گوید: «بعد از این که تیم شناسایی مختصات محل را مشخص کرد، اعضای تیم پاکسازی دستی وارد میدان می شوند. آنها در گروه های دو یا سه نفره کار می کنند. یک نفر از آنها به وسیله دستگاه ماینکس (فلزیاب) محل قرار گرفتن مین را مشخص می کند بعد مین روب گروه مین را از زمین خارج و خنثی می کند. یک نفر نیروی کمکی هم همراه آنهاست و آنها را پشتیبانی می کند.» بعد از این که کار پاکسازی دستی زمین آلوده به اتمام رسید، نوبت به پاکسازی مکانیزه می رسد. در این مرحله اعضای گروه پاکسازی با ماشین آلات سنگینی که برای این کار آماده سازی شده اند، زمین آلوده را شخم می زنند تا اگر مینی به جا مانده بود، منفجر یا خنثی شود. مین روب جوان ادامه می دهد: «محل هر مینی که در می آوریم را با پرچم سبز، آبی یا سفید مشخص می کنیم، مین هایی هم که در محل خود قرار ندارند را با پرچم قرمز مشخص می کنیم.» به گفته مجتبی، مین ها طبق مهندسی خاصی چیده می شود برای نمونه برای یک مین اصلی، سه مین محافظ در نظر گرفته می شود برای همین هنگام پاکسازی اگر مینی در محل خودش نباشد، مین روب ها آن نقطه را با پرچم قرمز مشخص می کنند، چرا که احتمال دارد مین به خاطر گذشت زمان، سیل یا نوع خاک جا به جا شده باشد. هر مین روب طبق قانون باید دو ساعت در روز کار کند، امیری درباره حقوق مین روب ها می گوید: «حقوق هر مین روب بستگی به سابقه اش در مین زدایی دارد. یک سر تیم تقریبا یک میلیون و 300 هزار تومان می گیرد، مین روب های درجه یک تا 3 هم بین 800 تا یک میلیون و 100 هزار تومان حقوق می گیرند.»

 

هیس! جامعه جریحه‌دار می‌شود

مهدی آیینیدیروز در جنوب پایتخت و در توهم شیشه، جنایت دیگری رقم خورد؛ مرد جوانی دختر پنج‌ ساله‌اش را از طبقه دوم به بیرون پرتاب کرد و دختر خردسال همسایه‌اش را با چاقو کشت تا جنایت شیشه‌ای دیگری تیتر روزنامه‌ها شود. حتما شرح این حادثه تلخ را خوانده اید، خبری که هرچند جنون آمیز و شوک آور است، اما تکراری است و با مرور صفحه های حوادث روزنامه ها می توان از جزئیات ده ها نمونه از جنایت های وحشیانه ای باخبر شد که تحت تاثیر مواد روانگردان اتفاق افتاده است. خبرهایی که بیشترشان از کشته شدن بچه ها به دست یکی از اعضای معتاد خانواده حکایت دارد.

واقعیت اینجاست که این خبرها برخلاف فاجعه آمیز بودنشان فقط تا چند روز در کانون توجه مردم و مسئولان قرار گرفته و بعد از مدتی لابه لای خبرهای ریز و درشت دیگر به فراموشی سپرده می شود، به همین دلیل به نظر می رسد این اتفاقات ناگوار از سوی مقام های مسئول جدی گرفته نشده اند، زیرا اگر غیر از این بود بوی تند اسید از آشپزخانه های خانگی تولید شیشه به مشام نمی رسید و کارشناسان زمان دسترسی به این مواد روانگردان را حدود پنج دقیقه عنوان نمی کردند یا تجارت شیشه گزینه دوست داشتنی تبهکاران لقب نمی گرفت زیرا تا چند سال پیش وقتی برای تهیه خبر به دادسرای فرودگاه های کشور می رفتم همه خبرها به قاچاق شیشه از تایلند به ایران مربوط می شد، اما با لو رفتن فرمول شیشه در اینترنت در کمتر از یک سال ورق برگشت و تهیه شیشه درکشور آنقدر راحت شد که امروزه بسیاری از تبهکاران با قاچاق شیشه از ایران به کشورهای شرق آسیا رویای یکشبه میلیاردر شدن را در سر می پرورانند.کار به جایی رسیده که اکنون فقط ۶۴ قاچاقچی ایرانی محکوم به اعدام در زندان های مالزی روزهای باقی مانده عمرشان را روی دیوارهای زندان خط می زنند.همه این اتفاق ها گواهی است بر کم کاری برخی دستگاه های مرتبط با مواد مخدر، چون اگر این دستگاه ها فعالیت خود را همسو با یکدیگر انجام بدهند و برای کاهش عرضه مواد روانگردان گام های جدی تری بردارند، بی شک اوضاع بهتر از این خواهد شد.این در حالی است که چنانچه این سازمان ها رابطه بهتری با رسانه ها برقرار کرده و درباره روش های توزیع این مواد که به جاسازی در نی های ساندیس هم رسیده است، اطلاع رسانی کنند، دیگر آمار معتادان به شیشه و جنایت های آنها تا به این حد خبرساز نمی شود.

مهدی آیینی / جام جم

مشاوره قبل از ازدواج در انتظار بیمه

مهدی آیینی

مهدی آیینی

آمارهای تلخی درباره طلاق منتشر شده و می شود آمارهایی که از درصد بالای جدایی زوج های جوان در کشور حکایت دارد و با توجه به آنها می توان گفت از هر هفت پیوند زناشویی در کشور یکی به طلاق ختم می شود.هرچند آمار این آسیب اجتماعی هر ازگاهی در کشور منتشر می شود، اما این اطلاعات همیشه روی کاغذ باقی می ماند و آن طور که باید و شاید نهاد یا مقام مسئولی از آنها در راستای بهبود شرایط استفاده نمی کند.

انگار آمارها فقط منتشر می شوند تا جدول ها و نمودار ها  خلق شده و مسئولان آنها را مواقع بحران به عنوان گزارش کار ارائه دهند.این درحالی است که با توجه به این آمارها می توان برای آینده جوانان کشور برنامه ریزی کرد و راهکارهای مختلفی را برای حل مشکلات اجتماعی مانند طلاق و کاهش آن ارائه کرد.برای نمونه یکی از دلایلی که سبب بالا رفتن طلاق در کشور شده استقبال کم جوانان و خانواده ها از خدمات مشاوره قبل از ازدواج است در این میان یکی از دلایل موجود بالا بودن هزینه های مشاوره قبل از ازدواج است که در برخی از مراکز  خصوصی به صد هزارتومان برای یک ساعت مشاوره می رسد. درخصوص مراکز دولتی نیز باید یادآور شد کیفیت پایین مشاوره و شلوغی این مراکز سبب شده جوانان تمایل کمی برای بهره بردن از این خدمات  از خود نشان دهند. با توجه به این مسئله می توان گفت یکی از راهکارهایی که مسئولان می توانند به کمک آن آمار طلاق را در کشور پایین بیاورند بیمه کردن خدمات مشاوره قبل از ازدواج است.روز گذشته معاون امور فرهنگی و تربیتی وزارت ورزش و جوانان دراین باره به ایسنا گفت: با توافقاتی که با بیمه مرکزی شده امیدواریم این خدمات به زودی مشمول بیمه شوند. البته باید یاد آور شد که تحت پوشش بیمه قرار گرفتن این خدمات سبب توسعه خدمات مراکز مشاوره ازدواج نیز خواهد شد بنابراین باید مسئولان در این زمینه پیگیری های بیشتری انجام داده و و این خبر در حد وعده باقی نمانده یا با تغییر و جابجایی  مدیران به فراموشی سپرده نشود زیرا با عملی شدن این راهکار جوانان می توانند بدون دغدغه هزینه های سنگین از خدمات مشاوره قبل از ازدواج استفاده کرده و با آگاهی بیشتر زیر بنای اولین نهاد جامعه را بنا کنند.

مهدی آیینی

پایانی برای پروژه جنجالی ببرهای سیبری

مهدی آیینی

مهدی آیینی

قرار بود با آوردن ببر سیبری، نسل ببر مازندران احیا شود؛ این‌که ببر سیبری و شرایط زیستگاهش چه ربطی به ببر مازندران دارد، بماند، اما تا چند وقت پیش مسئولان محیط‌زیست هرازگاهی وعده می‌دادند تا پایان دولت دهم می‌خواهند ببرهای سیبری را به زیستگاه میانکاله منتقل کنند؛ زیستگاهی که تاکنون ۵۰۰ میلیون تومان برای آن هزینه شده است.

البته یک بار مسئولان محیط زیست موفق به انتقال ببرهای سیبری به کشورمان شدند، اما آن زمان به دلیل تغذیه نامناسب، ببرهای سیبری به بیماری مشمشه مبتلا و تلف شدند.

گذشته از هزینه ای که در این میان شد، باید بگوییم زیستگاه میانکاله دیگر به این زودی ها حتی خواب ببرهای سبیری را هم نخواهد دید، چون روز گذشته مدیرکل دفتر حیات وحش و آبزیان سازمان حفاظت از محیط زیست در گفت وگو با ایسنا از توقف ورود ببرهای سیبری به ایران و شکست طرح احیای پلنگ آسیایی در روسیه خبر داد و گفت: پیش بینی می کنیم که روس ها به دلیل نتیجه بخش نبودن این پروژه، ببرهای جدید را به ایران تحویل ندهند.

این در حالی است که چند ماه پیش برخی از رسانه ها خبر از تولد دو قلاده پلنگ در پارک ملی روسیه داده بودند، اما گفته های مدیرکل دفتر حیات وحش و آبزیان سازمان حفاظت محیط زیست، آب پاکی را روی دست افرادی که امیدی به عملی شدن این طرح داشتند، می ریزد زیرا به گفته وی هیچ کدام از پلنگ های ایرانی و پلنگ هایی که از ترکمنستان به طرف روسی تحویل داده شدند، تاکنون موفق به جفتگیری نشده اند، به همین دلیل روس ها تا زمانی که این طرح به نتیجه نرسد، نیازی به تبادل مجدد ببر با پلنگ ایرانی ندارند بنابراین با شکست این پروژه جنجالی باید به مسئولان فعلی محیط زیست و آنهایی که قرار است تا مدتی دیگر کار خود را در این سازمان شروع کنند، پیشنهاد داده شود به جای طرح های بزرگ و پرهزینه که احتمال به نتیجه نرسیدن آنها وجود دارد، به فکر گونه های جانوری در حال انقراض کشور باشند؛ زیرا اگر سیاست های محیط زیستی در کشورمان تغییر نکند تا مدتی دیگر باید به فکر احیای گوزن زرد، یوزپلنگ، گرگ و فک خزری در کشورمان باشیم.

بالا