آخرین خبرها
خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : سیستان و بلوچستان

بایگانی/آرشیو برچسب ها : سیستان و بلوچستان

اشتراک به خبردهی

 پادزهر سیه‌مار در دسترس نیست!

مدیرکل دفتر حفاظت و مدیریت حیات وحش سازمان حفاظت محیط زیست در واکشن به افزایش ‌ مارگزیدگی در ‌ سیستان و بلوچستان گفت:  مساله طغیان سیه مار مطرح نیست و کارشناسان انستیتو رازی و محیط زیست به منطقه اعزام شده‌اند تا اقدامات لازم برای ساخت پادزهر ‌انجام شود.

غلامرضا ابدالی درباره علت افزایش مارگزیدگی در سیستان و بلوچستان عنوان کرد: این اتفاق به آسیب‌شناسی بیشتری نیاز دارد و برای این مهم کارشناسان سازمان محیط زیست به منطقه اعزام شده و در حال بررسی ‌ این مساله هستند.

وی درباره اینکه برخی از طغیان سیه‌مار در شهرستان سرباز سیستان و بلوچستان سخن به میان آورده‌اند‌‌، نیز توضیح داد: مساله‌ طغیان سیه‌مار مطرح نیست و این مار از گونه‌های جانوری بومی منطقه است.

مدیرکل دفتر حفاظت و مدیریت حیات وحش سازمان حفاظت محیط زیست ادامه داد: زیستگاه جمعیت غربی سیه‌مار ‌در استان‌های شرقی کشور مانند‌ سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی است.

ابدالی درباره دلایل افزایش مارگزیدگی نیز بیان کرد: با توجه به اینکه جونده‌ و  خزنده‌هایی که طعمه سیه مار هستند در روزهای گرم سال بیشتر وارد خانه‌های روستایی می‌شوند، سیه مار نیز در جست‌وجوی این طعمه‌ها وارد خانه‌های روستایی می‌شود و به این شکل احتمال مارگزیدگی افزایش پیدا می‌کند‌.

وی در پاسخ به این پرسش که چرا شهروندان به پادزهر این مار دسترسی ندارند؟ نیز  گفت: متولی تولید پادزهر انستیتو رازی و وزارت بهداشت است. با این حال سازمان حفاظت محیط زیست با انستیتو رازی هماهنگی لازم را انجام داده است تا کارشناسان پادزهر این مار را تولید کنند.

مدیرکل دفتر حفاظت و مدیریت حیات وحش سازمان حفاظت محیط زیست با اشاره به اینکه کارشناسان برای نمونه گیری به منطقه  اعزام شده‌اند، بیان کرد: به این ترتیب پادزهرهای لازم‌ در اختیار شهروندان قرار می‌گیرد.

وی درباره واردات پادزهر نیز گفت: دانشگاه‌علوم پزشکی و وزارت بهداشت هماهنگی‌های لازم را انجام می‌دهند تا در اسرع وقت پادزهر تهیه شود و یا اینکه با واردات از سایر کشورها پادزهر تامین شود‌.

ابدالی ادامه داد: علاوه بر این کارشناسان محیط زیست اقدام به تولید محتوای آموزشی مناسب برای پیشگیری از مارگزیدگی نیز کرده‌اند و آموزش‌های لازم را به مردم محلی ارائه می‌کنند.‌

برای جاری شدن دیپلماسی آب نذر کنیم

بهتر است در کنار پویش نذر آب، ‌‌کمپینی نیز  برای پیگیری تامین ‌حقآبه های کشور و ‌دیپلماسی آب‌ شکل بگیرد تا وزارت امور خارجه به این مهم توجه کند

تالاب‌هایی که می‌خشکند، دشت‌هایی که فرو می‌ریزند، رودهایی که در راه می‌مانند؛ گواهی می‌دهند‌ که بی‌آبی ازمرحله بحران عبور کرده است‌‌.

‌بحران آب شمشیرش را ‌از رو بسته‌ در سیستان و بلوچستان  هر روز افراد بیشتری تصمیم می گیرند خانه و کاشانه شان را ترک کنند و به عنوان آواره زیست محیطی روانه استان‌های شمالی کشور شوند، اما در شمال کشور نیز شرایط مناسب نیست؛آبرسانی به  برخی روستاهای گلستان، گیلان و مازندران با تانکر انجام می‌شود.

آواره های زیست محیطی به سیستان و بلوچستان محدود نمی شود، خراسان جنوبی،‌ کرمان و خوزستان نیز این روزها گرفتار تب تند بی آبی هستند، تبی که زندگی را برای اهالی این مناطق دشوارتر از  گذشته کرده است.

در چنین شرایطی به نظر می‌رسد طرحی مانند نذر آب که این روزها در سیستان و بلوچستان کلید خورده اتفاق خوبی باشد، اما نباید فراموش کرد که چنین طرح هایی برای مناطقی مانند سیستان و بلوچستان ‌ که در حال تخلیه شدن هستند حکم مسکن را دارد.

پرداختن به نذر آب شاید در کوتاه مدت با همکاری مردم اندکی از بار مشکلات مناطق بی آب کشور کم کند، اما در شرایطی که  ریشه اصلی بحران آب سوء مدیریت منابع آب، تلاش نکردن برای تامین حقآبه های کشور و خشکیدگی دیپلماسی آب در وزارت امور خارجه است، نمی تواند گره کور زندگی را در سیستان و بلوچستان یا هر استان دیگری که در تب بی‌آبی می سوزد باز کند،‌چراکه بحران آب در تشنگی خلاصه نمی شود‌ برای نمونه ‌ در هفته ای که گذشت ‌ توفان گرد و غبار بیش یکهزار نفر را به دلیل مشکلات تنفسی و بینایی ‌روانه بیمارستان های سیستان کرد. این درحالی است که بسیاری‌از روستاییان و عشایر منطقه‌ حتی امکان دسترسی به مراکز درمانی را  ندارند‌.

بنابراین باید گفت اگر نهادهای مسئولی مانند سازمان حفاظت محیط زیست،‌منابع طبیعی و وزارت امورخارجه برای تامین حقابه کشور اقدام نکنند و نذر تامین حقابه های کشور و دیپلماسی آب در آنها کلید نخورد روز به روز به مشکلات این استان ها و به تبع آن به مشکلات کشور دامن زده می شود‌ و شرایطی بوجود می آید که دیگر با هیچ نذری نمی توان گره کور آن را باز کرد.

مهدی آیینی

روزنامه نگار

 

آب‌ و هوا روی هوا

بحران آب ،گرد و غبار  و مدیریت زندگی را در سیستان و بلوچستان زمینگیر کرده است ‌

آب نیست، شغل نیست، هوا نیست، بهداشت نیست. این نیست ها فقط حکایت گوشه ای از رنج اهالی سیستان و بلوچستان است که سال‌هاست از جنوب شرقی کشورمان به گوش می رسد و در مقابل برخی مسئولان ‌واژه تکراری  را به این مشکلات سنجاق می کننداما ‌عبور این مشکلات از مرز بحران گواهی است بر اینکه مسئولان راهکاری در بساط ندارند به همین دلیل به مشکلات ساکنان جنوب شرق کشور هر روز دامن زده می شود برای نمونه چند روزی است که گرد و غبار زندگی را در سیستان فلج کرده و تا دیروز  حدود ۶۰۰ نفر به خاطر مشکلات تنفسی روانه بیمارستان شدند.

گرد و غباری که بیماری تنفسی را در سیستان شایع کرده و از کودک خردسال تا پیر زن و پیرمردهای این منطقه را راهی بیمارستان می‌کند، چند روزی است که ادارات را نیز به تعطیلی کشانده است. برخلاف هزینه‌های درمانی بالا، دولت تدبیری برای ارائه خدمات ارزان‌ قیمت‌تر در بیمارستان‌ها به مردم سیستان ندارد. ‌سیستانی ها که بیشترشان به قول معروف آهی در بساط ندارند ‌ناچارند بخشی از درآمد خود را در زمان وزش بادهای ۱۲۰ روزه سیستان که حالا ۱۸۰ روز روی زندگی آنها سایه می اندازد، صرف درمان بیماری‌های تنفس خود و اعضای خانواده‌شان  ‌کنند و اگر خوش شانس باشند و در بندهای قرارداد بیمه آنها استفاده از خدمات مرکز فوق تخصصی بیماری‌های تنفسی گنجانده شده باشد، می‌توانند بخشی از هزینه‌های درمانی خود را از طریق بیمه پرداخت کنند. در این میان البته روستاییان مرزنشینی که حتی شناسنامه هم ندارند، باید با درد بیماری‌های تنفسی بسوزند و بسازند یا اینکه هزینه‌های سرسام آور بیمارستان را از جیب خود پرداخت کنند. تامین حقآبه تالاب هامون به عنوان تنها راه حل نجات مردم منطقه در پیچ و خم مذاکرات و دیپلماسی خارجی گم شده است و این میهمان ناخوانده که از بستر خشک هامون به خانه‌ها راه می‌یابد، هر سال در چنین روزهایی از بین مردم بومی، قربانی می‌گیرد.

ب  چند روزی است که گرد و غبار ‌ روی زندگی اهالی سیستان سایه انداخته است. در برخی از ساعات روز، چشم چشم را نمی‌بیند. ‌ بادهای ۱۲۰ روزه که زمانی برای شمال استان سیستان و بلوچستان نعمت بود و گرمای طاقت فرسای تابستان را برای بومیان تعدیل می‌کرد، این روزها بستر خشک تالاب هامون را می‌روبد و گرد و غبار حاصل از این فرسایش را به خانه‌های مردم روستاها و شهرهای شمال سیستان و بلوچستان می‌آورد.

مشکلات بسیار

مهرداد مهرپرور یکی از ساکنان   زابل به  ما می‌گوید: زندگی برای ما مشکل تر از گذشته شده اکنون علاوه بر بی آبی باید با گرد و غبار و بیماری نیز دست و پنجه نرم کنیم.

او ادامه می‌دهد:در حالی که نمی توانیم نفس بکشیم به ما ماسک‌هایی برای مقابله با گرد و غبار به مردم تحویل داده‌اند اما این ماسک ها‌ تاثیری ندارند.

ابوذر نکویی دیگر شهروند زابلی نیز به ما می گوید:توفان‌های شدید ۱۲۰ روزه بیماری آسم و تنگی نفس را در منطقه افزایش داده است.

آن طور که او می گوید‌ این روزها بخش تنفسی بیمارستان‌های شمال استان مملو از مراجعه کننده است و کودکان و افراد سالخورده دچار بیماری‌های تنفسی شده‌اند.در چند روز اخیر تنها کاری که در سطح استان انجام شده است، ادارات را تعطیل کرده‌اند اما قدم مثبتی دیگری برداشته نشده است.

نکویی ادامه می‌دهد: گرد و غبار بر کیفیت آب سیستان هم اثر می‌گذارد زیرا با شروع توفان‌ها شاهد قطعی برق و از کار افتادن پمپ‌ها هستیم. این مساله فشار آب لوله‌ها را کم و زیاد می‌کند و در برخی موارد هم که لوله‌های مسیر از جنس آزبست است، آب گل آلود و آغشته به گرد و غبار وارد شبکه انتقال آب می‌شود.

به گفته این شهروند زابلی، مردم ناگزیرند هزینه‌های درمانی خود را بپردازند. اگر تحت پوشش بیمه باشند، بخشی از هزینه‌ها را بیمه‌ها پرداخت می‌کنند اما روستاییان ساکن نقاط مرزی که فاقد شناسنامه هستند، هزینه‌های درمانی را باید خودشان پرداخت کنند.

خانم کوهکن که در روستای تپه‌کنیز زابل زندگی می کند از شرایط ناگوار روستاییان گلایه می کند و ادامه می دهد: اگر به دادمان نرسند زیر گرد و غبار مدفون می شویم آب نداریم هوا هم پر از گرد و غبار شده نمی دانیم برای چرای دام هایمان چه کنیم. چشم خیلی از اهالی روستا به خاطر توفان آسیب دیده است.

توزیع ماسک و بسته‌های مواد غذایی ‌

مسئولان برای حمایت از مردمی که زندگی به کامشان هر روز تلخ تر می شود  اقدام به توزیع ماسک و بسته های غذایی می کنند.

هوشنگ ناظری فرماندار زابل هم در گفت‌وگو با ما درباره اقداماتی حمایتی بخش دولتی بیان می‌کند: کارهایی که باید انجام شود در دو قسمت اقدامات اورژانسی و میان مدت پیگیری می‌شود.

او ادامه می‌دهد: یکی از کارهای اورژانسی توزیع رایگان ماسک بین روستاییان است‌

به گفته ناظری، از ۹۰۰ روستای واقع در بخش سیستان، تقریبا ۳۰۰ روستا در مسیر باد قرار دارند. چندین هزار ماسک توسط هلال احمر و دستگاه‌های دیر در بین مردم توزیع شده است. همچنین سبدهای کالایی از مواد غذایی شامل حبوبات، برنج، روغن، عدس لوبیا ماکارونی و غیره به ارزش ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار تومان به هر خانوار تحویل داده می‌شود.

او درباره خدمات بهداشتی ارائه شده به مردم هم عنوان می‌کند: برای مسایل تنفسی دستگاه‌های بهداشت و درمان سطح استان آمادگی کامل برای پذیرش بیماران دارند. یک مرکز تخصصی تنفسی در سطح استان ایجاد شده است.

فرماندار زابل اظهار امیدواری می‌کند که مشکل منطقه به صورت زیربنایی و از طریق مذاکره با کشور افغانستان برای تامین حق‌آبه تالاب هامون حل شود.

افزایش شدت گرد و غبار

ناظری بیان می‌کند: بادهای ۱۲۰ روزه سیستان به بادهای ۱۶۰ یا ۱۸۰ روزه تبدیل شده‌اند. خشکسالی‌های پیاپی دمای هوا را افزایش داده است و این افزایش دما به همراه کاهش رطوبت منطقه باعث ایجاد تغییر در فشار هوا و طولانی شدن مدت وزش بادهای ۱۲۰ روزه شده است. این بادها از اردیبهشت تا انتهای تابستان ادامه می‌یابد.

آن طور که فرماندار زابل می گوید در سال زراعی جاری (۹۷-۹۶) هیچ آبی از سوی رودخانه هیرمند و فراه رود به تالاب هامون وارد نشده و خشکسالی‌ نسبت به گذشته شدیدتر شده است.

به گفته فرماندار زابل شدت گرد و غبار در سیستان افزایش یافته و تنها راه نجات مردم منطقه تامین حقآبه تالاب هامون است

افغانستان که در بالادست رودخانه هیرمند و رودهای منتهی به تالاب هامون واقع شده است، آب تالاب هامون را صرف توسعه کشت و کار می‌کند اما فرماندار زابل یادآور می‌شود: وضعیت افغانستان بهتر از ایران نیست و بر اساس گزارش‌های رسیده مناطق غربی این کشور که همجوار با ایران است دچار خشکسالی و مشکلات عدیده‌ای است.

گرد و غبار هامون بین المللی می شود

دود سدسازی‌های افغانستان و خشک شدن تالاب هامون فقط به چشم مردم ایران نمی‌رود. احمد قرایی، عضو هیات علمی پژوهشکده هامون در گفت‌وگو با ما‌ عنوان می‌کند: گرد وغبارهای این روزها بر اساس عکس‌های هوایی از هامون صابری واقع در افغانستان و نزدیکی هرات ‌آغاز می‌شود. با اضافه شدن ریزگردهای سیستان به آن، به سمت جنوب کشور پیش می‌رود و با چرخش ۹۰ درجه ای به سمت افغانستان می رود و تا عمق ۷۰۰ کیلومتری پاکستان نیز نفوذ می‌کند.

او ادامه می‌دهد: اگر برای احیای تالاب هامون برنامه‌ای نداشته باشیم، ریزگردهای بستر هامون به جز ایران، افغانستان و پاکستان دیگر کشورهای منطقه را هم درگیر کرده و آن را به معضلی بین‌المللی تبدیل می‌کند.

بی آبی سبب شده برخی از اهالی ‌ سیستان بستر تالاب هامون را شکافته و از آب زیر سطحی آن برای تامین نیاز شرب دام‌های خود استفاده  ‌کنند. قرایی اگرچه این اقدام را تخریب بستر تالاب و اقدامی خلاف قانون می‌داند اما تاکید می‌کند: اگر برای مردم معیشت جایگزین تعریف نشود، مردم ناگزیرند که نیازهای خود را به نحوی تامین کنند.

او اضافه می‌کند: برداشت آب زیرسطحی از نقاط عمیق‌تر تالاب هامون بر روی پدیده ریزگردها و تشدید آن تاثیری ندارد اما اگر برداشت این آب ادامه یابد و شدت آن توسط مردم محلی بیشتر شود، لایه‌های سطحی شور شده و اگر آب به تالاب باز گردد، ممکن است دیگر نیزارهای تالاب سبز نشوند.

برطرف شدن ‌ مشکلات اهالی سیستان و بلوچستان در گرو تامین حقآبه هامون است مساله ای که دروزارتخارجه آن طور که باید به آن توجه نمی شود، زیرا برخلاف اینکه مدتی پیش خبراز تشکیل کارگروه ویژه دیپلماسی آب منتشر شد هنوز افغانستان برای تامین حقابه هامون قدمی برنداشته  و امسال ورودی آب چاه نیمه‌ها‌ی سیستان و بلوچستان صفر بوده است. این در حالی است که بر اساس توافقات بین ایران و افغانستان باید هر سال   بیش از ۸۰۰ میلیون متر مکعب آب به ایران وارد شود‌.

 

کاهش ۲۷۵ درصدی تراز آب‌های زیرزمینی  

مدیرعامل آب منطقه ای سیستان و بلوچستان گفت : تراز آب های زیرزمینی استان در سال آبی ۹۵-۹۶ نسبت به دراز مدت ۲۷۵ درصد کاهش داشته و همچنان در حال کاهش است.

اتابک جعفری افزود: حجم سدها نسبت به سال گذشته ۴۹ درصد و حجم مخازن هم ۳۰ درصد کاهش پیدا کرده است و در مجموع بیش از ۷۰ درصد آن خالی است.

‌به گزارش ایسنا،‌مدیرعامل آب منطقه ای استان ‌عنوان کرد: خاش با ۳۷۵ میلیون متر مکعب، ایرانشهر با ۳۸۵ میلیون متر مکعب و دلگان با ۳۴۸ میلیون متر مکعب بالاترین مصرف آب را به خود اختصاص دادند و نیمروز و هامون با ۱۴ و ۱۶ میلیون متر مکعب کم مصرف ترین شهرستان های استان هستند.

وی گفت: بیش از ۴۰۰۷ روستا در سیستان و بلوچستان فاقد سامانه آبرسانی است. جعفری افزود: آب چاه نیمه ها در حال کاهش شدید است، ۳۰۰ میلیون متر مکعب حجم مرده آن بوده و ۳۳۰ میلیون متر مکعب آب در چاه نیمه ها تبخیر شده است ، البته در شهریور ماه ۲۵۰ میلیون متر مکعب به چرخه اضافه و جایگزین خواهد شد.

 لیلا مرگن

 

 

دانش‌آموز قربانی بعدی کیست؟

بیش از 20 دانش‌آموز قد و نیم قد هر روز سوار سرویس مدرسه‌شان می‌شوند تا حدود 10 کیلومتر راه خاکی را پشت سربگذارند و به مدرسه‌شان برسند.بیش از 20 دانش‌آموز هر روز جانشان را کف دست می‌گذارند تا از روستای تپه کنیز زابل خارج شوند و بتوانند اندکی آینده تاریک‌شان را روشن کنند.بیش از 20 دانش‌آموز هر روز پشت یک وانت فرسوده می‌نشینند تا هیچ وقت متوجه نشوند یک سرویس مناسب مدرسه باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد.

مصطفی، یکی از 20 دانش‌آموزی است که به احتمال زیاد نمی‌توانید او را در این تصویر پیدا کنید، زیرا او خیلی برای گرفتن این عکس و انتشارش در روزنامه تلاش کرده و حتی از سوی راننده سرویس مدرسه هم تهدید شده، اما او برای نجات دانش‌آموزان روستا به هر دری زده تا این عکس را به‌دست  ما برساند و مسئولان ‌را از خطری که دانش‌آموزان روستای تپه کنیز را تهدید می‌کند آگاه کند.

آن‌طور که او می‌گوید تا به حال چند دختربچه و پسربچه ‌از این سرویس مدرسه پایین افتاده و زخمی شده‌اند.

مصطفی که کمی از دیگر بچه‌های ‌روستا بزرگ‌تر است این حادثه‌ها را به یاد دارد و می‌گوید: چند سال است که این خودرو حکم سرویس مدرسه روستا را دارد و سال‌هایی بوده که جمعیت دانش‌آموزانی که با این خودرو جا به جا می‌شده اند به 40 نفر ‌نیز می‌رسیده است. بسیار پیش آمده دانش‌آموزان به‌خاطر نبود جا نوبتی پشت همین ماشین دویده‌اند و آن‌قدر گرد و خاک روی سر و صورتشان نشسته که وقتی سر کلاس درس رسیده‌اند چیزی از درس و مشق نفهمیده‌اند، زیرا ‌آن‌قدر شن در چشم‌هایشان نشسته که بی‌اختیار اشکشان جاری شده است. حالا که حدود 20 دانش‌آموز در روستا باقی مانده نیاز نیست بسیاری از دانش‌آموزان نوبت نوبت پشت این وانت‌بار قراضه بدوند، اما هنوز خطرات زیادی آنها را تهدید می‌کند، آنها از مسئولان انتظار دارند با خواندن این متن و دیدن این عکس که با زحمت زیاد برای جام‌جم ارسال کرده اند مشکلشان برطرف شود و دست کم یک خودروی مناسب در اختیار آنها قرار بگیرد.

مهدی آیینی

باور کنید من خبرنگارم، آنها ایرانی …

635646823685917009 (1)هر 11 نفرشان به اندازه یکی از اتباع بیگانه نیز در این آب و خاک سهم ندارند، مادر خانواده صدایش از بغض می‌لرزد و می‌‌گوید دخترهایش نمی‌توانند درس بخوانند، ازدواج کنند یا حتی برای درمان به شهرهای نزدیک سیستان و بلوچستان بروند.
یکی از دخترها از این که نمی‌تواند مثل سایر کودکان ایرانی درس بخواند گله می‌کند و می‌گوید از او گذشته و بهتر است مسئولان برای خواهر و برادرهای کوچک‌ترش فکری بکنند‌.

این ماجرای تاسف بار خانواده‌ای ایرانی، اما بدون شناسنامه و فراموش شده در روستای «تپه کنیز» زابل است که از حدود سه هفته پیش ‌که به مناطق محروم زابل سفر کردم‌ در گوشه‌ای از ذهنم خانه کرده است‌.

خانواده‌ای که ‌می‌گفتند حدود سه سال است برای گرفتن شناسنامه آزمایش دی ان ای هم داده‌اند، اما هر وقت برای پیگیری پرونده‌شان به فرمانداری هیرمند می‌روند جواب درستی نمی‌گیرند.

پیش از پیگیری پرونده‌شان، فکر می‌کردم به احتمال زیاد مشکلشان به خاطر بی‌خیالی خودشان است، اما وقتی با فرماندار هیرمند که براساس قانون باید به مشکل چنین خانواده‌هایی رسیدگی کند تماس گرفتم مشخص شد گوش شنوایی‌برای شنیدن مشکلات چنین خانواده‌هایی وجود ندارد.

از تلفن روزنامه با فرماندار هیرمند ‌تماس گرفتم. او انجام مصاحبه را مشروط کرد به این که خبرنگار بودنم ثابت شود. برای همین شماره یکی از همکارانش را داد تا با او تماس بگیرم. این همکار آقای فرماندار نیز شماره شخص دیگری را داد تا در تحقیقاتی گسترده متوجه شود من خبرنگار روزنامه جام‌جم هستم (ماجرایی که با یک تماس ساده با دفتر روزنامه حل می‌شد)؛ اما پس از گذشت چند روز وقتی با آنها تماس گرفتم، گفتند هنوز برایشان ثابت نشده که من خبرنگار روزنامه جام‌جم هستم!

این روزها با خودم فکر می‌کنم آقای فرماندار حق دارد که در بیش از سه سال گذشته نتوانسته قدمی برای حل مشکل این خانواده بردارد، چراکه وقتی او به همراه دو همکار دیگرش طی چند روز نتوانسته‌اند از خبرنگار بودن شخصی که از یکی از روزنامه‌های شناخته شده کشور با آنها تماس می‌گیرد مطمئن شوند، چگونه می‌توانند در این مدت کوتاه (بیش از سه سال) از ایرانی بودن خانواده‌ای که فقر امانشان را بریده باخبر شوند به همین خاطر حق با شماست آقای فرماندار.

مهدی آیینی

بغض هامون

قایق‌هایی که خاک می‌خورند، خانه‌هایی که در و پنجره‌‌شان گل گرفته شده، ساکنانی که کاسه صبرشان لبریز است و بی‌آبی، بیکاری و فقر‌ امانشان را بریده.شرایط آنقدر نابسامان است که‌ خیلی‌ها‌ رفته‌اند، خیلی‌ها خیال کوچ دارند و عده‌ای که مانده‌اند پای رفتن ندارند، اینها برخی ویژگی‌هایی است که این روزها نگاه‌ هر تازه‌واردی را که به روستاهای حاشیه تالاب هامون پا بگذارد می‌دزد؛ اما این همه واقعیت تلخی نیست که از خشک شدن هامون به یادگار مانده است.

دو شاخه بلند درخت و ریسمانی که حکم تور را دارد، بجز زمین‌هایی که از بی‌آبی لب‌هایشان ترک خورده و قایق‌هایی که در حال دفن شدن زیر توفان ریزگردها هستند، این به ظاهر تور والیبال تنها چیزی است که نشان می‌دهد به یکی از نزدیک‌ترین روستاها به هامون رسیده‌اید.

روستایی که حالا به نظر می‌رسد دور‌ترین نقطه دنیا به دریاچه هامون است، زیرا از آبادانی که به نام تالاب‌ها گره خورده در این روستا خبری نیست، هرچه هست گله است و شکایت.

دیوانه سابق

زن و مرد سالخورده‌ای کنار دیواری نشسته‌اند، دیواری که هر آن ممکن است فرو بریزد. آنها دو از نفر ساکنان روستای آزادی هستند، روستایی که تا چند سال پیش دیوانه نام داشت به دلیل همین نام خانوادگی بسیاری از اهالی اینجا دیوانه است.

اگر از حال این روزهای روستا سوال کنید، پیرمرد دست‌هایش را نشانه می‌رود رو به منطقه‌ای که تا چشم کار می‌کند بیابان است، می‌گوید از وقتی هامون خشک شد روزگار ‌ساکنان این روستا سیاه شد.

منطقه‌ای که او به آن اشاره دارد با روستا فاصله زیادی ندارد، آن‌طور که قدیمی‌های روستا می‌گویند این روستا آنقدر به تالاب هامون نزدیک بوده که برای این که روستا را سیل نبرد، اطراف روستا مناطقی را حفر کرده بودند تا مانع پیشروی آب شود.

اما حالا این خندق‌های عمیق خشک شده و هر تازه واردی را به این فکر می‌اندازد که چرا باید در یک طرف روستایی کوچک چنین خندقی حفر کرده باشند.

نامگذاری شگفت‌انگیز

چشم‌های اهالی روستای آزادی یا دیوانه سابق پر از حسرت است، حسرت روزهایی که خوان هامون گسترده بود و پیر و جوان از آن بهره می‌بردند‌، چشم‌های روستاییان نمی‌تواند دروغ بگوید، هامون مادر آنها بود و حالا که نیست همه‌شان یتیم شده‌اند، یتیم‌هایی که هیچ‌کس آن‌طور که باید پیگیر مشکلاتشان نیست.

اوضاع و احوال روستاییان خوب نیست، آنقدر که همه‌شان می‌گویند روزگارشان با یارانه می‌گذرد. اما دلشان هنوز دریاست، دریایی بیکران از محبت و مهمان‌نوازی. زن میانسالی حکایت دیوانه نامیدن روستا را روایت می‌کند، حکایتی که از آن می‌توان به مهربانی مثال‌زدنی این مردمان پی برد.

سال‌ها پیش به اهالی روستا خبر رسید قرار است از طرف ثبت احوال به روستا بیایند تا برای اهالی شناسنامه صادر کنند.

آن زمان تالاب پر از آب بود و روزگار به کام روستاییان به همین خاطر اهالی تصمیم گرفتند از ماموران ثبت احوال بخوبی پذیرایی کنند. آنها خیال می‌کردند ماموران زیادی برای صدور شناسنامه به روستایشان می‌آیند، این اشتباهی بود که به گمان روستاییان سبب شد نام روستایشان را دیوانه بگذارند.

مرد سالخورده‌ای دراین باره می‌گوید: وقتی روستاییان باخبر شدند قرار است عده‌ای برای صدور شناسنامه بیایند به فکر پذیرایی از آنها افتادند به همین خاطر بیشتر خانواده‌ها گوسفند سر بریدند تا ناهار و شام مهمانانشان را آماده کنند.

آنها نمکدان شکستند

روزی که ماموران ثبت احوال به روستا پاگذاشتند شوکه شدند، چراکه به هرخانه‌ای سر می‌زدند ساکنانش برای آنها غذا آماده کرده بودند.

ابراهیم دیوانه درباره ماجرایی که در آ‌ن روز اتفاق افتاد، می‌گوید:‌ آن‌طور که من از پدرم شنیده‌ام، ماموران ثبت احوال این مهمان‌نوازی اهالی روستا را نادیده گرفتند و نام دیوانه را به عنوان فامیل به آنها نسبت دادند، چراکه مهمان‌نوازی اهالی برایشان عجیب بود به همین دلیل روستا نیز به همین نام شناخته شد. زن میانسال دیگری می‌گوید آنها باید نام مناسبی انتخاب می‌کردند؛ مثل مهمان‌نواز، اما…

حال این روزهای هامون آنقدر ناخوش است که دیگر نمی‌توان از ساکنان روستا مهمان‌نوازی انتظار داشت به همین دلیل خیلی از اهالی روستا روز و شب را با یاد خاطره‌هایی به هم می‌دوزند که از زمان زنده بودن تالاب برایشان باقی‌مانده است.

فقط هامون را برگردانید

‌پای درد دل روستاییانی که درحاشیه دریاچه هامون باقی مانده‌اند که بنشینید، این جمله را زیاد خواهید شنید‌: «از وقتی دریاچه هامون خشک شد، برکت از زندگی ما رفت.»

هامون برای آنها خوان گسترده‌ای بود؛ باورش مشکل است، اما آمار نیز تاییدش می‌کند از هامونی که امروز خشکیده صیادان سالانه 12 هزار تن ماهی می‌گرفتند. خیلی‌ها با شکار پرندگان روزگار می‌گذراندند یا علوفه آنقدر زیاد بود که جمعیت گاو سیستانی در منطقه هامون‌ بیش از 90 هزار راس برآورد می‌شد، اما حالا کمتر از 30 هزار راس از این نژاد خاص باقی‌مانده یا جمعیت دام‌های سبک بومیان منطقه نیز از حدود یک میلیون و 500 هزار راس به کمتر از 500 راس رسیده، اینها گواهی است بر شرایط ناگوار افرادی که در حاشیه تالاب هامون زندگی می‌کنند.‌

یکی دیگر از اهالی روستای آزادی یا همان دیوانه سابق می‌گوید ما از مسئولان هیچ چیز نمی‌خواهیم جز بازگرداندن تالاب به دوران قبلش، زیرا به این شکل مشکلات ما حل می‌شود.

آن‌طور که او می‌گوید، بیشتر اهالی روستا این روزها تنها منبع درآمدشان یارانه است؛ پول اندکی که فقط کفاف چند روز اول هر ماه را می‌دهد و پس از آن باید دندان روی جگر گذاشت و به قول معروف سنگ به شکم بست.

این شرایط سبب شده خیلی از اهالی روستا بار سفر ببندند و به شهرهای دیگر مهاجرت کنند، اما خیلی‌ها مثل حمید دیوانه پای رفتن ندارند، چون سن و سالی ازشان گذشته است و دوست دارند در زادگاهشان بمیرند. به همین سبب با وجود تمام سختی‌ها در روستا مانده است.

آن‌طور که او می‌گوید بجز کمیته امداد امام خمینی هیچ نهاد، سازمان یا مقام مسئولی تاکنون به آنها سر نزده است، اما کمک‌های این نهاد نیز آنقدر نیست که مشکلات آنها را حل و فصل کند، زیرا خیلی از اهالی روستا سن و سالشان کم است و با توجه به قوانین کمیته امداد نمی‌توانند از خدمات این نهاد استفاده کنند.

درهای ِگل گرفته

همه روستاهای حاشیه هامون حال و روز مشابهی دارند. خشکسالی، بیکاری و فقر روی زندگی ساکنان آنها سایه انداخته است.

«گله بچه» روستای دیگری است با سرنوشتی مشابه. احمد ساکن این روستا و مرد میانسالی است که هنگام حرف زدن از زندگی هم‌ولایتی‌هایش بغض می‌کند و می‌گوید باید خانه‌هایی را ببینید که در و پنجره هاشان‌گِل گرفته شده چون ساکنانش به کوچ تن داده‌اند.

با احمد در کوچه‌های روستای گله بچه قدم زنیم، از لا‌به‌لای خانه‌هایی که بیشتر به مخروبه شبیه هستند می‌گذریم‌. او در میانه راه می‌ایستد، خانه‌ای را نشان می‌دهد که در و پنجره‌هایش با گل پوشیده شده است. اگر از علت این کار بپرسید، پاسخ تلخی می‌شنوید؛ جمله‌ای که آب پاکی را روی دست آنهایی می‌ریزد که می‌گویند از ساکنان مناطق محروم حمایت می‌کنند.

آن‌طور که او می‌گوید، در این منطقه برای این که مانع مهاجرت روستاییان شوند، جلوی کامیون‌هایی را که اسباب کشی کنند، می‌گیرند. به همین دلیل برخی که کوچ را تنها راه نجات می‌دانند، در و پنجره خانه‌هایشان را ِگل می‌گیرند و خانه و اسبابشان را به امان خدا رها می‌کنند و می‌روند جایی بجز اینجا.

به گفته احمد، برخی از آنها که رفته‌اند در خانه‌هایشان را ِگل گرفته‌اند تا احتمال دزدیده‌شدن اسباب و وسایل خانه‌شان را کمتر کنند.

از نگاه تک‌تک اهالی روستاهای حاشیه تالاب هامون می‌شود خواند که آنها عاشق زادگاهشان هستند و دوست ندارند آن را ترک کنند. یکی از جوانان روستای گله بچه می‌گوید: اگر مسئولان برای گرفتن حقابه هامون از افغانستان وقت بگذارند، حتما شرایط ما نیز بهتر می‌شود.

دیگری می‌گوید: تا چند وقت پیش مرز نزدیک به اینجا باز بود و با فعالیت در بازارچه مرزی می‌شد لقمه نانی تهیه کرد، اما از وقتی دیوار کشیده‌اند، این منبع درآمد نیز‌‌ از ما گرفته شد. اوضاع تنها مغازه روستای گله‌بچه نیز شرایط نامناسب روستا را تایید می‌کند. مغازه‌ای خاک گرفته با یخچالی خالی. مغازه‌دار می‌گوید: از وقتی بساط بازارچه مرزی برچیده شده، اهالی روستا نیز کمتر خرید می‌کنند‌. در خوشبینانه‌ترین حالت، دخل مغازه او حدود 15 هزار تومان می‌شود.‌

حصیر گلستان در زابل خشکیده

کمی از روستای گله بچه که فاصله بگیرید، به روستای دیگری به نام «ملاعلی» می‌رسید؛ روستایی که شرایطش مانند روستاهای دیگر منطقه است با این تفاوت که نی‌های انبار شده در خانه‌های روستاییان فضای روستا را متفاوت کرده است.

لابه‌لای نی‌ها چند کودک مشغول بازی هستند،بعضی وقت‌ها نی‌ها را مثل نیزه در دست می‌گیرند و با یکدیگر می‌جنگند. در بیشتر خانه‌های روستای ملاعلی می‌توان نشانی از این نی‌ها پیدا کرد، چرا که در این روستا شغلی بجز حصیر بافی نمی‌توان یافت. آن هم با حصیرهایی که کیلومترها سفر کرده‌ و از استان گلستان به اینجا آورده شده‌اند.

حیاط یکی از خانه‌های روستایی باز است درون حیاط مرد و زن سالخورده‌ای روی زمین نشسته‌اند و مشغول حصیر‌بافی هستند.

زن سالخورده می‌گوید از صبح تا شب حصیر می‌بافند و روزی حدود 12 هزار تومان گیرشان می‌آید؛ درآمد ناچیزی که دست‌کم سبب شده این خانواده روستایی فعلا خیال مهاجرت نداشته باشند.

یکی دیگر از ساکنان روستا ‌می‌گوید: نی‌ها را از استان گلستان به اینجا می‌آورند تا روستاییان با حصیر‌بافی بتوانند اندکی درآمد‌زایی کنند.

ماجرا از این قرار است که کمیته امداد امام خمینی از این طریق می‌خواهد برخی خانواده‌های نیازمند روستا را حمایت کند و با ایجاد چنین شغل‌هایی کمک کند آنها روی پای خود بایستند،‌ چراکه خشک شدن هامون سبب شده دیگر خبری از کشاورزی، دامپروری و صیادی در منطقه نباشد. این مشکل در تمام روستاهای حاشیه هامون وجود دارد؛ به همین دلیل ایجاد شغل برای بومیان این مناطق بیش از پیش به همراهی مسئولان نیاز دارد.

کوچ 12 برادر از «تپه کنیز»

هامون که خشکید، زندگی در روستاهای حاشیه آن نیز خشکید. این را بسیاری از روستاییان می‌گویند، آنها امیدوارند مسئولان با افغانستان به شکلی مذاکره کنند که حقابه تالاب تامین شود و دوباره زندگی به سیستان و بلوچستان باز گردد. شرایط در روستای تپه‌کنیز بر همین روال است.

مرد سالخورده‌ای درون اتاقی کوچک نشسته است.او می‌گوید سگ پایش را گاز گرفته و توان راه رفتن ندارد، یخچال خانه‌اش را نشان می‌دهد و می‌گوید‌‌ چند ماه است که دیگر توان گوشت خریدن ندار‌د. تمام خواسته‌اش از مسئولان این است که آنها آرد و روغن را گران‌‌تر نکنند تا او و امثال او بتوانند زنده بمانند.‌

یکی دیگر از ساکنان این روستا می‌گوید قایق‌اش سال‌‌هاست بر آب هامون سوار نشده‌ و چرخ زندگی‌اش نمی‌چرخد. به همین سبب 12 فرزندش در جست‌وجوی کار از روستا مهاجرت کرده‌اند. آن‌طور که او می‌گوید روستای تپه کنیز، خانه بهداشت، مسجد ‌و مدرسه ندارد و اهالی روستا با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم می‌کنند.‌

زندگی تمام مناطق حاشیه تالاب هامون به تامین حقابه این تالاب گره خورده و هر روز که می‌گذرد تعداد بیشتری از اهالی این مناطق ناچار به کوچ می‌شوند. مساله‌ای که تمامیت ارضی کشور را نیز به خطر می‌اندازد. چراکه باخالی شدن روستاهای استان سیستان و بلوچستان اتباع بیگانه در آن ساکن خواهند شد و اگر فکری به حال رفع این مشکل نشود، هیچ بعید نیست مرز‌های کشورمان با افغانستان به بیابان‌های ورامین محدود شود.

مهدی آیینی

سیستان و بلوچستان، چشم به راه خیّران

82408466-71368809سیستان و بلوچستان، یکی از محروم‌ترین استان‌های کشور است؛ استانی که پس از خشک شدن هامون به تعداد نیازمندانش افزوده شده، اما اعتبار و کمک‌هایی که برای دستگیری از محرومان این منطقه در نظر گرفته می‌شود با جمعیت این استان همخوانی ندارد. این مسائل را با رضا شهرکی، مدیرکل کمیته امداد سیستان و بلوچستان در میان گذاشته‌ایم. او حل مشکلات محرومان استان را در گروی کار فرابخشی تمام دستگاه‌ها و توجه نیکوکاران ‌کشور به این استان می‌داند.
  • بزرگ‌ترین مشکل مددجویان کمیته امداد‌ در استان سیستان و بلوچستان را چه می‌دانید‌؟

اساسی‌ترین مشکلی که در استان داریم، ‌انگیزش و ارائه تسهیلات لازم به مددجوها ست، چراکه باید ابتدا مشکل انگیزش و فرهنگی مددجوها را حل کرد و پس از آن به بحث‌های مالی و اقتصادی ‌که مددجوها با آن روبه‌رو هستند، پرداخت.

  • برای اشتغال بیشتر مددجوها چه رویکردی را دنبال می‌کنید؟

اشتغال به معنی استخدام در استان زیاد نیست یا اگر باشد، مددجویان ما شرایط آن را کمتر دارند. به همین خاطر ما آموزش‌های فنی و حرفه‌ای و مشاغل خرد را دنبال می‌کنیم. در این میان، مهم‌ترین مساله موضوع ضمانت ‌و پرداخت وام‌هاست که در نهایت به رسیدگی بیشتر به وضع محرومان منجر می‌شود.

  • چه تعداد مددجو‌ در استان تحت پوشش کمیته امداد هستند؟

239 هزار نفر در استان تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی هستند.

  • از میان سالمندان، کودکان و زنان سرپرست خانوار، آسیب‌پذیرترین قشر در میان مددجویان کدام است؟

نمی‌توان گفت کدام گروه بیشتر آسیب‌پذیر هستند، اما جمعیت زنان سرپرست خانوار ما حدود 56 هزار و ایتام حدود‌ 40 هزار نفر است که 28 هزار نفر از ایتام زیر 18 سال هستند که می‌توان گفت این گروه‌ها آسیب‌پذیرتر هستند. از جهت تغذیه نیز برای کودکان زیر پنج سال آسیب‌های زیادی وجود دارد. دانش‌آموزان و دانشجویانی هم هستند که جزو اقشار آسیب‌پذیر قرار دارند.

  • چه تعداد از کودکان‌‌ استان دچار سوءتغذیه هستند؟

پایش‌ها در این باره شروع شده و تاکنون 11 هزار کودک مبتلا به سوءتغذیه شناسایی شده‌اند که قد و وزن آنها گرفته شده و لیستشان وجود دارد.

به نظر می‌رسد، این آمار باید بیشتر از این مقدار باشد، زیرا دسترسی به نقاط محروم دشوار است.

درست است. آمار می‌تواند بیشتر باشد، چون از لحاظ اعتبار محدودیت داریم‌.

  • محروم‌ترین منطقه استان چه منطقه‌ای است؟‌‌

مناطق مختلف را بخش‌بندی کرده‌ایم، تقریبا 50 درصد محرومانی که در ضرایب بالا طبقه‌بندی می‌شوند در استان سیستان و بلوچستان قرار دارند. این نشان‌دهنده فقری است که در منطقه وجود دارد و در این میان، منطقه نیک شهر، اطراف کنارک، چابهار و قصر قند ضرایب بالایی دارند. می‌توان گفت در استان منطقه‌ای با ضریب کمتر از شش یا پنج وجود ندارد.

  • مشکل چنین مناطقی با فعالیت کمیته امداد به تنهایی برطرف نمی‌شود، چه سازمان‌های دیگری باید به شما کمک کنند؟

‌انتظار داریم، تمام بخش‌ها در این زمینه فعالیت کنند یعنی دستگاه‌های مسئول در مسائل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و بهداشتی باید دست به دست هم بدهند تا مشکل مناطق محروم بر طرف شود، چراکه امداد نشانه‌های بیماری را برطرف می‌کند و برای درمان قطعی آن نیاز به حمایت تمام دستگاه‌هاست.

خشکسالی و اختصاص نیافتن حقآبه هامون نیز به شرایط بحرانی منطقه دامن زده است. بنابراین وزارت خارجه نیز نقش چشمگیری در حل مشکلات اهالی استان دارد.

در بخش شمالی استان اگر حقآبه تالاب تامین شود، بسیاری از مشکلات برطرف می‌شود، زیرا کشاورزی و مشاغل وابسته به آن از بین رفته است. به همین خاطر وزارت خارجه در حل مشکلات سیستان و بلوچستان نقش چشمگیری دارد.

  • تلخ‌ترین اتفاقی که در مدت حضور در کمیته امداد با آن روبه‌رو شده‌اید، چه بوده است؟

مدتی پیش، هنگام بازدید از مناطق محروم کودکی را دیدم که والدینش فوت کرده بودند. پدربزرگ او هم پس از مدتی فوت کرد. این کودک فامیل نزدیکی‌ نداشت. به همین خاطر نهایتا یکی از اقوام دور سرپرستی او را قبول کرد، اما این فامیل هم به دلیل فقر نتوانست سرپرستی‌ کودک را ادامه بدهد. به همین خاطر او را تحویل بهزیستی داد. خیلی تلخ است که کودکانی وجود دارند که در این دنیا خویشاوندی ندارند که از آنها حمایت کند.

  • موضوع ایرانیان بی‌شناسنامه در استان چقدر جدی است؟

این مشکل وجود دارد، زیرا خیلی‌ها در سیستان و بلوچستان به شکل عشیره‌ای زندگی می‌کنند یعنی زندگی‌شان در دو طرف مرز جریان دارد. به همین خاطر خیلی از آنها‌ ایرانی محسوب می‌شوند، اما شناسنامه نگرفته‌اند. شورای تامین استان باید درخواست‌های این افراد را بررسی کند.

  • و حرف آخر؟

در بخش مسکن مددجویان باید ورود کنیم و برای حل این مساله به مشارکت مردمی نیاز داریم. فقر عمومی سبب شده ساکنان استان نتوانند بخوبی در این زمینه فعالیت کنند. بنابراین نیکوکاران سایر استان‌ها نیز بهتر است به رفع محرومیت در این استان کمک کنند.

ایرانی اما نامرئی

مانتوی سفیدش را می‌پوشد، جلوی آیینه می‌ایستد، می‌گوید دوست دارد درس بخواند تا دکتر شود بعد ازدواج کند و عروس شود، اما مادرش بغض می‌کند و می‌گوید «بگذار شناسنامه بگیریم، همه چیز درست می‌شود».
تمام آرزوهای این خانواده در گرفتن شناسنامه خلاصه می‌شود. مادری که می‌گوید خانواده 11 نفره‌شان با این‌که ایرانی هستند اما شناسنامه ندارند، می‌گوید مرگش را آرزو می‌کند، چون دیگر نمی‌تواند شاهد درد و رنج کودکان باشد؛ بچه‌هایی که هر روز از آرزوهایشان فاصله می‌گیرند‌، نمی‌توانند درس بخوانند، ازدواج کنند یا برای دیدار اقوامشان و جست‌وجوی شغل روانه شهرهای دیگر کشور شوند.

جنس مشکلات مردم در مناطق محروم از نوع دیگری است، آنها آنقدر کم توقعند که از بزرگواری‌شان شرمنده می‌شوید با آن‌که تمام هزینه‌های زندگی‌شان از راه یارانه تامین می‌شود و برای تامین آب شرب مناسب نیز با مشکل رو‌به‌رو هستند، اما مهمان‌نوازی را فراموش نکرده‌اند و هر آنچه را که دارند پیشکش مهمان می‌کنند.

خیلی‌هایشان مشکلاتی بزرگ‌تر دارند؛ زیرا دست‌شان به یارانه نیز که برایشان حکم پول بخور و نمیر را دارد نمی‌رسد. خودشان می‌گویند انگار وجود ندارند و هیچ‌کس برایشان ارزش قائل نیست. آنها از این گله می‌کنند با این‌که ایرانی هستند اما در روستایشان حبس شده‌اند.

بی‌شناسنامه بودن سبب می‌شود اعضای چنین خانواده‌هایی از حداقل حقوق اجتماعی محروم باشند و برای تحصیل، ازدواج، یافتن شغل و در یک کلام برای زندگی با محدودیت‌هایی فراوان رو‌به‌رو باشند.

آمار افتاده‌ها!

در کوچه‌ای گل‌آلود دو دختر نوجوان همراه مادرشان در حال شست‌و‌شوی چند تکه موکت هستند آنها اهل ‌روستای «تپه کنیز» (شهرستان هیرمند استان سیستان و بلوچستان) ‌هستند، اگر از مشکلاتشان بپرسید بغض می‌کنند و می‌گویند این‌که برای مسئولان وجود ندارند، بزرگ‌ترین مشکلشان است. منظور آنها نداشتن شناسنامه است، مادر خانواده در گفت‌وگوبا جام‌جم مشکلاتشان را این طور توضیح می‌دهد‌.

  • چرا شناسنامه ندارید؟

قبلا در حاشیه دریاچه هامون زندگی می‌کردیم و پدرانمان به فکر گرفتن شناسنامه نبودند. حالا هم که به روستا آمده‌ایم به ما شناسنامه نمی‌دهند.

  • چطور زندگی می‌کنید؟

امروز همسرم رفته تنها گوسفندی را که داشتیم بفروشد تا بتوانیم چند کیسه آرد بخریم. ما حتی یارانه هم نمی‌گیریم یا نمی‌توانیم به دیدن اقوام‌مان در استان‌های دیگر برویم، دخترانم نمی‌توانند ازدواج کنند، چون سایر ایرانی‌ها با دخترهای بدون شناسنامه ازدواج نمی‌کنند یا پسرم هم نمی‌تواند با دختری ایرانی ازدواج کند.

  • چند وقت است که برای گرفتن شناسنامه اقدام کرده‌اید؟

‌سه سال است، شوهرم پرونده تشکیل داده او آزمایش دی.ان.ای هم انجام داده است،‌ اما هنوز شناسنامه نگرفته‌ایم. شرایط خیلی سختی داریم، دخترم بعضی وقت‌ها مانتوی سفیدش را می‌پوشد جلوی آیینه می‌ایستد و آرزو می‌کند روزی بتواند درس بخواند تا دکتر شود و بعد ازدواج کند. خودم هم ناراحتی اعصاب و روان دارم، اما چون دفترچه بیمه ندارم و وضعمان خوب نیست‌ نمی‌توانم به دکتر بروم.

  • زخم روی صورت دخترتان به خاطر چیست؟

چند سال پیش تصادف کرد و یکی از چشم‌هایش آسیب دید، اما تا امروز نتوانسته‌ایم برای درمان کامل حتی به شهر زاهدان برویم. او حتی آرزو دارد روزی به مشهد برود اما چون مدرک ندارد نتوانسته.

  • پسر بزرگتان چه مشکلی دارد؟

او بیمار روانی است.

  • نگهداری او در خانواده برای بچه‌های دیگر خطرناک نیست؟

چرا چند روز پیش که من خانه نبودم روی دو تا از دخترها آبجوش پاشید. اگر بتوانیم مدرک بگیریم می‌توانیم او را در مراکز بهزیستی بستری کنیم.

  • مسئولان به شما چه می‌گویند؟

هر وقت به فرمانداری می‌رویم، می‌گویند بروید خانه‌تان و منتظر باشید تا دستور بیاید. از مسئولان بپرسید بالاخره کی می‌خواهند جواب ما را بدهند. تکلیفمان چه می‌شود. پسر 14 ساله‌ام هر روز گریه می‌کند و می‌گوید ما نه می‌توانیم درس بخوانیم نه کارگری کنیم.

زندگی زیرخط فقر 

خانواده 11 نفره کوه‌کن تنها خانواده‌ای نیست که با وجود این‌که ایرانی بودنشان با آزمایش دی.ان.ای ثابت شده، هنوز نتوانسته‌اند شناسنامه بگیرند. چنین خانواده‌هایی در بیشتر استان‌های محروم کشور وجود دارند، استان‌هایی مانند خراسان رضوی و جنوبی، سیستان و بلوچستان، خوزستان، هرمزگان و کرمان.

این مساله‌ای است که ابراهیم باغبانی، مدیرکل تحقیقات، پذیرش و خدمات مددکاری کمیته امداد کشور نیز تائیدش می‌کند.

او می‌گوید: در مناطق محروم خانواده‌های زیادی هستند که به دلیل مشکلات فرهنگی یا نبود دسترسی مناسب نتوانسته‌اند مدرک شناسایی داشته باشند.

به گفته او، در بسیاری از استان‌های کشور خانواده و افراد بدون شناسنامه وجود دارد، اما این مساله در استان‌های مرزی و محروم‌ بیشتر است.

هرچند به نظر می‌رسد بیشتر این افراد اتباع سایر کشور‌ها مانند افغانستان و پاکستان باشند، اما ‌تعداد ایرانی‌هایی نیز که‌ به دلیل مشکلات فرهنگی و اجتماعی نتوانسته‌اند شناسنامه بگیرند، کم نیست.

مدیرکل تحقیقات، پذیرش و خدمات مددکاری کمیته امداد می‌گوید:‌ باید تکلیف خانواده‌های ایرانی یا اتباع بیگانه‌ای که شناسنامه ندارند ‌روشن شود؛ زیرا نپرداختن به این موضوع آسیب‌هایی فراوان در پی دارد ؛ برای نمونه سازمان‌های حمایتی مانند کمیته امداد و سازمان بهزیستی نمی‌توانند از این افراد که شرایطی نامناسب دارند حمایت کند به همین خاطر به مشکلات آنها و در نهایت جامعه اضافه می‌شود.

پدری که دختر دوست نداشت

‌مسائل زیادی در این بین نقش دارد از مسائل فرهنگی گرفته تا مشکلات اجتماعی ‌و کم‌کاری برخی دستگاه‌ها. برای نمونه در زاهدان مادری دیگر به همراه 9 فرزندش زندگی می‌کند که شرایطی ناگوار دارند، پدر این خانواده مدتی است فوت کرده، اما او در دوران حیاتش تمایلی نداشته برای دخترانش شناسنامه بگیرد.

به همین دلیل مادر خانواده اکنون با مشکلات زیادی رو‌به‌روست، ‌همسر او پس از این‌که چند فرزند اولشان دختر می‌شود، تصمیم می‌گیرد هویت سه تا از دخترهایش را پنهان کند به همین خاطر برای آنها شناسنامه نمی‌گیرد در نتیجه فرزند‌های اول و آخر خانواده که پسر است، شناسنامه دارند، اما سه تا از دختر‌ها مدرک شناسایی ندارند‌. مادر این خانواده که برای تامین نیازهای اولیه زندگی از کمک‌های کمیته امداد بهره می‌برد از مسئولان انتظار دارد برای فرزندانش شناسنامه صادر کنند تا او دست کم بتواند بخشی از نیازهایش را از این طریق تامین کند.

مشکل کشور‌ی‌

مشکل ایرانیان بدون شناسنامه را باید مشکلی بزرگ برای تمام کشور دانست؛‌ زیرا افراد بی‌شماری در استان‌های وسیع کشور با آن دست به گریبان هستند.سیف‌الله ابوترابی، سخنگوی سازمان ثبت‌احوال کشور در گفت‌وگو با جام‌جم به استان‌های سیستان‌و‌بلوچستان، گلستان، هرمزگان و بخش‌هایی از خراسان رضوی و جنوبی اشاره می‌کند که شهروندانش چنین مشکلاتی دارند. اما این مساله محدود به این استان‌ها نمی‌شود؛ زیرا افراد بدون شناسنامه تمام تلاش خود را می‌کنند خود را به کلانشهرهایی مانند تهران، اصفهان، شیراز، کرمانشاه و تبریز برسانند، زیرا شرایط آنها به گونه‌ای است که تمام تلاش خود را به‌کار می‌گیرند تا از حداقل‌هایی مانند اشتغال بهره ببرند، اما برخی از آنها چون هویت مشخص ندارند ممکن است دست به هر کار خلافی بزنند.

سخنگوی سازمان ثبت احوال کشور می‌گوید: مشکل اتباع ایرانی که شناسنامه ندارند،اما اقوامشان شناسنامه دارند با انجام آزمایش دی‌ان‌ای برطرف می‌شود.

به این ترتیب پدر خانواده شناسنامه گرفته و فرزندان زیر 18 سال او نیز شناسنامه دریافت می‌کنند، اما فرزندان بالای 18 سال باید جداگانه آزمایش دی.‌ان.‌ای انجام دهند.

اما رسیدگی به درخواست آنهایی که ادعا می‌کنند ایرانی هستند و هیچ قوم و خویشی ندارند به عهده نهادهای امنیتی و نیروی انتظامی است. آن‌طور که او می‌گوید طرح‌های ویژه‌ای در استان سیستان و بلوچستان اجرا شده تا مشکل اتباع ایرانی بی‌شناسنامه بر طرف شود. تاکنون تحقیق و پژوهش جامعی درباره تعداد خانواده‌های ایرانی بدون شناسنامه انجام نشده اما مشاهدات جام‌جم از مناطق محروم و هشدار‌های برخی کارشناسان نشان می‌دهد این مشکل جدی است و باید برای رفع آن اقدام جدی کرد؛ زیرا افراد فاقد شناسنامه برخلاف این‌که از شرایطی مناسب برخوردار نیستند نمی‌توانند از خدمات اجتماعی بهره‌مند شوند یا از کمک‌های نهادهایی مانند کمیته امداد یا بهزیستی استفاده کنند. چنین افرادی ناگزیر در مناطق محروم بایکدیگر ازدواج می‌کنند و فرزندان بی‌هویتی مانند خودشان ‌به دنیا می‌آورند و این‌ چرخه معیوب ادامه پیدا می‌کند‌.

مهدی آیینی

بالا