آخرین خبرها
خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : نانوايي

بایگانی/آرشیو برچسب ها : نانوايي

اشتراک به خبردهی

کنج دیوار یا کف خیابان در جستجوی کار

حدود ده نفر گوشه دیوار کز کرده و چمباتمه زده‌اند؛ آنها از سرما زانوهای خود را سفت در آغوش گرفته‌اند. آفتاب زمستانی آنقدر جان ندارد که سرمایی را که تا مغز استخوان آنها نفوذ کرده، از تنشان بیرون کند.

چند نفر دیگر در حالی که پک های عمیقی به سیگارشان می زنند بی هدف پیاده رو را بالا و پایین می کنند. همه آنها در حالی که ناامیدی در چهره شان موج می زند، نیم نگاهی به ماشین های عبوری دارند. هرگاه خودرویی در نزدیکی شان توقف کرده یا سرعتش را کم می کند، تعدادی از آنها سرشان را از روی زانویشان برداشته یا نیم خیز می شوند، اما بیشتر خودروها برای پرسیدن آدرس یا سوار و پیاده کردن مسافر لحظاتی توقف می کنند، اینجا پاتوق کارگران بیکار نانوایی های سنگکی تهران است، جایی که خیابان و رهگذرانش هر روز شاهد نقش برآب شدن رویای کارگران جوان و جویای کار شهرستانی است.

کارگران بیکار نانوایی ها هم هر روز در گوشه ای از شهر دور هم جمع می شوند تا صاحبان نانوایی که به کارگر نیاز دارند، راحت تر بتوانند آنها را پیدا کنند، برای نمونه کارگرانی که در نانوایی های لواشی یا بربری کار می کنند حول و حوش میدان قزوین تهران پاتوق می کنند، کارگران بیکار نانوایی های سنگکی نیز در خیابان دماوند کمی بالاتر از میدان امام حسین و روبه روی خیابان منتظری دور هم جمع می شوند. آنها که بیشترشان خراسانی هستند، هر روز صبح زود در آرزوی یافتن کار خود را به این محل می رسانند. اغلب آنها جوان هستند و بین 25 تا 40 سال دارند.

نکته دیگری که باید به آن توجه کرد این است که بیشترشان متاهل بوده و صاحب یک یا دو فرزند هستند.

یکی از آنها که مسعود نام دارد، درباره مشکلات خود و دوستانش می گوید: چهار سال است در نانوایی سنگکی به عنوان خمیرگیر کار می کنم، اما چون همسر و فرزندانم در کاشمر زندگی می کنند، باید هر40 روز یک بار برای دیدن آنها به شهرستان بروم، اما هر وقت می روم، باید پی بیکار شدن را به تنم بمالم چون صاحبکارها معمولا کارگر جدید می آورند.

بدون سرپناه

بیشتر کارگران از این گله دارند که مسئولان جایی را برای ساماندهی آنها درنظر نگرفته اند، یعنی آنها باید زیر برف یا باران گوشه پیاده رو بایستند تا شاید کار پیدا کنند. احمد یکی دیگر از کارگران جویای کار است، او می افزاید: چند سال است که این محل به عنوان پاتوق کارگران جویای کار نانوایی های سنگکی شناخته شده است. از قدیم اینجا قهوه خانه ای بوده که کارگرانی مانند پدربزرگ یا پدر من در آن دور هم جمع می شده اند. به این شکل که صاحب قهوه خانه نقش دلال شغل را بازی کرده و از صاحب کار و کارگری که صاحب شغل می شده مبلغی به عنوان کمیسیون می گرفته است.

البته این قهوه خانه هنوز دایر است، اما کارگران تمایلی ندارند آنجا بنشیند و صاحب قهوه خانه برایشان نقش دلال را بازی کند. یکی از کارگران در این باره می گوید: صاحب قهوه خانه کمیسیون زیادی از ما می گیرد، او اگر برای هرکارگر کار پیدا کند ده هزار تومان به عنوان کمیسیون می گیرد. از این گذشته او حدود 20 هزار تومان هم از صاحب کار می گیرد.

گرفتن کمیسیون بالا سبب شده کارگران تمایلی به نشستن در قهوه خانه نداشته باشند و ناچار گوشه خیابان را به عنوان پاتوق انتخاب کنند.

یکی دیگر از کارگران عنوان می کند: وقتی در قهوه خانه می نشینم، چه بخواهیم و چه نخواهیم کارگرهای آنجا برای ما چای می آورند و ما اگر بخوریم یا نخوریم باید در آخر پول آنها را حساب کنیم. اما ما کاری نداریم که درآمد داشته باشیم و بتوانیم پول چای بدهیم.

به همین دلیل مدتی است کارگران دیگر به قهوه خانه نمی روند و البته این ماجرا به نفع کارگران و صاحب کار ها تمام شده، زیرا آنها دیگر کمیسیون کمتری پرداخت می کنند، اما همه آنها می گویند مواقعی که شرایط جوی مناسب نیست مشکلات زیادی برایشان به وجود می آید.

مدیر به جای دلال

حالا دیگر کارگرانی که در این منطقه دور هم جمع می شوند از بین خود یک نفر را به عنوان مدیر انتخاب کرده اند. آقای مدیر همه کارگران را بخوبی می شناسد و از توانایی آنها با خبر است و بعد از گفت وگو با صاحبکار ها کارگر مناسب را به آنها معرفی می کند. البته او هم کمیسیون می گیرد، ولی خیلی کمتر از صاحب قهوه خانه.

مدیر کارگرها که به سید معروف است، درباره وضع دوستانش می گوید: بعضی وقت ها کارگرانی هستند که تا یک ماه هم کارگیرشان نمی آید، همین چند روز پیش بود که یکی از کارگرها بعد از گذشت یک ماه کار برایش پیدا نشد، متاسفانه او پولی هم در بساط نداشت به همین دلیل چند نفر از کارگرها کمک کردند تا برایش بلیت برگشت به شهرش تهیه کردیم. اکنون چند نفر از بچه ها حدود دو هفته است که بیکار هستند.

به گفته سید از وقتی که او به وضع کارگرها رسیدگی می کند، برخی ها برایش پاپوش هم دوخته اند. او ادامه می دهد: همه جا را پر کرده بودند که من موادفروش هستم که سرخیابان می ایستم، اینها را افرادی می گویند که می خواهند کمیسیون بیشتری از کارگرها بگیرند، ولی من از مشکلات آنها باخبرم و نمی خواهم پول زیادی از آنها بگیرم.

به گفته سید با توجه به توانایی هر کارگر برای او دستمزدی مشخص می شود، برای نمونه خمیرگیرها 40 تا 50 هزار تومان، کارگرانی که نان را از تنور بیرون می آورند 50 تا70 هزار تومان و شاطرها نیز روزانه حدود 80 تا 120 هزار تومان دستمزد می گیرند.

شاید در نگاه اول دستمزد کارگرهای نانوایی سنگکی مناسب به نظر برسد، اما نبود کار دائم و بیمه مشکلاتی است که برای آنها دردسرهای زیادی ایجاد کرده است.

بی سرپناه

بازار کارگرهای نانوایی تابستان ها، ماه های محرم و رمضان، ایام عید و فصل برداشت گل زعفران رونق می گیرد. در این مواقع از تعداد کارگران جویای کار کاسته می شود به همین دلیل آنهایی که دنبال شغل هستند خیلی بیکار نمی مانند. سید می گوید: فصل برداشت گل زعفران هم خیلی از کارگرها در مشهد کار پیدا کرده و دیگر برای پیدا کردن کار آواره تهران نمی شوند. برای همین کار راحت تر پیدا می شود.

همه کارگران از نبود جای مناسب به عنوان پاتوق یا محلی برای اقامت گله دارند، یکی از آنها در این باره عنوان می کند: همه ما وضع مالی مناسبی نداریم، برای پیدا کردن کار هم باید هر روز صبح زود به این محل بیاییم، اما برخی از ما که دوست و آشنا داریم خانه هایشان در حاشیه تهران مانند کرج یا شهریار قرار دارد به همین دلیل ما صبح خیلی زود باید از خواب بیدار شده و خود را به اینجا برسانیم.

البته عده ای از کارگران وضع نامناسب تری دارند، آنها افرادی هستند که دوست و آشنایی در حاشیه شهر تهران ندارند. یکی از کارگرها در این باره می گوید: من دوستانی دارم که در نانوایی کار می کنند به همین دلیل بعضی وقت ها در مغازه آنها می خوابم، اما دیگر خجالت می کشم پیش آنها بروم برای همین شب ها را در پارک یا خیابان می گذرانم. به همین دلیل اگر مسئولان کانکس یا سرپناهی برای ما تهیه کنند، مشکلات ما کم می شود.

چند دقیقه ای از ساعت 12 گذشته است و هنوز هیچ صاحبکاری برای پیدا کردن کارگر به این محل مراجعه نکرده است. کارگرها دیگر مانند صبح سرحال نیستند، بعضی از آنها همان طور که سرشان را روی زانویشان گذاشته اند به خواب رفته اند. در همین هنگام یک خودروی 206 کنار خیابان توقف می کند، دو مرد جوان سراغ کارگرها می آیند، اینجاست که سید با آنها شروع به چانه زدن می کند، بعد از چند دقیقه گفت و گو سید با صدای بلند اعلام می کند، این آقایان برای جا به جایی بار به کارگر نیاز دارند. با شنیدن این جملات کارگرها به فکر فرو می روند. برخی ها یاد کمردردشان می افتند؛ بعضی ها اول می خواهند بدانند دستمزدشان چقدر است، وقتی سید می گوید نفری 50 هزار تومان می دهند. چهار نفر از کارگرها با خودشان می گویند از بیکاری که بهتر است و فردا هم روز خداست. آنها به زور خود را در ماشین جای می دهند و از مقابل کارگران دیگر که هنوز امیدوارند کاری گیرشان بیاید عبور می کنند.

بالا