آخرین خبرها
خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : نانوا

بایگانی/آرشیو برچسب ها : نانوا

اشتراک به خبردهی

شاطر بانو

مهدی آیینی – جام جم – با این‌که با بیماری سختی دست و پنجه نرم می‌کند و طعم سختی‌ها و ناملایمات زیادی را چشیده است، اما تا به حال تسلیم نشده و بعد از هر شکست محکم‌تر از قبل قدم برمی‌دارد. او برای گرفتن وام و تاسیس این نانوایی پله اداره‌های زیادی را زیر پا گذاشته است، اداره‌هایی که برخی از مسئولانش خانم کارآفرین را قبول نداشته و می‌گفتند یکی باید مراقب خودش باشد چه برسد به این‌که او کارآفرینی کند، اما راضیه نصیری به توانایی‌های خود ایمان داشت، برای همین هیچ وقت دلسرد نشد و به مرور زمان سعی کرد کاری کند که دیگران به توانایی او ایمان بیاورند.
  این روز ها خیلی از مشتری های جدید مغازه خانم کارآفرین در شهر پرند از دیدن او هنگام پخت نان تعجب می کنند. به گفته خودش هر چند وقت یکبار پیش می آید که آقایی در حالی که از دیدن او پشت تنور نانوایی متعجب شده شیشه بزرگ نانوایی را نبیند و با سر به آن برخورد کند. خانم نصیری که 39 سال دارد، خودش را این طور معرفی می کند: «برای فرزندم نصفه و نیمه مادر و پدرم. از افتخاراتم این است که دختر نصفه نیمه ای هم برای مادرم هستم، سعی می کنم کامل باشم. یک دختر سال آخر دبیرستانی دارم و در حال حاضر افتخار می کنم که نان سر سفره مردم می برم.»

در نانوایی خانم نصیری 10 نفر کار می کنند، او می گوید: «به اینجا رسیدن به این راحتی ها نبوده و سختی های خاص خودش را داشته است.» خانم نانوا ادامه می دهد: «به بیماری اسکلرودرمی سیستماتیک مبتلا هستم، از نظر پزشکان بیمار من صعب العلاج است، ولی از نظر خودم فقط سیستم فیزیکی بدنم به هم ریخته، خدا را شکر می کنم که ذهن سالمی به من داده. باور کنید اینها شعار نیست و با ذره ذره وجودم به آنها اعتقاد دارم.»

اگر از خانم نصیری بپرسید چطور شد که با وجود شرایط نامناسب اقتصادی موفق شد کار آفرینی کند و برای خودش کسب و کار آبرومندانه ای راه بیندازد، جواب می دهد: «من با سعی و تلاش شغل های زیادی را تجربه کرده ام از فیلمبرداری و عکاسی بگیرید تا پخت شیرینی و کیک و تاکسیرانی، حالا هم که نانوایی خودم را اداره می کنم.»

خانم نصیری مدتی قبل با وام خود اشتغالی که از کمیته امداد امام خمینی(ره) گرفت، توانست یک دستگاه تاکسی برای خودش دست و پا کند، اما او در کنار تاکسیرانی کارهایی مانند عکاسی و فیلمبرداری هم انجام می داد.

او در این باره می گوید: «مشکل من کمبود نقدینگی بود که با وام خوداشتغالی و فعالیت در عرصه رانندگی تاحدی بر طرف شد، هرچند کار با تاکسی را دوست نداشتم، ولی باید دست به کار می شدم، چراکه مستاجر بودم، علاوه بر این هزینه دارو و درمان خودم هم بود، از طرفی یک دختر پرتوان و پرانرژی با رویاهای زیاد هم دارم که دوست دارم به همه آرزوهایش برسد، برای همین آستین هایم را بالا زدم و کار را شروع کردم.»

زن نمونه

نصیری برای خودش برنامه ریزی دقیقی دارد. او زمانی که با تاکسی کار می کرد از پنج صبح تا پنج عصر فعالیت می کرد و بعد از آن هم به صورت پراکنده به کارهایی مانند عکاسی و پخت کیک و شیرینی می پرداخت. مدتی به این شکل گذشت تا این که او یک روز هنگام برگشت به محل زندگی اش در شهر جدید پرند با صحنه ای رو به رو شد که او را وادار به گرفتن تصمیمی سرنوشت ساز کرد.

خانم کارآفرین ادامه می دهد: «یک روز زمستانی هنگامی که با تاکسی ام به خانه بر می گشتم در بین راه متوجه شدم ماشینی خراب شده و راننده اش تقاضای کمک دارد.»

به گفته خانم نانوا آن موقع رفت آمد در جاده پرند ـ تهران خیلی کم بود، برای همین توقف کرد تا به راننده ای که خودرویش خراب شده کمک کند.

نصیری می گوید: «وقتی پیاده شدم، دیدم آقای راننده کلی نان را روی زمین گذشته، زمین خیس بود برای همین نان ها خیس شده بودند. وقتی به او گفتم چرا مراقب نیست که نان ها کثیف نشوند مرد راننده جواب داد اینها را برای کارگرانی که در پرند کار می کنند می برم، آنجا نانوایی نیست. به این دلیل آنها برای همین نان غیرقابل خوردن هم دست و پا می شکنند.»

این حرف ها روی خانم نصیری تاثیر زیادی گذاشت. او با خودش فکر کرد چرا مردم باید از نبود امکانات در پرند سوء استفاده کنند، برای همین به فکر تاسیس مغازه نانوایی در پرند افتاد. خانم نانوا اضافه می کند: «نحوه برخورد مرد راننده با مایحتاج مردم باعث شد این انگیزه در من ایجاد شود که به قشر کارگر و زحمتکش کمک کنم، برای همین پیگیر ماجرا شدم.»

چند ماهی زمان برد تا این که نصیری توانست با همکاری شرکت عمران، زمینی را برای محل نانوایی اجاره کند. بعد هم کلی دوندگی کرد تا آب، برق و سیستم فاضلاب مغازه را رو به راه کند. او برای راه اندازی نانوایی از کمیته امداد هم تقاضای کمک کرد و با وامی که از آنجا گرفت موفق شد نانوایی را راه بیندازد.

نصیری ادامه می دهد: «واحد خوداشتغالی کمیته امداد مرا بخوبی راهنمایی کرد. اول دید مثبتی به کمیته امداد نداشتم. مانند برخی از مردم فکر می کردم بعضی ها که کاسه گدایی به دست می گیرند به سراغ کمیته امداد می روند، اما این طور نیست و کمیته امداد می خواهد مانع تکدیگری شود.»

به گفته خانم کارآفرین یکی از عمده مشکلات زنانی مانند او قبولاندن توانایی هایشان به مسوولان است.

او می گوید: «خیلی جا ها تا متوجه می شوند بیمار هستم جامی زنند، سخت است تا آنها را به این باور برسانم، ولی اگر این انرژی در کار مصرف می شد می توانستم خیلی بیشتر از این کار آفرینی کنم.»

روزی که از کوره در رفتم

نصیری به دلیل بیماری ای که دارد قدرت بدنی اش تحلیل رفته و ماهیچه هایش جمع شده است. برای همین بعضی وقت ها هنگام انجام کارها دچار مشکل می شود. او از برخورد نامناسب افرادی که از بیماری او اطلاعی ندارند، خاطره ای دارد.

خانم کارآفرین در این باره می گوید: «برای گرفتن وام به یکی از اداره ها رفته بودم، یکی از کارمندان آنجا که از بیماری من خبر نداشت از من خواست پای یکی از برگه ها اثر انگشت بزنم من هم چندبار این کار را کردم، اما او که از بیماری من اطلاعی نداشت، نمی دانست که من بهتر از این نمی توانم این کار را انجام دهم برای همین بعد از این که چند بار این کار را کردم عصبانی شد و در نتیجه من هم از کوره در رفتم و اداره را ترک کردم، گفتم وام تان را نمی خواهم.»

به گفته نصیری مدیر آن اداره که از بیماری او با خبر بود بلافاصله با او تماس گرفت و کارها را درست کرد.

نصیری می گوید: «زنان سرپرست خانوار مشکلات زیادی دارند و برخی از مسوولان هم کار را برای آنها سخت تر می کنند.»

او ادامه می دهد: «برای نمونه وقتی به ما تاکسی دادند، متوجه شدیم که این تاکسی ها برگشتی است. یعنی آنها را به افغانستان و پاکستان صادر کرده بودند، اما به علت نقص فنی برگشت خورده و مسئولان محترم هم این خودرو ها را به زنان تاکسیران تحویل دادند، برای همین بعد از تحویل گرفتن تاکسی برای رو به راه کردنش کلی دوندگی کردم.»

نصیری ادامه می دهد: «من از جنس شیشه ام، ولی خودم را سنگ معرفی می کنم تا مرا نشکنند. بعضی وقت ها که فشار زیاد می شود با ماشین می روم جایی خلوت و گریه می کنم.»

حداقل سد راه نباشید

این روزها خانم نانوا را کمتر می توانید در نانوایی ببینید، چراکه برای او اخطار آمده که در صورت آماده نکردن جواز، مغازه او پلمب خواهد شد.

نصیری می گوید: «بهداشت از ما ایراد گرفته که دیوار ها سرامیکی نیست، ولی ما مجبوریم در زمین اجاره ای از دیوار های پیش ساخته استفاده کنیم، این دیوارها هم قابل شست وشو است، اما ماموران بهداشت ایراد می گیرند. مسئولان باید بدانند کسی که کار می کند و زحمت می کشد و جایی را آباد می کند، آنجا حق آب و گل دارد، حداقل آنها اگر کمک نمی کنند نباید سد راه باشند.»

خانم نانوا حرف هایش را این طور ادامه می دهد: «کوتاهی از جانب من نبوده که جواز ندارم. من که تمام سعی خودم را کردم و بیابانی را آباد کردم، چون دیوار های این نانوایی سرامیک نیست که دلیل نمی شود 11 نفر بیکار شوند. با این حال مسئولان می توانند کمکم کنند یا زحماتم را نابود کنند. علاوه بر اینها آرزو دارم خدا از من راضی باشد.»

همه مصائب بانوی کارآفرین

درست است که این روزها زن کارآفرین و خانواده اش نسبت به گذشته زندگی بهتری را تجربه می کنند. او حالا یک نانوایی را اداره می کند که 10 نفر آنجا کار می کنند و روزی 1500 کیلو آرد را به نان تبدیل می کنند، اما خانم نصیری برای رسیدن به این نقطه مشکلات زیادی را پشت سر گذاشته. او در این باره می گوید: «آن زمان که فیلمبرداری می کردم و دوربین نداشتم آنقدر پیاده دوربین را جا به جا کرده بودم که تاندون دستم کش آمده بود یا پاهایم تاول می زد و کبود می شد.» به گفته نصیری حتی زمانی بوده که او پول نداشته تا داروهایش را بخرد و مصرف کند. خانم کار آفرین ادامه می دهد: «از سر بی پولی حدود دو سال دارو نخریدم. از این بدتر افراد فرصت طلبی بودند که سرم کلاه می گذاشتند.» نصیری می گوید بارها پیش آمده که حتی پول نداشته با اتوبوس رفت و آمد کند. او ادامه می دهد: «یک بار برای انجام کار باید به تهران می رفتم، برای همین سوار اتوبوس شدم، اما وقتی به مقصد رسیدم دیدم پول کافی ندارم، آن بار راننده چیزی نگفت اما یک بار دیگر هم این اتفاق افتاد و راننده نگاه سنگینی به من کرد که خیلی برایم سخت بود.» خانم نصیری معتقد است نانوایی شغلی ویژه خانم هاست، برای همین او تصمیم داشته که همه کارکنان نانوایی را از بین خانم ها انتخاب کند. خانم کار آفرین ادامه می دهد: «تا چند روز خانم ها نانوایی را اداره می کردند، اما آنها وقتی برخورد برخی از مشتری ها و سختی کار را دیدند، منصرف شدند. من روزهای سختی را پشت سر گذاشتم، باور کنید بعضی وقت ها به یک هفته هم می رسید که من دخترم را در بیداری نمی دیدم چراکه صبح زود می رفتم نانوایی و شب زمانی برمی گشتم که باز دخترم خواب بود.»
بالا