آخرین خبرها
خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : مهدی آیینی ، کانون ،اصلاح و تربیت، تهران ،گزارشک

بایگانی/آرشیو برچسب ها : مهدی آیینی ، کانون ،اصلاح و تربیت، تهران ،گزارشک

اشتراک به خبردهی

کودکی نکرده تبهکار شدند

مهدی آیینی / جام جم-تا از نزدیک آنها را نبینید تصور می کنید هرکدام از آنها تبهکاران حرفه ای هستند و باید دوران محکومیت خود را تمام و کمال به پایان برسانند،اما وقتی پای حرف هایشان نشسته و آنها در جمع هم سن و سالانشان ببینید،دست تان می آید که آنها کودکانی هستند که به علت شرایط بد زندگی قسمتی از وجودشان را از دست داده اند،آنها کودکی نکرده وارد جامعه شده اند جامعه ای که در آن هیچ کس و هیچ چیز حمایت شان نکرده و نمی کند ،نوجوانانی که پایشان به کانون اصلاح و تربیت باز می شود، شرایط خاصی دارند با بررسی پرونده آنها می توان به طور قطع گفت که بیش از 80 درصد از آنها هرگز لذت خانواده داشتن را نچشیده و همیشه با فقر دست و پنجه نرم کرده اند،برای تهیه گزارش به کانون اصلاح و تربیت تهران رفتیم ،جایی که در آن کودکانی لقب قاتل، قاچاقچی،زورگیر و آدم ربا را یدک می کشند که هنوز از دیدن یک توپ فوتبال یا کتانی نو شادی درچشمانشان موج می زند.

“یکی از خیابان های جوادیه را برای 45 دقیقه بستم، چند نفری را  زخمی کرده و وقتی ماموارن پلیس آمدند با قمه دنبالشان کردم، باور کنید فیلم این کار من این روزها بین مردم بلوتوث می شود.”روی صورت، دست و بازوی شخصی که این حرف ها را به زبان می آورد،  تعداد زیادی  جای زخم و خالکوبی به چشم می خورد تا اینجای کار هرکس که راوی این داستان را از نزدیک ندیده باشد تصور می کند، یکی از تبهکاران سابقه دار و حرفه ای تهران درحال اعتراف کردن است، اما حقیقت ماجرا چیز دیگری است. جمله های بالا را پسر نوجوانی به زبان می آورد که هنوز 16 سالش تمام نشده او که ابوذر نام دارد مشغول تعریف کردن ماجرایی است که او را روانه کانون اصلاح و تربیت تهران کرده،اینجا در کارگاه برق کانون اصلاح و تربیت که یکی از 13 کارگاه این مرکز است مددجوهای زیادی در حال آموزش هستند تا بعد از پایان محکومیت خود مهارتی به دست بیاورندآنها برای چند لحظه ای دست از کار کشیده اند تا استراحت کنند، در این میان دور و بر ابوذر هم چند پسر نوجوان سر و پا گوش نشسته اند و طوری که انگار شیرین ترین داستان عمرشان را دارند، می شنوند کلمه به کلمه سخنان ابوذر را دنبال می کنند،مرد جوان به قسمت های پرهیجان حرف هایش که می رسد ،می ایستد چند نفری هم با او نیم خیز می شوند،اما همین طور که دارد به انتهای داستان خود نزدیک می شود آهسته تر حرف می زند، چرا که پایان داستان بچه های کانون مشترک است و ماجرای همه شان به دستگیری توسط ماموران پلیس ختم می شود. وقتی ابوذر می گوید، هرکاری کرد ،اما نتوانست از دست ماموران پلیس فرار کند،مددجوهای دیگر به نشانه تاسف سری تکان می دهند، برای چند لحظه  سکوت در جمع نوجوانان حکم فرما می شود.

حالا دیگر ابوذر روی یک صندلی نشسته و دارد زخم های روی سر و دست خود را به دیگران نشان می دهد، روی یکی از ساعد های او کلمه   KING به معنای پادشاه و روی ساعد دیگرش کلمه FATHER به معنای پدر خالکوبی شده است،اگر علت این خالکوبی را از  پسر نوجوان  بپرسید در  جواب می گوید: پدرم را خیلی دوست دارم، برای همین این خالکوبی را انجام داده ام.

اما به بخوانید، از پدر ابوذر،او الان نزدیک 6 سال است که در یکی از زندان های مالزی دوران محکومیت خود را سپری می کند،پسر نوجوان ادامه می دهد:چند سال پیش پدرم را به جرم قاچاق  22 کیلوگرم شیشه به مالزی گرفتند او در فرودگاه مالزی دستگیر شده و بعد از محاکمه به 15 سال زندان و اعدام محکوم شده است.

ابوذر می گوید دلش برای پدر،مادر و برادر کوچکش خیلی تنگ شده او به جاهای زخمی که روی بازویش به چشم می خورد اشاره کرده و اضافه می کند: بیشتر این جاهای زخم یادگارهای خودزنی است،هروقت اعصابم به هم می ریزد خود زنی می کنم.

پسرنوجوان تا پنجم دبستان بیشتر درس نخوانده و بعد از آن ترک تحصیل کرده تا خرجی مادر و برادر کوچک خود را تامین کند،او دراین باره می گوید:پدرم تا قبل ازاینکه به دلیل قاچاق شیشه دستگیر شود، قصد داشت قاچاقی به یونان برود اما نتوانست و دستگیر شد و به زندان افتاد به همین علت تقریبا اصلا خانه نبود و من ناچار باید خرجی خانه را تامین می کردم.

ابوذر درباره ماجرای بستن خیابان هم می گوید این بار دومی است که این کار را انجام داده بار اول دادگاهی شده و به 4 ماه حبس  و 80 ضربه شلاق محکوم شده است واین روزها منتظر است تا قاضی برای بار دوم حکم بدهد.

پسرنوجوان در جواب اینکه چرا خیابان جوادیه را بسته توضیح می دهد: آن روز در خانه دعوایم شده بود،رفتم پیش دوستانم و با آنها مشروب خوردم بعد هم زدیم بیرون و خیابان را بستیم، آخرش هم که پلیس دستگیرمان کرد.

با اینکه ابوذر و دیگر نوجوانانی که در کانون روزگار سپری می کنند، سعی دارند خود را بزرگتر از آنچه هستند معرفی کرده یا رفتار کنند،اما بعد از هم کلام شدن با آنها به راحتی می توان پی برد که آنها کودکانی هستند که فقط به علت آماده بودن شرایط و بستر جرم روانه این مرکز شده اند،چرا که آنها مانند دیگر نوجوانان که این روزها مشغول تحصیل هستند ،خانواده مناسبی ندارند و جامعه هم آنطور که باید و شاید حمایتشان نکرده است در این گیر و دار آنها الگوهایی را برای خود انتخاب کرده اند که پا جا پای آنها گذاشتن به بزهکاریشان ختم شده است.

نمی خواستم بکشمش

در کانون اصلاح و تربیت تهران مدرسه ای هم هست که مددجوها می توانند در مقاطع ابتدایی،راهنمایی و دبیرستان تحصیل کنند،اما بیشتر مددجوهایی از این مدرسه استفاده می کنند که بین تحصیل آنها وقفه زیادی نیفتاده است،البته مددجوهای بی سواد هم می توانند در این مرکز از امکانات نهضت سواد آموزی استفاده کنند،اما برای مددجوها امکانات آموزشی دیگری مانند کارگاه های فنی و حرفه ای هم وجود دارد در کانون چند کارگاه وجود دارد که مددجوها با حضور در این کارگاه ها و پشت سر گذاشتن دوره های آموزشی مهارت کسب کرده تا بعد از رها شدن از کانون بتوانند شغلی داشته باشند،این کارگاه ها به وسیله مربیان فنی و حرفه ای اداره می شود،در پایان دوره هم گواهینامه ای به مددجوها داده می شود که در آن هیچ اشاره ای به کانون اصلاح و تربیت نشده است،کارگاه نجاری،مکانیکی،رایانه،آرایشگری،تعمیرتلفن همراه،سفالگری و معرق از دیگر کارگاه های کانون اصلاح و تربیت هستند،درکارگاه معرق هم نوجوانان زیادی مشغول برش دادن تخته های چوب هستند یکی از آنان که سعید نام دارد تابلویی را آماده می کند که رویش نوشته تا شقایق هست زندگی باید کرد، او که چند ماه است که به این مرکز منتقل شد،درباره جرم خود می گوید:با دوستانم گوشی موبایل می دزدیدیم،هرگوشی را به نصف قیمت به مالخر می فروختیم یک روز هنگام سرقت  یکی از عابران پا جلوی پایم گذاشت و زمین خوردم بعدهم مردم دستگیرم کرده و از اینجا سر در  آوردم. الان هم نجاری یاد گرفته ام و می توانم صندلی و میز بسازم ما در کارگاه نجاری همه وسایلی که کانون و مددجوهابه آن نیازدارند را می سازیم از میز و صندلی گرفته تا کتابخانه.

یکی دیگر از نوجوانانی که مرتکب قتل شده است هم درباره انگیزه اش از قتل می گوید: یکی از دوستانم با پسرجوانی دعوایش شد منهم قاطی ماجرا شده و با چاقویی که داشتم چند ضربه به او زدم نمی خواستم بکشمش،اما متاسفانه فوت کرد.

نوجوان دیگری هم که به جرم قتل اینجاست اضافه می کند:بایکی هم سن و سال خودم دعوایم شد اگر فحش خواهر و مادر بهم نمی داد او را نمی کشتم،اگر حالش را نمی گرفتم، دوستانم پشت سرم حرف می زدند به همین  علت با چاقو به او حمله کردم.

احمد،نوجوان دیگری است که به علت قتل اینجاست، او می گوید: یک روز با دوستانم اتانول  خوردیم و به پارک رفتیم همین طور که به دوستانم مشغول بگو و بخند بودیم پسرجوانی به سراغمان آمد، او فکر می کرد ما به او می خندیم به همین  علت بحث مان شد و در آن گیر و دار من چاقویم را در آوردم و نمی دانم چه شد که به گردنش ضربه زدم و…

در بین نوجوانان کانون آنها که به جرم قتل اینجا هستند بیشتر از بقیه شناخته شده اند به همین علت نیازی نیست خیلی دنبال آنها بگردید،از روی کودکی، خودشان دوست دارند ماجرا و حادثه ای که برایشان اتفاق افتاده را با آب و تاب به زبان بیاورند،نوجوان 15 ساله ای که جرمش قتل  است سینه سپر می کند و می گوید: ماجرا ناموسی بود به همین  علت کتک اش زدم.او که حامد نام دارد با وارد کردن چند ضربه آجر به سر جوان دیگری مرتکب قتل شده است.

کتانی نداریم

از کنار کارگاه های کانون اصلاح و تربیت که عبور کنید به سالن ورزشی این مرکز می رسید،اینجا سالن بدنسازی،کشتی و فوتسال هم هست و نوجوانان در ساعاتی که برای ورزش آنها در نظر گرفته شده است ورزش می کنند البته یک استخر را هم باید به امکانات ورزشی این مرکز اضافه کرد هر چند که هنوز مراحل سرپوشیده شدن آن تمام نشده است،مهدی یکی از نوجوانانی است که دارد فوتسال بازی می کند وقتی به کنار سالن می آید تا استراحت کند، از او درباره جرمش می پرسیم، می گوید: به علت قاچاق 2 کیلو 450 گرم ماده مخدر شیشه دستگیر شده است.

قاچاقچی کوچک ادامه می دهد:جنس مال پدرم بود اما وقتی ماموران وارد خانه ما شدند کسی به جز من خانه نبود به همین علت پلیس مرا دستگیر کرد،الان هم پدرم اصرار دارد که بگویم جنس ها مال من است،او می گوید اگر جرم را گردن بگیرم، پول خرج کرده و آزادم می کند، اما قبول نمی کنم.

مهدی می گوید پدرش مخدر شیشه را در بسته های نیم و یک گرمی بسته بندی می کرده است تا او آنها را بفروشد.

پسر نوجوان ادامه می دهد: به بیشتر از 100 نفر در طول روز مواد می فروختم درآمدش هم بد نبود روزهایی بود که تا 7 میلیون تومان هم کار می کردیم.

یکی از مددجوها درباره امکانات کانون می گوید: ما  کفش کتانی برای ورزش نداریم با دمپایی فوتبال بازی می کنیم،کیفیت غذا هم خوب نیست.بعضی از پرسنل هم با ما بد رفتاری کرده و کتکمان می زنند.

 آقای شهردار محکوم  به قتل

جالب است بدانید که در کانون اصلاح و تربیت تهران هر 6 ماه یکبار انتخابات برگزارمی شود تا مددجوها از بین خود شهردار انتخاب کنند،شهردار وظیفه دارد به کارهای مددجوها رسیدگی کند و پلی باشد بین مددجو ها و مسئولان داخل و خارج کانون.

شهردار این دوره کانون اصلاح و تربیت پسر نوجوانی به نام مبین است او درباره نحوه انتخاب شدن شهردار می گوید:بعد ازاینکه مددجوهایی که تمایل دارند شهردار شوند اعلام آمادگی کردند  شورای انضباطی کانون ،صلاحیت آنها را بررسی می کند هر مددجویی که تایید شد درباره کارهایی که قرار است انجام دهد برای سایر مددجوها حرف می زند.

علاوه بر این نام عکس کاندید های شهرداری در محلی هم نصب می شود تا مددجوها آنها رادیده و به منتخب خود رای بدهند،آقای شهردار ادامه می دهد:مددجوها راحت تر مشکلات خود را به شهردار می گویند چون او از جنس خودشان است.بجز این شهردار به کمیته های مانند انضباطی و فرهنگی هم نظارت می کند.

این بار سومی است که مبین به عنوان شهردار انتخاب می شود،او بار اول با 251 رای،دوم 205 و سوم هم با 187 رای موفق شده شهردار کانون اصلاح و تربیت شود.

پسر نوجوان در باره جرم خود می گوید:برادرم دعوایش شده بود وقتی شنیدم عصبانی شدم و از آشپزخانه چاقویی برداشته و برای کمک به برادرم رفتم،متاسفانه چند ضربه چاقو به یکی از نوجوانان زدم و باعث مرگ او شدم.

حمله به کلانتری با قمه

مددجوی 17 ساله ای هم  به نام محمد درکارگاه رایانه مشغول کار است،او درباره ماجرای دستگیری و جرم خود می گوید:به یکی از کلانتری های جنوب تهران حمله کرده و چند مامور پلیس را زخمی کرده ام.

محمد  ادعا می کند چون ماموران پلیس با مادربزرگش بدرفتاری کرده اند او به کلانتری حمله کرده است،پسرنوجوان ادامه می دهد:آن روز مادربزرگم برای  گرفتن شناسنامه من به کلانتری رفته بود اما ماموران او را از کلانتری بیرون کرده بودند وقتی از ماجرا باخبر شدم اعصابم بهم ریخت و به کلانتری حمله کردم.

با نزدیک شدن به ساعت 12 ظهر مددجوها خود را برای نماز و ناهار آماده می کنند،هرکدام از آنها وسایل خود را جمع کرده و در گوشه ای می گذارد.

در حال حاضر در کانون اصلاح و تربیت تهران 200 پسر نوجوان زندگی می کنند،بیشتر آنها هنوز هم از پیامدهای اعمال مجرمانه خود اطلاع کافی ندارند،چراکه بسیاری از آنها برای  چندمین بار است که روانه کانون شده اند، آنچه که مشخص است این نکته است که تعداد زیادی از مددجوهای کانون تا مدتی دیگر 18 سال شان تمام شده و طبق قانون باید ادامه کیفر خود را در زندانهایی که برای بزرگسالان در نظر گرفته شده است، بگذرانند،اما با توجه به این نکته که آنها هنوز درک درستی از کارهای خود ندارند به نظر می رسد با رفتن مددجوها به زندان نباید به اصلاح شدن آنها امیدوار بود.

 آموزش اینجا حرف اول را می زند

کانون اصلاح و تربیت تهران از سال 47 تاسیس شده تا محلی برای گذراندن دوران محکومیت بزهکارانی باشد که 18 سال بیشتر سن ندارند،علی رستمی،مدیر کانون اصلاح و تربیت تهران درباره امکانات این مرکز می گوید: ما برای لحظه به لحظه مددجوهای اینجا برنامه ریزی کرده ایم.با وارد شدن مددجو به این مرکز ابتدا پزشک او را معاینه می کند تا بیماری خاصی نداشته باشد بعد ازآن روانشناس مرکز با مددجو جلسه مشاوره می گذارد تا وضعیت روانی و اجتماعی فرد مشخص شود. بعد از اینکه مددجو مدتی را در قرنطینه سپری کرد با توجه به سن ، جثه و جرم در یکی از گروه های کانون قرار می گیرد.در کانون اصلاح و تربیت تهران علاوه بر گروه کودکان 5 گروه دیگر وجود دارند که در آسایشگاه هایی که هرکدام حدود 50 تخت دارد ،زندگی می کنند. مددجوها برنامه مشخصی دارند که در طول هفته طبق آن عمل می کنند،برای نمونه از روز شنبه تا چهارشنبه مددجوها ساعت 6 صبح از خواب بیدار شده نماز می خوانند و تا ساعت 7 به نظافت شخصی خود می پردازند بعد هم نیم ساعت وقت دارند که صبحانه بخورند و خود را برای ورزش صبحگاهی آماده کنند،با نزدیک شدن به ساعت 8 مددجوها باید به کارگاه ها یا آموزشگاه و کتابخانه بروند چرا که کلاس ها راس ساعت 8 و 30 دقیقه شروع می شوند،حدود ساعت 12 هم مددجوها برای نماز و ناهار آمده می شوند،سپس مددجوها می توانند در کلاس های ورزشی و فوق برنامه شرکت کنند،بعد از نماز مغرب و عشاء با نزدیک شدن به ساعت 19و 30 دقیقه مددجوها شام می خورند،ساعت 20 و30 تا 22 هم وقت نظافت آسایشگاه است و بعد از آنهم ساعت خاموشی. برنامه ملاقات هم برای هرگروه مشخص است پنج شنبه هر هفته از ساعت 8 تا 13 وقت ملاقات گروه های یک تا پنج است و سه شنبه هر هفته از ساعت 8 تا 12 هم گروه کودکان وقت ملاقات دارند. رستمی در باره آمار مددجوهای کانون اصلاح و تربیت تهران می گوید: در حال حاضر 200 مددجوی پسر و 12 دختر داریم که بیشتر جرمهای آنها برای پسران سرقت،درگیری فیزیکی و مواد مخدر است و جرم دختران هم بیشتر رابطه نامشروع است. به گفته رستمی کانون 150 پرسنل دارد علاوه بر این 50 معلم،30 مربی فنی و حرفه ای و 20 مربی ورزشی هم کارهای مددجوها رسیدگی می کنند.

بالا