آخرین خبرها
خانه / بایگانی/آرشیو برچسب ها : منابع طبیعی (برگ 7)

بایگانی/آرشیو برچسب ها : منابع طبیعی

اشتراک به خبردهی

آتشباران

نبود تجهیزات اطفای حریق وناهماهنگی ملی این بار بخش وسیعی ازجنگل های ارسباران را خاکستر کرد

نه، این ارسباران دیگر ارسباران بشو نیست. شاید اگر چوب خوارها می افتادند به جان ارسباران و مردم محلی هر از گاهی ناخونکی به درخت هایش می زدند ارسباران این همه حالش بد نمی شد که این روزها بد است. از بریده شدن درخت های جنگلی باور کنید که بدتر هم هست؛ آتش، همین آتشی که موذیانه در بهشت مخفی ایران، در کنج ِ سبز آذربایجان به پا شده و خیلی چیزها را خاکستر کرده و مانده است آه.

ارسباران چند روزی است دارد می سوزد، کسی نمی داند دقیقا چند روز ولی همه مطمئن اند که جنگل دارد می سوزد. فرمانده یگان حفاظت سازمان محیط زیست می گوید آتش از پنجشنبه شروع شده، فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگل ها اما می گوید از یکشنبه پیش آتش به پا شده، این وسط نیز هر که مسوولیتی داشته و تریبونی، یک تاریخ گفته که بین دوشنبه تا پنجشنبه چرخ می خورد. خلاصه ارسباران دارد      می سوزد اما به روایت های مختلف؛‌ روایت واقعی، روایت مدیریتی، روایت ماست مالی و روایت چاپلوسانه حتی.

فرمانده یگان حفاظت سازمان محیط زیست دیروزحاضر نشد آماری از اراضی جنگلی و مرتعی نابود شده در آتش بدهد چون به ایسنا می گفت که هنوز خسارت ها در دست بررسی است ولی میان کلی اظهارنظر و حرف های رنگ به رنگِ آدم های مختلف از ارگان های گوناگون یک عدد ۳۰۰ هکتار چند بار تکرار شد که موثق ترین اش مربوط است به داور نامدار مدیرکل منابع طبیعی آذربایجان شرقی که می گفت بلوط ها، ممرزها، شیرخشت ها و سیاه تلوها حتی درختان اورس سوزنی برگ و نادر هم در آتش سوختند.

ارسباران این روزها چه قدر شبیه آمازون شده،‌ هر دو دارند می سوزند و هر دو نیز به عمد. درباره آمازون گفته اند آتش اش به عمد به پا شده و گرمی هوا و باد نیز کارگر افتاده و آتش را سرایت داده به دور دست ها، آنقدر که دود این آتش به آسمان سائوپائولو نیز رسیده. درباره ارسباران هم همین را البته گفته اند و باد و هوای گرم را در آتش سوزی دخیل دانسته اند،‌ ولی مهم جرقه اول است که یک انسان آن را به پا کرده. فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگل ها به ما گفت کسی در جنگل داشته غذا می خورده و این جهنم را از روی سهل انگاری به راه انداخته.

تناقض های یک حریق

ارسباران، جنگلی مرموز و به غایت زیباست، چشم اندازهای خیس و پر مه اش آنقدر خوشگل و چشم نواز است که گردشگران اروپایی و آمریکایی که چشم و گوششان از سبزی و جنگل پر است زبان به تمجیدش باز کرده اند و به شگفت آمده اند از این همه سبزی در فلات خشک و کویری ایران. گل سرسبد زیبایی های آذربایجان اصلا همین ارسباران است با درخت های بلوط و کرب و کرکو و سرخدار و بنه و ملچ و اوجا و زغال اخته هایش که صفت ذخیره گاه بیوسفر را برای این جنگل به ارمغان آورده ان، زیستگاهی با اکوسیستم و گونه های گیاهی کمیاب و استثنایی.

نوبت مدح و تعریف و تمجید از ارسباران که می رسد دردانه ای است این جنگل،‌ نگین تنوع زیستی ایران است به عبارتی که با وجود داشتن کمتر از پنج صدم مساحت کشور بیش از ۱۳ درصد پوشش گیاهی، ۲۹ درصد پستانداران، ۴۴ درصد از پرندگان، ۳۲ درصد دوزیستان، ۹ درصد آبزیان و ۲۰ درصد خزندگان سرزمین مان را در خود جای داده.

با این که هنوز وامانده مانده ایم میان آمارهای متناقضی که از مساحت دقیق جنگل های ارسباران از این سازمان تا آن ارگان روایت می شود و نمی دانیم بالاخره مساحت ۱۶۰ هزارهکتاری درست است یا آمار ۱۳۰ هزارهکتاری، اما مجال برای باد به غبغب انداختن مهیاست وقتی همین آمارهای نیم بندِ در دسترس را مرور می کنیم که می گوید منطقه ارسباران به تنهایی معادل۳۴ درصد پوشش گیاهی ارمنستان، ۲۵ درصد از پوشش گیاهی آذربایجان، ۲۵ درصد پوشش گیاهی فرانسه، ۲۵ درصد پوشش گیاهی گرجستان و۱۷ درصد پوشش گیاهی ایتالیا را داراست.

اما ارسباران با این عظمت، درد کم ندارد. زخم کهنه و ناسورش تبدیل شدن درختانش درگذشته ای نه چندان دور به زغال بود و درد سال های اخیرش ثبت جهانی نشدن آن، آن هم نه به این دلیل که ارسباران جنگل قابلی نیست بلکه فقط به علت تعدی های بی حساب آدم ها به حریم اش. در منطقه ارسباران ۷۸ روستا وجود دارد که دست همه مردمانش در جیب این جنگل است. اینها در ارسباران می کارند و رمه می پرورند و دست شان اگر برسد درخت قطع می کنند، در مقیاس بزرگ تر هم دولت ها در این منطقه سد ساخته اند و معدن کاویده اند به حدی که درسال های ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ یونسکو پرونده جنگل های ارسباران را به خاطر همین دست اندازی های عیان از فرایند ثبت جهانی شدن کنارزد. حالا یک ارسباران زخمی مانده و یک عنوان “ثبت شده درفهرست میراث طبیعی” با شماره ۲۰۴ که از سال ۹۳ تا امروز تقریبا به هیچ کار این جنگل نیامده است.

بد به حال ارسباران که با این طمطراق ظاهری، درغائله آتش سوزی اخیر حتی روایت مسوولان مختلف از اعزام نیرو و تجهیزات برای اطفای حریق در آن روایت روشنی نبود، بلکه حتی متناقض بود و سرگیجه آور، مثل فرمانده یگان حفاظت سازمان حفاظت محیط زیست که ظهر دیروز از خاموش شدن کامل آتش این جنگل خبر داد ولی عصرگاه فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگل ها به ما گفت نه تنها هنوز آتش شعله ور است بلکه برخلاف آنچه گفته می شود بالگرد ارتش تازه به منطقه رسیده و هلال احمر نیز قول بالگرد داده است. این درحالی است که فرمانده قرارگاه منطقه‌ای شمال‌غرب ارتش چند ساعتی قبل از اظهارنظرعلی عباس نژاد به ایرنا گفته بود که سه فروند بالگرد هوا نیروز ارتش برای کمک به مهار کامل آتش‌سوزی جنگل های ارسباران به منطقه اعزام شده است.

ضد و نقیض گویی در بحران البته مهارت ماست که این بار پیه آن به تن ارسباران مالید، ضد و نقیضی که نه بار مسوولیتی از دوش کسی برمی دارد و نه تبعات احتمالی کم کاری ها را پاک می کند بلکه فقط حاشیه امنی می شود برای عده ای و مجال خوبی می شود برای آتش که بیشتر و قوی تر در ارسباران تنوره بکشد.

معضل حل نشده تجهیزات

کمبود تجهیزات و امکانات از آن حرف های نخ نمای روزگار است، اصلا حرف کمبود که وسط می آید مخصوصا در مواقع آتش سوزی جنگل، بدن آدم های هوشیار کهیر می زند. آخر چه قدر بشنویم که کمبود هست، چه قدر وعده بشنویم که کمبودها مرتفع می شود و نمی شود، چه قدر هر وقت که آتشی در منابع ملی شعله می کشد بشنویم دستگاه های ذیربط همساز نیستند. این داستان در کشورمان اما چون تمامی ندارد همه اش را از سر تا ته در مورد آتش سوزی ارسباران نیز شنیدیم.

مدیرکل منابع طبیعی آذربایجان شرقی دیروز در جلسه ستاد مدیریت بحران استان می گفت که درخواست امکانات و امداد هوایی داده اند ولی با وجود وعده ها هنوز امدادی نرسیده است،‌ استاندار نیز می گفت مهارکامل آتش‌سوزی نیازمند لکه‌گیری ازطریق پشتیبانی هوایی است ولی علیرغم مکاتبات و پیگیری‌های زیاد با ستاد کل نیروهای مسلح، وزارت دفاع و هوانیروز ارتش، تاکنون اقدامی نشده است. همچنین مدیرکل منابع طبیعی استان توضیح می داد که سال گذشته از منابع ملی، اعتباری به حوزه اطفای حریق درعرصه های طبیعی تخصیص نیافت و از منابع استانی نیز که مبلغ اندکی لحاظ شد حتی کنترل و گشت درمناطق را هم کفایت نکرد. مدیرکل که این را گفت رئیس سازمان برنامه و بودجه استان نیز اظهار کرد که فرآیند تامین اعتبار در ماده ۱۰ و ۱۲ قانون مدیریت بحران طولانی است و معاون هماهنگی امور عمرانی استانداری آذربایجان شرقی نیز ابراز تاسف کرد که اقدام قابل توجهی به صورت ملی درباره آتش سوزی ارسباران انجام نشده یعنی که آب از سرچشمه گل آلود است،‌ از تهران.

دراین آشفتگی که کمبود تجهیزات در مرکزش ایستاده و ناهماهنگی ها و جزیره ای و سلیقگی عمل کردن دستگاه ها و ارگان های مختلف به آن دامن می زند، عجیب نبود که علی عباس نژاد فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگل ها به ما بگوید که حتی بیسیم های در اختیارشان درمناطق جنگلی ارسباران آنتن نمی دهد که لااقل امدادگران از حال هم باخبر شوند!

مشکل بیسیم که حل نشده بدیهی است که مشکل امداد هوایی نیز به این آسانی ها حل نمی شود حتی بعد از گذشت سه سال از امضای تفاهم نامه میان سازمان جنگل ها و وزارت دفاع که اصلا نوشته شد برای رفع ناهماهنگی های موجود و رسیدن بموقع هلی کوپتر در زمان وقوع حریق . فرمانده یگان ماجرا را خلاصه می کند و می گوید دولت بابت پروازهایی که دستگاه ها و سازمان های صاحب هلی کوپتر تا به حال انجام داده اند ۳۰ میلیارد تومان به آنها بدهکار است و درنتیجه هیچ نهادی تمایلی به ارسال بالگرد برای اطفای حریق جنگل و مرتع ندارد؛ به همین سادگی.

 

مریم خباز

 

 

قانون جنگل برای مردان جنگل

جنگلبانان در ‌ روزشان از مشکلاتی‌ می گویند که حفاظت از جنگل را به خطر انداخته است

حمایت از نیروهایی که جانشان را کف دستشان می‌گذارند تا درختی قطع نشود، آتش به موقع خاموش شود و کسی به عرصه‌های طبیعی تجاوز نکند، در میان مسئولان به یک پز تبلیغاتی تبدیل شده است. هر مسئولی که می‌خواهد خود را دغدغه‌مند طبیعت نشان دهد، آماری از تعداد نیروهای حافظ طبیعت در ایران را کنار سرانه‌های دنیا قرار می‌دهد که بگوید وضع حفاظت فیزیکی از عرصه‌های طبیعی وخیم است اما هیچ کس نمی‌گوید انسان‌هایی که جان بر کف، از انفال حفاظت می‌کنند، چه مصائبی دارند. نیروهای حافظ عرصه‌های طبیعی یا همان جنگلبانان با سه نوع قرارداد مشغول فعالیت هستند. بخشی از این نیروها در قالب طرح صیانت جذب سازمان جنگل‌ها شده و در حفاظت از طبیعت به کار گماشته شده‌اند. این نیروها مشکلات بیمه‌ای فراوان دارند و گاهی حقوق معوقه چند ماهه آنها، توان مدیریت نیازهای معیشتی‌شان را از آنها سلب می‌کند. بخش دیگری از آنها، شرکتی نامیده می‌شوند که در گذشته در قالب شرکت‌های بهره‌برداری مشغول به کار بودند و حالا با اجرای طرح تنفس، هر روز منتظر پاکت گشایی اسناد مناقصه‌ها هستند تا کارفرمای جدید خود را بشناسند. گروهی دیگر هم نیروهای رسمی سازمان جنگل‌ها به حساب می‌آیند. در میان این سه طیف سربازان وظیفه را هم که مقطعی به جمع نیروهای حافظ جنگل اضافه می‌شوند باید در نظر گرفت. به گفته فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگل‌ها از ۳۷۰۰ نفر نیروی تحت اختیار این یگان، یک سوم نیروها در قالب طرح صیانت و شرکتی فعالیت می‌کنند و بقیه یا سرباز وظیفه یا رسمی هستند. اگرچه او نیروهای سرباز وظیفه را بهترین نیروهای یگان توصیف می‌کند اما هومان خاکپور کارشناس منابع طبیعی، با نظر فرمانده موافق نیست زیرا بر این باور است که عملکرد این نیروها بستگی مستقیم به خصوصیات فردی و علایق آنها دارد. بر اساس سخنان نیروهای فعال در امر حفاظت جنگل، جنگلبانان حافظان بی‌پشتوانه‌ای هستند که حتی تصویب قوانین جدید هم نمی‌تواند چتر حمایتی مناسبی روی سر آنها ایجاد کند.

جنگلبانان گمنامی که پا روی احساسات فردی می‌گذارند، نسبت‌های فامیلی را کنار گذاشته و با هم محله‌ای‌های خود هم درگیر می‌شوند تا کسی شاخه‌ای را نشکند یا مرتعی را غصب نکند، به همان اندازه که نیازمند حمایت معنوی هستند، نیاز به حمایت مالی هم دارند. همه مصائب جنگلبانان یا نیروهای حافظ طبیعت را نمی‌توان در چند سطر خلاصه کرد.این حرفه، پیچیدگی‌ها و سختی‌های خاص خود را دارد. از طرد شدن اجتماعی به دلیل مقاومت در برابر مطامع فردی روستاییان و هم محله‌ای‌ها تا آسیب جسمی در عملیات اطفا یا درگیری با نیروهای متخلف؛ از تهدید شدن خود وخانواده‌هایشان توسط اشرار و سودجویان تا ترس از بیکاری و تعدیل شدن به دلیل تغییر سیاست‌های مدیریتی سازمان جنگل‌ها در لیست مشکلات این گروه جا می‌گیرد. در کنار همه این مصائب، تنوع قراردادهای نیروهای حافظ جنگل هم باعث می‌شود که همه آنها تحت پوشش قوانین حمایتی مشابه قرار نگیرند. بخشی از نیروهای حفاظتی در قالب طرح صیانت جنگل مشغول به فعالیت شده‌اند. این نیروها مستقیم با ادارات کل منابع طبیعی قرارداد می‌بندند و به امر حفاظت مشغول می‌شوند. گروهی دیگر نیروهای شرکتی هستند که در زیر مجموعه شرکت‌های بهره‌برداری سابق فعالیت داشتند. این نیروها پس از تصمیم سازمان جنگل‌ها برای برون سپاری بهره‌برداری از جنگل به بخش خصوصی شکل گرفتند. در دهه ۷۰ سازمان جنگل‌ها شرکت‌های بهره‌بردار را مکلف کرده بود که به ازای بهره‌برداری از جنگل، حقوق تعدادی از قرقبانان یا همان حافظان جنگل را هم پرداخت کنند. وظیفه نیروهای شرکتی نظارت بر عملکرد شرکت‌های بهره‌بردار، حفاظت از جنگل و گزارش تخلفات به سازمان جنگل‌ها است. بخش دیگری از نیروهای حفاظت هم جزء پرسنل رسمی سازمان جنگل‌ها به حساب می‌آیند. در این میان سربازان وظیفه هم گروه دیگری هستند که به‌طور موقت به ساختار حفاظت از عرصه‌های طبیعی اضافه می‌شوند. با توجه به تنوع قراردادها، هر کدام از این طیف‌ها مسایل و مشکلات خاص خود را دارند و بسیاری از قوانین مصوب مجلس، چتر حمایتی مناسبی بالای سر این افراد ایجاد نمی‌کند. البته گفته می‌شود که شاید با مصوبات اخیر، اندک حمایتی برای نیروهای غیر رسمی هم بوجود آید.

بلاتکلیفی نیروهای شرکتی

نیروهای حافظ جنگل که در قالب شرکت‌های بهره‌برداری فعال بودند، این روزها در بلاتکلیفی کامل به سر می‌برند. امید ساحلی مدیر عامل سابق شرکت تعاونی نرماش که تا قبل از اجرای طرح تنفس، شرکت تعاونی تحت مدیریتش علاوه بر بهره‌برداری از چوب به کار حفاظت هم مشغول بود در گفتگو با ما از مشکلات نیروهای شرکتی در امر حفاظت سخن می‌گوید. به گفته ساحلی، این روزها نیروهای حفاظتی منتظر پاکت گشایی مناقصه‌ها هستند تا کارفرمایشان را بشناسند.

او درباره مشکلات حافظان جنگل که تحت پوشش قراردادهای شرکتی قرار دارند، عنوان می‌کند: این نیروها نه تنها ثبات شغلی ندارند بلکه معیشتشان به مناقصه‌ها گره می‌خورد. هیچ کدام از بچه‌های شرکت‌ها طبق قانون به‌عنوان جنگلبان به حساب نمی‌آیند زیرا منابع طبیعی ساختارها را به نحوی چیده است که ارتباط کاری با این نیروها نداشته باشد.

مدیر عامل سابق شرکت تعاونی نرماش بیان می‌کند: نیروهای شرکتی برای دفاع از خود اسلحه ندارند ولی باید در تعقیب و گریز برای مقابله با قاچاقچیان شرکت کرده و حتی گشت شبانه بدهند. در برخی موارد، قاچاقچیان با تیراندازی ماشین نیروهای شرکتی را متوقف می‌کنند اما اگر برای این نیروها مشکلی پیش آید، شهید به حساب نمی‌آیند.

او درباره مشکلات ناشی از برگزاری سالانه مناقصه می‌گوید: بین برگزاری دو مناقصه، مسئولیت نیروهای شرکتی با هیچ کس نیست. کارفرمای نیروهای شرکتی بیمه مسئولیت مدنی هم دارد تا در صورت بروز مشکل، نیروهای حفاظتی تحت پوشش خدمات بیمه‌ای باشند اما در بین برگزاری دو مناقصه از آنجا که مسئولیت نیروهای حفاظتی با هیچ کارفرمایی نیست، اگر مشکلی پیش آید، هیچ کس پاسخگو نخواهد بود.

به گفته ساحلی، نیروهای شرکتی جیره غذایی هم ندارند و بسیاری از آنها با وجود اینکه ۱۵ تا ۲۰ سال سابقه کار دارند به دلیل اینکه دائما کارفرمایشان تغییر کرده است، حداقل حقوق یعنی حقوق پایه را دریافت می‌کنند در صورتی که سنوات باعث افزایش حقوق این نیروها و حق جذب و عائله‌مندی می‌شود. این روندی است که خواسته سازمان جنگل‌ها هم هست زیرا آنها می‌خواهند نیروی حفاظتی با حداقل حقوق جذب کنند.

بدون بیمه

نیروهای صیانتی که به‌طور مستقیم با سازمان جنگل‌ها قرارداد می‌بندند هم مشکلات خاص خود را دارند. شاه ولی یکی از نیروهایی که چند سال قبل در منطقه زاگرس در قالب طرح صیانت به کار گرفته شده و حالا با شرکت در آزمون استخدامی به نیرویی رسمی تبدیل شده است، درباره مسایل و مشکلات این دسته از نیروها به ما می‌گوید: نیروهای صیانت قرارداد مستقیم با اداره منابع طبیعی شهرستان دارند و خودشان کارفرمای خودشان به حساب می‌آیند. این مسئله باعث می‌شود که نتوانند تحت پوشش بیمه تخصصی برای حفاظت از جنگل قرار گیرند.

او ادامه می‌دهد: بر اساس قوانین بیمه، هر نوع پوشش خاص بیمه‌ای باید در قالب شرکت یا نیروی پیمانکاری باشد. این مشکلات سبب می‌شود که نیروهای صیانتی، بدون پوشش بیمه‌ای فعالیت کنند.

به گفته شاه ولی حقوق نیروهای صیانتی در مقایسه با سختی کار آنها -شامل طی مسیرهای طولانی، کوه پیمایی، مقابله با تخلفات و آتش سوزی‌ های عمدی و غیر عمدی-، بسیار پایین است و این نوع قراردادها، برای افراد قابلیت استخدام و تبدیل وضعیت ایجاد نمی‌کند.

او عنوان می‌کند: اگرچه طرح صیانت سالانه بودجه دارد اما اگر نیروهای طرح صیانت بخواهند استخدام شوند، سوابق آنها در طرح صیانت به حساب نمی‌آید و حتما باید در آزمون استخدامی شرکت کنند. همان‌طور که من در آزمون استخدامی شرکت کردم.

این نیروی سابق صیانتی نبود امکانات اولیه و مناسب برای گشت در جنگل   مثل کفش، لباس، دوربین و سایر لوازم را از دیگر مشکلات این دسته از نیروها اعلام می‌کند.

آنچه شاه ولی به‌عنوان مشکلات نیروهای صیانتی می‌شمرد، بخش کوچکی از مشکلات این طیف است.   پرداخت نشدن به موقع حقوق نیروهای صیانتی به خصوص در استان‌های شمالی مهمترین مشکلی است که بیشتر نیروهای صیانتی با آن دست به گریبان هستند.

  نبود جیره غذایی برای سربازان

سربازان نیروهایی هستند که به طور موقت و برای طول مدت سربازی به یگان حفاظت سازمان جنگل‌ها اضافه می‌شوند. مشکلات به‌کارگیری این نیروها فراوان است. بسیاری از سربازانی که با اصول اطفای حریق آشنایی ندارند ولی در این حوزه به کار گرفته می‌شوند، در جریان عملیات اطفا دچار مشکلات حاد می‌شوند. از آنجا که این نیروها هم در گروه نیروهای رسمی سازمان جا نمی‌گیرند اما ناگزیرند به گشت شبانه بپردازند، سازمان جنگل‌ها برای آنها جیره غذایی در نظر نمی‌گیرد و برای تامین غذای این نیروها باید از ردیف‌های متفرقه استفاده شود.اگر فرمانده یگان حفاظت برخی از نواحی نخواهد از اختیارات خود استفاده کند، نیروهای سرباز برای تامین غذا باید از جیب خود هزینه کنند. علی عباس نژاد، فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور در گفت‌وگو با ما نیروهای سرباز را جزء بهترین نیروهای یگان حفاظت توصیف می‌کند زیرا جوان و پای کار هستند اما هومان خاکپور کارشناس منابع طبیعی با نظر او موافق نیست.

خاکپور به ‌ما می‌گوید: در این رابطه نمی‌توان یک حکم کلی داد. یک تفکر ناصوابی در سازمان جنگل‌ها وجود دارد که نیروهای دارای تحصیلات عالی، خیلی خود را مقید به انجام فعالیت‌های حفاظتی نمی‌دانند. این نیروها عموما به دنبال کارهای کارشناسی هستند. وقتی نیروهای تحصیلکرده سرباز در یگان قرار می‌گیرند مثل نیروی حفاظتی محلی که پذیرفته است دائما در عرصه باشد، کار نمی‌کنند یعنی این نیروها نمی‌پذیرند که حضور دائمی در عرصه داشته باشند.

او عنوان می‌کند: در جذب نیروهای سرباز چیزی که ملاک قرار نمی‌گیرد علاقمندی و دغدغه‌مندی فرد است. از ابتدا گزینشی انجام نمی‌شود که آیا واقعا این نیرویی که قرار است در یگان حفاظت سربازی‌اش را بگذراند، دغدغه جنگل دارد یا نه. نیروهای سرباز برای اینکه بخواهند دوران خدمت را پشت سر بگذرانند، جذب ادارات منابع طبیعی می‌شوند نه بر اساس دغدغه‌هایی که دارند.

 حل مشکلات با قوانین جدید

مشکلات ناشی از تنوع قراردادها در میان حافظان جنگل کم نیست اما سرهنگ علی عباس نژاد فرمانده یگان حفاظت سازمان جنگل‌ها در گفت‌وگو با ما تاکید می‌کند: با تصویب لایحه حمایت قضائی و بیمه‌ای که به تصویب مجلس رسید، بسیاری از مشکلات حل می‌شود.

به گفته عباس نژاد شورای نگهبان دو ایراد به لایحه حمایت از جنگلبانان گرفته است به همین خاطر این لایحه مجددا به کمیسیون برگشت تا پس از رفع اشکالات، به شورای نگهبان ارسال شود. امیدواریم در نهایت قانون به تایید شورای نگهبان هم برسد.

او درباره حمایت از نیروهای شرکتی عنوان می‌کند: شرکتی که این نیروها جذب کرده است، باید آنها را تحت پوشش خدمات بیمه‌ای قرار دهد تا در مواقع بروز مشکل، نیروها چتر حمایتی داشته باشند.

فرمانده یگان حفاظت می‌گوید: درگذشته برای حفاظت از جنگل با شرکت‌های خدماتی قرارداد بسته شده است به همین دلیل نیروهای حافظ جنگل بسیاری از خدمات مرتبط را دریافت نمی‌کنند اما اگر قراردادها به سمتی بروند که به جای برگزاری مناقصه در بین شرکت‌های خدماتی، حفاظت به موسسات حفاظتی و مراقبتی تحت نظر نیروی انتظامی سپرده شود، خدمات بیشتری به جنگلبان‌ها می‌توان ارائه کرد.

او ادامه می‌دهد: البته از آنجا که بودجه کم است، این موسسات حفاظتی و مراقبتی تحت نظر نیروی انتظامی هم زیر بار نمی‌روند ولی به مرور این مسایل قابل حل است.

به گفته عباس نژاد در کل کشور ۳۷۰۰ تا ۳۸۰۰ نفر نیروی حفاظتی فعال داریم. یک سوم این نیروها شرکتی و صیانتی هستند. بقیه سازمانی و سرباز وظیفه به شمار می‌روند.

 

لیلا مرگن

گل‌هایی به رنگ تابستان

دراین گزارش با ۱۴ گل که با استفاده از آنها می‌توانید در فصل گرما باغچه سرزنده‌ای داشته باشید ‌آشنا می‌شوید

چه گل هایی رشد خوبی در گرما دارند؟ کدام گل‌ها در طول تابستان تابستان ر زیر نور خورشید شکوفه می‌دهند؟ در آفتاب بعد از ظهر چه گل‌هایی رشد می کنند؟ کدام گیاهان می‌توانند خورشید و گرما را تحمل کنند؟ چه گل‌هایی در هوای گرم بهتر رشد می‌کنند؟ اگر سری به گوگل بزنید میبینید اینها و خیلی سوالات دیگری پرسیده شده تا شما با چنین گلهایی آشنا شوید.

انواع گل های تابستانه

این گلها خودشان به دو دسته یکساله و دائمی یا چند ساله تقسیم میشوند وخاصیت همه شان زیبا کردن چشم انداز ما در این روزهای داغ تابستان است. اگر دوست دارید در طول سال، باغچه خود را تازه نگه دارید، گل‌های یکساله یک انتخاب عالی هستند. این گل‌ها به سرعت و برای یک فصل رشد شکوفه می‌دهند. اما ممکن است بپرسید چه چیزی دقیقا یک فصل رشد به حساب میآید؟

فصل رشد زمانی است که هوا به گیاهان اجازه رشد می‌دهد. برای برخی از مناطق، فصل رشد می‌تواند به اندازه چهار ماه کوتاه باشد. برای مناطق گرم، فصل رشد می‌تواند تقریبا یک سال طول بکشد. این مطلب نباید با فصل‌های تابستان، پاییز، زمستان و بهار اشتباه گرفته شود.

قبل از شیرجه زدن در لیست گل‌های یکساله، کمی وقت بگذاریم تا در مورد تعریف این گل‌ها یاد بگیریم.

گل یکساله یعنی چه؟

این گلهاآن‌هایی هستند که فقط برای یک فصل در حال رشد و پیش از تولید دانه زندهاند و در همان سال زندگی می‌کنند و بعد از تولید بذر یا دانه می‌میرند.

گلهای یکساله فرصت خوبی هستند تا شما کاشت گل و گیاهان مختلف را امتحان کنید برای اینکه ببینید چه چیزی را دوست دارید. این کار همچنین به شما این امکان را می‌دهد که هر فصل در باغچه خود تنوع داشته باشید. این گل‌ها تمایل دارند زود گل بدهند به همین خاطر به مدت طولانی میتوان گلشان را مشاهده کرد. یک ساله ها معمولا چهار فصلند یعنی هر فصلی گل مخصوص به خود را دارد ولی بیشترشان نسبت به سر ما حساسند.

دو نوع دیگر از گل وجود دارد به نام دو ساله و چندساله یا دائمی.

 

فرق بین گل‌های دو ساله و دائمی چیست؟

چند ساله ها گلها و گیاهانی هستند که بعد از گلدهی برای چند فصل رشد زنده اند ولی دوساله ها فقط در دو فصل رشد یا دوسال زندهاند و اگر بخواهیم آنها را داشته باشیم باید مجددا بکاریم شان. آن‌ها معمولا در سال دوم شروع به گلدهی می‌کنند. البته به این نکته دقت کنید که در آب و هوای سرد یا خیلی  همین چند ساله ها ممکن است تبدیل به یک یا دوساله شوند.

برای هر فصل به بهترین گل‌های یکساله نگاه کنید و ببینید کدامش را دوست دارید. در ادامه با چند گل از این گروه آشنا می شویم.

۱-جعفری

مراقبت بسیار راحتی دارد و به خاطر گلدهی در تمام تابستان تبدیل به یک گل محبوب باغچه ای شده. طیف رنگی آن بین زرد و نارنجی است و همین باعث شده برای متنوع کردن ترکیب رنگ باغچه بسیار مورد توجه باشد.

۲- شمعدانی

صدها گونه مختلف دارد و همین خصوصیت دست باغبانها را باز میگذارد تا از این تنوع فراوان در آرایش و چینش باغچه های خانگی و پارکها بهره ببرند. این گیاهان سفت و سخت در مقابل آفتاب گزینههای خوبی برای گلدهی شرایط گرم و خشک هستند. گلهای شمعدانی صورتی، سفید و قرمز دارای بیشترین فراوانی و رنگهای یاسی و ارغوانی در ردههای بعدی هستند.

۳- پیچ تلگرافی یا پروانش

این گل به خاطر دو ویژگیاش مشهور است: گلدهی در تمام تابستان و رنگ آبی خاص گلش. پیچ تلگرافی در مناطقی با تابستانهای گرم میتواند در سایه به رشد خود ادامه دهد. حتی ارقام ابلق را میتوان به خاطر رنگ سبز و کرمی برگها کاشت تا دیوارهای ساده را زیباتر کند.

۴- آهار

این گل بسیار شبیه به گل کوکب است و یکی از گلهایی است که مراقبت بسیار ساده ای دارد. به خاطر رشد زیاد، فاصله بین کاشت بذر تا گلدهی آن ۱.۵ تا ۲ ماه طول می کشد. دلیل انتخاب ما برای آهار این است که گرمای تابستان گلدهیاش را متوقف نمیکند و مرتب میتوانیم گل های جدید را روی آن ببینیم و به این ترتیب در تمام طول تابستان و حتی نیمی از پاییز گلدهی دارد.

۵- گل حنا

این گل علاقه دارد برای گلدهی در جای گرم و پرنور باشد اما نه نور مستقیم. هم به صورت آپارتمانی نگهداری میشود و هم باغچه ای. رنگهای مختلفی دارد از قرمز و بنفش تا صورتی و سفید. اگر در باغچه کاشته شود به سرعت کف آن را میپوشاند و تا اولین سرما گلدهی اش ادامه دارد.

۶- بگونیا

بگونیاها در ایران بیشتر کاربرد آپارتمانی دارند اما میتوان در فضای باز هم آنها را کاشت و از گلدهی انواع تابستانهشان لذت برد. بگونیا یکی از متنوع ترین گلهای تابستانه است و بگونیا عروس به خاطر گلهای درشتش محبوبیت بیشتری نسبت به دیگر هم خانوادهای هایش دارد. تا اولین سرمای زمستانه هم گل میدهند.

۸- اطلسی

دارای طیف وسیعی از رنگهای صورتی، آبی وقرمز است که تازگیها رنگ زرد هم به آنها اضافه شده. این گل انتخاب و ترجیح خوبی برای باغبانان است. قابل کاشت در سبدهای آویزها، مناسب برای تراس، پشت پنجره یا گلهای حاشیهای در باغچه و پارکهاست. رنگهای بنفش و ارغوانی آن بسیار خاص هستند.

۹- لادن

برای سبدهای آویز مناسب است اما میتوان آن را در باغچه هم کاشت. در هوای آزاد تمام ماه های بهار، تابستان و پاییز گل میدهد. این گل برای هدیه دادن جهت خانه یا دفتر کار بسیار مناسب است.

۱۰- تاج خروسی یا کلوزیا

این گل یک انتخاب عالی برای استفاده در دسته گل است چون گلبرگهای آن خوش حالت و ایستاده هستند. کلوزیا میتواند در پاییز هم پر زرق و برق در باغچه بدرخشد.

۱۱- همیشه بهار

همیشه بهار خاصیت دارویی دارد و از آن در پمادهای سوختگی (کالاندولا) استفاده میشود. کاشت بسیار راحتی دارد و جزء گیاهان مفید است که حشرات مزاحم را دور میکند.

۱۲- کوکب کوهی

این گل به نام علمیاش Rudbekia هم شناخته میشود. ترجمه اسم انگلیسیاش میشود سوسن چشم سیاه چون وسط گلبرگهای روشنش سیاه رنگ است. در تمام تابستان گل دارد و حشرات مفید جلب رنگ آن میشوند. این گل آتشین دارای رنگهای قرمز، نارنجی و زرد است. آن‌ها نه تنها در باغ شگفت‌آور به نظر می‌رسند، بلکه گل‌های عالی و ماندگاری برای یک گلدان در داخل خانه هستند. انواع پاکوتاه آن برای پاسیو مناسبند و انواع پابلند برای مرز میان گلهای باغچه.

۱۳- گل میمون

این گل در مناطق سرد به صورت یکساله و در مناطق گرمسیر به صورت دوساله کشت میشود. دارای اراقام مختلف زمستانه، بهاره و تابستانه است که رقم تابستانه وقتی دمای هوا به بالاتر از ۱۶ درجه سانتی گراد برسد شروع به گلدهی میکند. ارقام پاکوتاه و پابلند دارد که طول ارقام پابلند گاهی به ۹۰ سانتی متر هم میرسد. ارقام پاکوتاه به عنوان گل آپارتمانی مورد استفاده قرار میگیرند. شکل گل شبیه صورتی است که گلبرگهای آن مثل دو لب هستند. لب بالایی همیشه بسته است. با فشار دادن دو طرف لب، به صورت یک دهان باز میشود و این میتواند برای کودکان بسیار جذاب باشد.

۱۴- مارگریت

این گل از خانواده آفتابگردان است اما گلبرگهای آن بیشتر به رنگ سفید است. رنگهای صورتی وزرد هم دارد. از اردیبهشت تا آبان ماه گل میدهد اما در باغچه بیشتر گلدهیاش تابستانه است. در تابستان سال دوم کیفیت گلها بیشتر است.

۱۴- اشرفی

اشرفی از اواسط تابستان تا اواسط پاییز گل دارد. برای حشرات بسیار جذاب است و منبع خوبی برای تغذیه از شهد به حساب میآید. دارای دو طیف رنگی صورتی، قرمز، سفید و زرد، نارنجی و قرمز است. همچنین می تواند به صورت گل آپارتمانی هم مورد استفاده قرار گیرد.

 

زینب خزایی

ضد‌ بازیافت

عملکرد برخی ازغرفه های بازیافت درتهران،‌ مردم را از تفکیک زباله در خانه دلسرد کرده است

درتهران بر سر زباله ها میان چند گروه جنگ است؛ نه این که به هم چنگ و دندان نشان بدهند بلکه جنگ بر سر این است که چه کسی زودتر سر سطل های زباله برسد و بیشترین غنیمت را جمع کند. وانت های بازیافت می آیند، زباله گردهای حرفه ای هم می آیند، مردم ندار و معتادان و بی خانمان ها نیز که خرج شان را از بین آشغال ها جور می کنند، می آیند. زباله درتهران برای خودش داستان مفصلی دارد، در پایتخت نیز چون مثل همه جای دنیا زباله، طلای کثیف است بر سرش رقابت است. نان خیلی ها در این شهر بین زباله هاست، ازجمله نان گروهی مجهول الهویه که می گویند مافیایند، همان ها که دست های نامرئی بلندی دارند و زودتر از بقیه به زباله ها چنگ می اندازند و پشت پرده ای بودار دارند.

کنارهیاهوی همیشگی سطل های زباله درمحله ها اما داستان زباله با آرامشی ظاهری درغرفه های بازیافت به زبانی دیگر روایت می شود. غرفه ها ساده و ترو تمیزند، سرو کارشان بیشتر با زنان و گاهی با مردهای مسن است، بچه ها هم به نمایندگی از مادرانشان می آیند با کلی بطری خالی و کاغذ و کارتن که درخانه از زباله های خیس جدا شده اند. این مردم چند پله از کسانی که تر و خشک را تنگ هم می زنند و می چپانند درکیسه های پلاستیکی و خوراک زباله گردها را جور می کنند، جلوترند. خیلی ها نگاه زیست محیطی به این تفکیک دارند ولی بقیه که نگاهشان مادی است زباله ها را جدا می کنند که چیزی بگیرند: پول یا اسکاچ، تیغ، مایع ظرفشویی، پودر لباسشویی، شامپو، حتی عروسک برای دختر بچه ها.

پشت این بده بستان های مختصر اما بازهم تجارت زباله خوابیده که غرفه دار و پشت سرش، پیمانکار را به بیراهه می برد گاهی. داستان بازهم داستان ارزش طلای کثیف است،‌ داستان پولی  که از پسماند در می آید و خیلی از پیمانکاران بیشترش را برای خودشان می خواهند حتی اگر بهایش کلاه گذاشتن سر مردم باشد.

 

توزین مشکوک

پنجره غرفه بازیافت کوچک است، آنقدر که فقط می شود پسماندها را تحویل داد و نگاهی انداخت به قفسه ای که رویش مواد شوینده چیده اند. پسرکی با یک کیسه کوچک نان خشک و چند تایی بطری و مشتی کاغذ مچاله شده می آید زیر پنجره که برایش بلند است. نوبتش نرسیده هنوز، بی تاب است ولی، ازآن پسربچه های شلوغ و پرصدا که طاقتشان کم است. پسرک که حوصله صف ندارد پسماند ها را می اندازد روی پیشخوان و می رود، بدون وزن کشی زباله ها.

دست های پیرمرد پر است از جنس بازیافتی است، بیشتر پلاستیک، کمی هم کاغذ و شیشه. پسرک را با چشم تعقیب می کند و غر می زند که چرا گذاشتی و رفتی، نق می زند که ضرر کرد و پولش رفت به جیب غرفه، بعد کیسه بزرگش را از پنجره کوچک هل می دهد داخل و چشم می دوزد به دهان غرفه دار. پسماندها روی ترازو وزن می شود و غرفه دار عددهای روی فیش را با ماشین حساب جمع می کند و می گوید ۱۲ هزار و پیرمرد با طلب قبلی اش جمع می زند ۳۶ هزار.

بارهای تفکیک شده زنی جوان می رود روی ترازو،‌ پلاستیک، آلومینیوم،‌ کاغذ، سررسیدهای قدیمی، چند تکه آهن. می شود ۳۸۰۰ تومان، زن فیش می خواهد، فیش دست غرفه دار است، دستش را می کشد عقب که فیش را ندهد، خودش عددها را جمع می زند و می گوید ۳۸۰۰٫ زن مصر است که فیش را ببیند، فیش ولی روی هواست،‌ لای انگشت های غرفه دار. بقیه وارد بحث می شوند،‌ پیرمرد که فیش نگرفته هم، زنی مسن که نوبتش حالاست نیز. همه فیش می خواهند ولی فرمان وزن کردن و تعیین نرخ دست غرفه دار است.

توزین های مشکوکِ برخی ازغرفه های بازیافت تا به حال خیلی ها را کلافه کرده. زنی می گوید وقتی صندوق عقب ماشین شاسی بلندش را پر از جنس های بازیافتی کرد و بدون دیدن ترازو و رسیدِ جنس های فروخته شده فقط شنید که می شود ۵۰۰۰ تومان همان جا به همه چیز مشکوک شد.

احساس بازنده بودن میان شهروندانی که زباله ها را تفکیک می کنند و مسئولانه تا پای غرفه های بازیافت می برند، احساس تکرارشونده ای است، یک جور خطرعلیه محیط زیست و حسی به نفع باندهای مرموز زباله.

 

نه جنس می دهند نه پول

زنی یک کیسه پلاستیکی را پر کرده است از باتری های کارکرده، همان ها که خیلی ها پرتش می کنند در سطل های زباله یا ولش می کنند گوشه وکنارخیابان. زن ولی می داند که باتری جزو پسماندهای خطرناک است که باید اصولی دفع شود، برای همین ماه ها باتری های مستعمل را جمع کرده و همه را آورده به غرفه بازیافت. غرفه دار باتری ها را می کشد، مانیتور ترازو معلوم نیست، زن نمی داند باتری ها چند گرم است ولی می شنود که آن همه باتری می شود۲۰۰ تومان. زن همین ۲۰۰ تومان را می خواهد ولی غرفه دار می گوید پول نقد ندارد، غرفه حساب دفتری هم ندارد که تویش بنویسد۲۰۰ تومان طلب این خانم، برای همین بحث به بن بست می رسد و زن که حوصله ندارد، می گوید۲۰۰ تومان برای خودت.

پیرزنی که سال هاست درخانه اش دست به کار تفکیک زباله است، درد دلش تازه می شود و یاد تجربه خودش می افتد که بارها به خاطر نبود حساب وکتاب درست درغرفه بازیافتِ محله شان از خیر پول اجناسش گذشته؛ می گوید اگر مبالغی را که نادیده گرفته با هم جمع کند رقم بزرگی می شود. زنی جوان اما تعریف می کند که یک بار وقتی کلی جنس بازیافتی تحویل داد و ازغرفه دار شنید که نه پول نقد دارد نه جنس، صدایش را انداخت توی سرش و تهدید کرد که موضوع را به رسانه ها می کشاند و آن وقت مرد چند دقیقه ای رفت و با یک دسته اسکناس برگشت.

با این که سازمان مدیریت پسماند حتی روی سایت اطلاع رسانی اش اعلام می کند که غرفه های بازیافت از سه روش پرداخت نقدی، بن بازیافت و مواد شوینده برای تسویه حساب با مردم استفاده می کنند ولی یافته های ما و گلایه های مردم ازاین حکایت دارد که هستند غرفه دارانی که جنس می گیرند ولی به ترفندهایی از دادن پول یا موادشوینده امتناع می کنند و کاری می کنند که مردم از خیر هردو بگذرند.

 

تخلف است

چند خانم که کنارغرفه بازیافت یکی از مناطق شرقی تهران ایستاده اند و گپ می زنند، تصمیم گرفته اند به اعتراض هم که شده دیگر زباله ها را تفکیک نکنند و اگر می کنند دیگر به غرفه تحویل ندهند بلکه آن را بیاندازند درسطل های زباله که لااقل اگرچیز زیادی عاید خودشان نمی شود، زباله گردها ازاین خوان نصیبی ببرند. شهرام فیروزی، مدیر روابط عمومی سازمان مدیریت پسماند که همسرش نیز در برهه ای به پول ناچیزی که ازغرفه ها می گرفته معترض بوده و تصمیم داشته تفکیک را رها کند به ما اما همان پاسخی را می دهد که زمانی به همسرش داده است. او می گوید به تفکیک زباله باید به چشم وظیفه ای شهروندی نگاه کرد و به این که با رها نکردن زباله های ارزشمند در سطل های زباله از یک سو محیط زیست نجات پیدا می کند و از یک سو دست زباله گردها از پسماندها کوتاه می شود و چرخه معیوب زباله سامان می گیرد. او می گوید اگر پسماندهای خشک تفکیک شود حجم زباله های تولیدشده نیز کاهش می یابد و تعداد دفعاتی که شهرداری مجبور است زباله ها را جمع، حمل و سپس فراوری کند کمتر می شود و در نهایت هزینه این چرخه درتهران که روزی یک و نیم میلیارد تومان است کاهش می یابد.

فیروزی البته منکر بروزتخلف دربرخی ازغرفه های بازیافت که پیمانکاران اداره شان می کنند، نیست. او می گوید درمعرض دید نبودن ترازو تخلف است،‌ به مشتری فیش ندادن تخلف است، بهای اجناسش را ندادن و او را حواله به آینده کردن تخلف است،‌ درغرفه جنس نداشتن تخلف است و او حتما پیگیری می کند که این مشکلات برطرف شود.

اما هرجا پای پیمانکار به موضوعات شهری باز می شود صاف کردن کژی ها سخت به نظر می رسد. با این که فیروزی به ما گفت که مردم با وجود این تخلفات نباید از تفکیک زباله دلسرد شوند ولی ما به او گفتیم که رشته پرانگیزه شدن مردم برای تفکیک زباله به دست غرفه هاست اگر درخرید پسماندها و تحویل بهای آنها به مردم غل وغش نداشته باشند که فیروزی بازهم گفت که قول می دهد تا یک ماه آینده برای نزدیک به ۵۰۰ غرفه دار کلاس آموزشی ترتیب دهد و مجابشان کند که اگرآنها با مردم خوب تا کنند مردم نیز برای تفکیک زباله از مبدا انگیزه پیدا می کنند.

زباله و سود حاصل ازآن اما به قدری است که بعید است کسانی که از آن سود می برند آموزش پذیر باشد یا تن به تغییر بدهند. زباله درتهران گردش مالی چنان بزرگی دارد که بسیاری ازمحله های تهران مرکز دپو و بازیافت های غیرقانونی شده اند ازهاشم آباد و تقی آباد گرفته تا خلازیر و ری و اتابک و محله مینایی.

پیمانکاران بازیافت نیز که جزء مهمی ازاقتصاد زباله ای هستند و درقالب غرفه های بازیافت، رسما مشغول این تجارتند مثل بقیه دست اندرکاران زباله به فکر سود بیشترند نه انجام کار فرهنگی به نفع مردم یا محیط زیست.

آمارها می گوید درکشورمان هر روز حدود۵۰ هزار تن زباله تولید می شود که سهم تهران روزانه ۷۵۰۰ تن است که روزهای پایانی سال به روزی۱۱ هزارتومان نیز می رسد. در بین زباله های تولیدیِ هر۲۴ ساعت جالب است که درتهران به طورمتوسط ۲۸۰۰ تن زباله خشک شامل مقوا، پلاستیک، شیشه، فلزات و نان خشک جمع‌ می‌شود که همگی قابل بازیافت است و پیمانکاران هر تن از آن را در سال ۹۷، ۸۰۰ هزارتومان می فروختند.

زباله های مردم تهران،‌ آشغال هایی که مردم محلات هر روز در سطل های زباله یا در نهایتِ بداخلاقی در جوی های آب و کنار دیوارها و درون باغچه ها می ریزند به معنی واقعی کلمه پولند، چیزی به ارزش تقریبی روزانه دو میلیارد تومان که پیمانکاران بازیافتی قدرش را خوب می دانند و تعدادی شان از پشت سکان غرفه های بازیافت طوری زباله های تفکیک شده شهروندان قانون مدار را مدیریت می کنند که سود بیشتر به جیب خودشان سرازیر شود.

 

مریم خباز

 

 

دعوت از رئیس‌جمهور برای دیدار با فعالان محیط‌‌زیست

‌دوشنبه گذشته برنامه موتور جستجو دلایل کلید خوردن پویش دولت محیط نیستی را جستجو کرد

‌دربرنامه دوشنبه گذشته موتور جستجو محمد درویش، سیاوش صفاریان‌پور و مهدی آیینی از کمپین دولت محیط نیستی گفتند. آنها با اشاره به دلایل ایجاد این کمپین از رئیس  جمهور دعوت کردند تا پای حرف‌های فعالان محیط زیست بنشیند.


به گزارش گزارشگران سبز، در ابتدای برنامه سیاوش صفاریان پور مجری برنامه موتور جستجو ‌ از محمد درویش درباره بیشتر شدن اعتراض‌هایش نسبت به تخریب محیط زیست پرسید ‌ درویش در پاسخ گفت حقیقت این است که بیش از گذشته نگران آینده محیط زیست و امانتی است که‌ که باید به دست نسل آینده برسانیم.‌ ‌ در واقع شرایط نامناسب محیط زیست سبب شده  صدایم را بلندترکنم تا آنهایی که خوابشان برده بیدار شوند.

در ادامه مجری برنامه درباره آخرین خبرها از کمپن دولت محیط نیستی پرسید. مهدی آیینی خبرنگار حوزه محیط زیست دراین باره گفت:‌ ‌ به ۱۳هزار نفر نزدیک می‌شویم، این پویش همزمان با روز جهانی مقابله با بیابان‌زایی کلید خورد  و با دعوت از ‌ اساتید دانشگاه، کارشناسان محیط زیست و خبرنگاران این حوزه کارش را شروع کرد و این روزها بسیاری از دوستداران محیط زیست نیز به آن پیوسته‌اند.

مجری برنامه ‌با اشاره به  نام کمپین( دولت محیط نیستی) مطرح کرد که آیا این نام منفی نیست؟ ‌چون محیط زیست به نوعی ویترین دولت یازدهم بوده است و دولت اولین مصوبه اش را به احیای دریاچه ارومیه  اختصاص داد‌ و ادعا کرد که دولت یازدهم‌ محیط زیستی ترین دولت است.

  آیینی ‌دراین باره گفت :وقتی شما کارنامه دولت را می بینید به این نتیجه می رسید. وقتی رئیس جمهور دستور انتقال آب خزر را به سمنان می دهد نمی توان انتظار دیگری داشت.

او ادامه داد: مشکل اینجاست که ما با اهداف سیاسی به محیط زیست نگاه می‌کنیم و برای رسیدن به اهداف کوتاه مدت از محیط زیست سوء استفاده می‌کنیم. برای نمونه برای اجرای پروژه انتقال آب خزر به سمنان درباره چند سال آینده این پروژه فکر کرده‌ایم؟ اگر پس از چند سال دیگر رژیم حقوقی دریای خزر مانع انتقال آب شد چه باید کرد، درواقع ما منافع یک ملت را به منابع محدود گره زده‌ایم.

در ادامه محمد درویش به بیان علت مخالفت بیشتر کارشناسان محیط زیست با سیاست‌های  عیسی کلانتری رئیس سازمان حفاظت محیط زیست پرداخت. او تاکید کرد: بیشترین زاویه را ما ‌ با آقای کلانتری ‌ جایی داریم که آقای کلانتری می‌گوید آنهایی که مخالف نظر من می اندیشند یا احساسی، یا سیاسی ‌ یا نادان هستند!

درویش ادامه داد: ایشان دم از ۸۰ میلیون محیط‌بان می‌زند، اما دستور می‌دهد که مانع فعالیت ۴فعال محیط زیست شوند که در اعتراض به کشته شدن خرس قهوه‌ای در شمال کشور جمع شده‌اند. درواقع آقای کلانتری حاضر نیست با منتقدان خود رو در رو گفت‌وگو کند.

او ادامه داد: درحالی ‌که آقای کلانتری دوسال است این پست را در ا ختیار دارد، اما رئیس قوه قضاییه که به تازگی هدایت دستگاه قضا را به عهده گرفته برخلاف مشغله‌ای که دارند برای فعالان محیط زیست وقت می‌گذارد. چگونه است که آقای عیسی کلانتری نمی تواند با فعالان محیط زیست چنین جلسه‌ای بگذارد.

مهدی آیینی در ادامه درباره علت ایجاد کمپین دولت محیط نیستی گفت: چه کسی آقای عیسی کلانتری را به عنوان رئیس جمهور در نظر گرفت؟ چرا آقای رئیس جمهور چنین مهره ای را برای هدایت سازمان محیط زیست در نظر می گیرد درحالی که ادعا می‌کند محیط زیستی ترین دولت است.

سیاوش صفاریان پور با اشاره به اینکه در برنامه موتورجستجو درباره مهارت زیستن صحبت می‌شود و یک مهارت زیستن مطالبه‌گری است به مهمانان برنامه گفت شما با جمع آوری ۱۳هزار  امضا نشان دادید که می‌توان برای محیط زیست ایران مطالبه‌گر بود.

آیینی دراین باره گفت: باید گفت دیگر با آشغال جمع کردن در ساحل و جنگل محیط زیست نجات پیدا نمی کند(هرچند این حرکت مهم است) اما باید از سیاست مداران خواست سیاست‌های خود را تغییر بدهند.

صفاریان پور با اشاره به اینکه سخنگوی دولت به پویش دولت محیط نیستی واکنش نشان داده از مهمانان برنامه موتورجستجو پرسید شما می خواهید با سخنگوی دولت، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست یا رئیس جمهور صحبت کنید.

مهدی آیینی دراین باره گفت: چه بهتر که خود آقای رئیس  جمهور پای صحبت های فعالان محیط زیست بنشیند.

صفاریان پور در پایان با ابراز امیدواری از واکنش رئیس جمهور نسبت به کمپین دولت محیط نیستی عنوان کرد که در برنامه موتور جستجو تلاش می‌کند ‌این موضوع را دنبال کند.

منابع طبیعی ‏خواری در همه جای ایران

باید دانست بحث منابع طبیعی ‏خواری تنها محدود به جنگل‌های ابر گردنه حیران و لواسان نیست. جنگل‎خواری و مرتع‌خواری در شمال کشور بیشتر به چشم می‏خورد، اما طبیعی‏خواری در همه جای ایران وجود دارد. در جنگل‏‌های زاگرس و در هر نقطه از ایران می‌توان ردپای افرادی را که به طبیعت چشم طمع دارند، پیدا کرد. دلایل زمین‏خواری در ایران فراوان است. مهم‌ترین بحث آن اما کم‏کاری مجریان متولی، بی‎قانونی و ضعف در پیگیری قوانین و حمایت نکردن از اراضی ملی است.

مجریان و متولیان ‌‌محیط‎زیست و منابع طبیعی به‌وضوح قوانین را زیرپا می‏گذارند. به عنوان مثال سازمان جنگل‏ها، طرح کشت در اراضی شیب‏دار را در جنگل‏‌ها اجرا می‏کند. حال سوال اینجاست این سازمان وظیفه دارد این طرح را اجرایی کند؟ این طرح با ماهیت این سازمان همخوانی ندارد. این طرح هم مانند بسیاری از طرح‏های دیگر، در نیمه رها خواهد شد؛ طرحی که در حوزه وظایف این سازمان هم نیست.

بسیاری از مدیران دولتی، شوراها و کمیسیون‏‌های محیط‏زیستی، خود به  منابع طبیعی‏ خواری کمک می‏کنند. با بی‏توجهی به اراضی و به اسم اشتغال‏زایی، ماهیت زمینی را تغییر می‌دهند و به منابع طبیعی‌‏خواری دامن می‎زنند. به عنوان مثال، چند وقتی است سازمان جنگل‎ها از اجرایی شدن، طرح کاداستر و این که اگر اجرایی شود، راه‎ها برای منابع طبیعی‌‏خواری بسته می‎شود، می‌‏گوید. از این‌که بودجه‌ای برای این طرح نیست.

درصورتی که موضوع حالا، بودجه نیست. ما بودجه داریم اما توانایی، مسؤولیت و ناظر برای اجرایی شدن طرح‎ها را نداریم. در برخی مواقع هم، مدیرانی که در رأس کار قرار دارند، از خلا قانونی استفاده می‏کنند. ما البته در زمینه محیط‏زیست قانون داریم. مشکل اینجاست که این قوانین اجرا نمی‎شود. در بسیاری از مواقع، متولیان برخورد سلیقه‏‌ای با قوانین دارند و آن بخشی را که خود دوست دارند، اجرایی می‏‌کند. این روزها‌ برخی مردم و مدیران دست به دست هم داده‌اند و ‌به تراژدی منابع طبیعی‌‏خواری دامن می‌زنند.

دکتر هادی کیادلیری،  رئیس انجمن علمی جنگلبانی کشور

ایستگاه پایانی محیط‌زیست‌‌خواری

چند پیشنهاد برای قوه قضایه که تصمیم گرفته با متجاوزان به محیط زیست برخورد کند

جنگل‌خواری، کوه‌خواری و دریاخواری تا یک دهه پیش ترکیب عجیبی بود که شاید مخاطبش را به خنده هم وامی‌داشت،‌ حالا در طول یک دهه گذشته چنان این ترکیب هولناک شده است که تاثیرش را می‌شود در زندگی روزمره یک فرد معمولی شهرنشین هم دید. نه که تا پیش از یک دهه پیش چنین پدیده‌ای وجود نداشته اما پرواضح است که حجم این تخلفات آنقدرها هم نبوده است که هر روز بتوان مصداق رسانه‌ای‌شده‌اش را به چشم دید. حتی نیازی نیست برای یافتنش خیلی چشم‌چشم کنید و در چهارگوش جادویی گوگل آن را بیابید،‌ کافی است راهی یکی از شهرهای شمالی شوید و دل به جنگل‌ها بزنید تا متوجه شوید. شاید این آخرین تصویری باشد که از این حجم درختان می‌بینید. نه که محدود به شهرهای شمالی باشد،‌ رد این پدپده شوم را از مناطق خوش آب و هوای طرقبه و شاندیز مشهد تا خوانسار و کاشان و شیراز هم می‌توان پیدا کرد. حالا به باور بسیاری جنگل‌خواری و کوه‌خواری به نوعی از سبک زندگی تبدیل شده است و بدیهی است که این سبک زندگی مربوط به یک طبقه خاص است. کالایی شدن طبیعت، پدیده‌های زمین‌خواری، کوه‌خواری، جنگل‌خواری، اشغال سواحل و حاشیه رودخانه‌ها، فروش زمین جزایر و تخریب محیط زیست را به همراه داشته است در حالی که همه می‌دانیم محیط زیست حقوق عامه است و قوه قضا در پی احقاق این حق. ورود موثر قوه قضاییه در چند ماه گذشته به تخلفات این‌چنینی (همچون ساخت و سازهای بی‌رویه در لواسان) دوستداران این حوزه را امیدوار کرده است تا قوه قضاییه یک بار برای همیشه دستان متجاوزان به سرمایه‌های ملی را کوتاه کند.

زخم جاودان حیران

قصه جنگل‌خواری در حیران همه‌اش غصه است. سال‌هاست که تخریب می‌شود و سال‌هاست کسی کاری نمی‌کند. پنج سال پیش ۵۰۰ پرونده تخلف با موضوع جنگل‌خواری این منطقه تشکیل شد و حتما که هیچ‌کدام سرانجامی نداشته است که وضعیت حیران این‌طور مانده است. برای فهم این‌که چه بلایی سر حیران آورده‌ایم کافی است به همین عکس تکراری بالا نگاه کنید. خط مرزی ایران و آذربایجان؛ ‌کاری که ما با جنگل‌های حیران کرده‌ایم و بکر ماندن جنگل‌ها در طرف دیگر خودش نشان از بلایی دارد که بر سر جنگل‌ها آورده‌ایم. امام‌جمعه آستارا تماشای از ریشه درآمدن درختان سبز و تنومند در حاشیه گردنه حیران را ناراحت‌کننده خوانده و امام‌جمعه اردبیل در چند سال گذشته بارها نسبت به نابودی طبیعت حیران هشدار داده است. نماینده وقت اردبیل پنج سال پیش در نامه سرگشاده‌ای به معاون اول ریاست جمهوری مشخصا از افرادی یاد کرده که در پشت نقاب موجه نظام دست به جنگل‌خواری زده‌اند و بسیاری از رسانه‌ها از افرادی می‌گویند که جوامع محلی و دوستداران و فعالان محیط زیست به واسطه قدرتشان از پس آنها برنمی‌آیند. شاید یکی از بارزترین اعتراضات رهبر معظم انقلاب به تداوم تخریب جنگل‌ها و مراتع کشور در سخنان ۱۷ اسفند ۹۳ ایشان نمود داشت. آنجا که ایشان صراحتا به دست‌اندازی جریانات سودجو در تخریب جنگل‌ها و منابع ملی به‌ویژه در شمال کشور به بهانه «اجرای طرح‌های مختلف هتل‌سازی و جذب گردشگر و حتی ساخت حوزه علمیه در جنگل» اشاره کرده و از مسؤولان خواستند حتی «با این طرح‌هایی که با این توجیهات به ظاهر قبول هم ارائه می‌شود قاطعانه برخورد کنند.» حالا اما با گذشت کمتر از ده سال،‌ شواهد موجود نشان می‌دهد نه‌تنها تصرفات غیرقانونی در عرصه‌های ملی در این بازه زمانی کاهش نیافته بلکه موج دیگری از واگذاری‌ها هم با عناوین گوناگون همچون،‌ طرح باغشهر،‌طرح فدک،‌ بوستان خانواده، ‌مسکن مهر‌ و طرح‌های متعدد توسعه گردشگری و کشاورزی…، در یک دهه گذشته تحت لوای قانون صورت گرفته است.

از ماسال تا کلاچای

حیران نمونه به چشم آمده آن اتفاقی است که در حال رخ دادن است. برای پیگیری این حجم از تخلف نیازی به هیچ کارآگاه‌بازی هم نیست. حتی به راحتی می‌توانید بی‌شمار تبلیغات افراد سودجو را در رسانه‌های رسمی کشور ببینید. آگهی برای تراشیدن کوه و جنگل و تبدیلش به مرتع و بیابان! به شکل جالب‌توجهی یکی از آنها مختصات تخلفات خودش را هم در قالب آگهی بیان می‌کند آن هم در کانال تلگرامی یک خبرگزاری رسمی در کشور. «فروش تعداد محدودی از ویلاهای چوبی لوکس در اولین و تنها شهرک ویلاهای چوبی خاورمیانه در کلاچای گیلان». آن‌طور که این آگهی عنوان کرده است در مزایای این فرصت سرمایه‌گذاری همین بس که فاصله ویلاها به جنگل‌های گیلان تنها سه کیلومتر است و فاصله‌اش با دریا تنها ۴۰ متر. جنگل‌خواری در پوشش یک فرصت سرمایه‌گذاری! همین چند وقت پیش گزارشی منتشر شد از آنچه در ماسال گیلان می‌گذرد. گزارشی که نشان می‌داد کشاورزان منطقه همگی‌شان تبدیل شده‌اند به سرایداران زمین‌های خود. وضعیت نا بسامان اقتصادی،‌ نبود شغل و درآمد و درد معیشت باعث شده است بستر این تخلفات در جنگل‌خواری را برای مفسدان مهیا کند. همین است که بسیاری را به این باور رسانده در کنار بی‌توجهی دولت به این موضوع شاید بتوان با تقویت جوامع محلی ابزار مناسبی برای این پدیده شوم به دست آورد. البته که قوه قضاییه می‌تواند با کمک جوامع محلی از حداقل روند تسریع جنگل‌خواری در شمال ایران را کمی کند کند.

غمگین مثل سراب قنبر

منطقه سراب قنبر کرمانشاه را می‌شود نمونه‌ای دانست از یک شگرد قدیمی برای زمین‌خواری. شگردی که البته با قربانی کردن درختان و باغات این منطقه همراه است. سراب قنبر، محله‌ای در جنوب‌غربی شهر کرمانشاه است که در گذشته، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه محسوب می‌شد و با افزایش ساخت‌ و سازها و توسعه شهر کرمانشاه به تدریج در حریم شهر قرار گرفت. باغات سراب قنبر در گذشته‌ای نه چندان دور تامین‌کننده بخش زیادی از میوه استان کرمانشاه بود. اما همجواری این باغات با یکی از بهترین محله‌های شهر کرمانشاه باعث شده چشم طمع زمین‌خواران بر این باغات دوخته شود. شگرد این افراد به آتش کشیدن درخت‌ها برای تبدیل کاربری آن به زمین مسکونی است! شگردی که حداقل در بسیاری از موارد تاثیر داشته و جواب داده است. هر چند یکی از مسؤولان استانداری به این ماجرا ورود و عنوان کرد اگر عده‌ای منفعت‌طلب، باغ‌های شهر را از بین ببرند یا اقدام به خشک و قطع کردن درختان کنند به تصور این‌که در آینده به بهانه این‌که اینجا (سراب قنبر) زمین است و درصدد تغییر کاربری برآیند، باید بدانند ما هرگز اجازه چنین کاری را نخواهیم داد. ورود قوه قضاییه به این موضوع همراه حساسیت افکار عمومی توانست تا حدودی از آتش طمع زمین‌خواران در این منطقه را خاموش کند.

 

همه سواحل خزر

در جاده‌های کرانه دریای خزر که برانید باید همیشه چشم بگردانید تا شاید بتوانید محوطه خالی از تابلو و فنس و نرده‌آهنی بیابید و کنار ساحلش قدم بزنید چرا که ۸۰ درصد از سواحل دریای خزر را گرفته‌اند! دریاخواری، موضوعی است که به نظر می‌رسد باعث شده دسترسی مردم به ۸۰ درصد از سواحل شمالی کشور غیرممکن شود. آش ساحل‌خواری در استان‌های شمالی کشور به اندازه‌ای شور شده که رئیس‌کل دادگستری استان مازندران چند سال پیش به‌صراحت عنوان کرد ۵۴ درصد از اراضی تصرف‌شده در اختیار دولت و دستگاه‌های حاکمیتی است. به این آمار رسمی دقت کنید تا متوجه وضعیت سواحل دریای خزر بشوید؛ حدود ۷۸ درصد سواحل تصرف شده و مابقی آزاد است و مناطق حفاظت شده ساحلی است. ۲۸ درصد این تصرفات توسط دستگاه‌های دولتی است. ۱۲ درصد شهرک‌های ساحلی هستند. ۲۴ درصد املاک و ویلاهای شخصی است. ۱۰ درصد در اختیار نهادهاست و ۴ درصد آزاد است که هنوز به شکل مناسب در اختیار عموم نیست!

این در حالی است که در ماده ۶۳ قانون برنامه چهارم توسعه آمده که تمامی دستگاه‌های دولتی دارای اراضی ساحلی موظف به آزادسازی ساحل هستند و در این ماده هیچ نامی از نهادهای غیردولتی ذکر نشده و همین موجب مستثنا دانستن برخی نهادها از اجرای ماده ۶۳ قانون است. نه که این وضعیت منحصر به دریای خزر باشد که در حاشیه خلیج‌فارس دریاخواری توسط افراد و نهادها در جزیره قشم و بندرعباس و چابهار هم دیده می‌شود.

 

میثم اسماعیلی

شروع با آشوراده

گاهی برخی موارد از تجاوز به منابع طبیعی مثل شهرک‌سازی در لواسان یا ویلاسازی در برخی نقاط مازندران به‌صورت وسیع مورد توجه مردم و رسانه‌ها قرار می‌گیرد و تا مدت‌ها اخبار مربوط به این حوزه را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد. این در حالی است که در کشور ما بعضا مواردی از تخریب عرصه‌های طبیعی اتفاق می‌افتد که وسعت آن از ویلاسازی و شهرک‌سازی در چند نقطه بسیار بیشتر است و آسیب بیشتری را نیز به طبیعت کشور وارد می‌کند.

اتفاقا این موارد معمولا با تصمیم مدیرانی رخ می‌دهد که خودشان قرار است حافظ منابع طبیعی و محیط‌زیست کشور باشند، اما گاهی بدون توجه به وظیفه قانونی خود، مجوز تغییر کاربری برخی عرصه‌های طبیعی برای ایجاد مزارع کشاورزی، چراگاه دام، طرح‌های گردشگری یا احداث سد را می‌دهند. مواردی که شاید برخی منافع کوتاه‌مدت اقتصادی به همراه داشته باشد، اما در بلندمدت می‌تواند موجب وارد شدن خسارت عمیق به منابع طبیعی، تخریب زیستگاه و ضرر و زیان به زندگی مردم باشد.

بنابراین تا وقتی مدیران ما درک درستی از نقش منابع طبیعی و محیط‌زیست در پایداری سرزمین ایران نداشته باشند، نمی‌توان به صورت ریشه‌ای جلوی تجاوز به منابع طبیعی کشور را گرفت. در این زمینه لازم است قوه قضاییه به صورت تخصصی به موضوع تخریب عرصه‌های طبیعی ورود پیدا کند و فرقی بین شهروندانی که به هر شکل به منابع طبیعی تجاوز کرده‌اند و مدیرانی که با دستورات ناصواب خود باعث تخریب زیستگاه‌ها شده‌اند، نگذارد و با همه این افراد به صورت عادلانه برخورد کند.

در واقع باید گفت اگر قوه قضاییه قصد دارد به صورت جدی جلوی تجاوز به منابع طبیعی را بگیرد، باید به‌عنوان مدعی‌العموم جلوی پرونده‌هایی که به صورت کلان باعث تخریب بخش‌هایی از طبیعت کشور می‌شوند، بایستد. این نکته‌ای است که فعالان محیط زیست نیز در جلسه اخیر خود با ریاست محترم قوه قضاییه در میان گذاشتند.

از مهم‌ترین پرونده‌هایی که می‌توان در این زمینه مثال زد، «طرح گردشگری جزیره آشوراده» است. طرحی که در چند سال گذشته، دولت اصرار زیادی به اجرای آن دارد، اما کارشناسان بسیاری با مدارک معتبر و دلایل متقن با این طرح مخالفت کرده‌ و گفته‌اند در طرح دولت ضوابط زیست‌محیطی لازم برای یک پناهگاه حیات وحش رعایت نشده است. قوه قضاییه به‌عنوان مدعی‌العموم می‌تواند با جمع کردن مستندات علمی و قانونی کارشناسان و جلوگیری از اجرای این طرح، برخورد با پروژه‌های کلان تجاوز به منابع طبیعی در سراسر کشور را شروع کند.

البته به‌تازگی دستگاه قضا در دو مورد مهم مشابه این کار را انجام داده است، یکی متوقف شدن طرح گردشگری در منطقه حفاظت‌شده خاییز که به دستور دادستان بهبهان انجام شد و دیگر، طرح استفاده از دی‌اکسید تیتانیوم برای احیای تالاب انزلی که از سوی دادستان انزلی به حالت تعلیق درآمد. این موارد نشان می‌دهد قوه قضاییه می‌تواند با استناد به مدارک معتبر و با دریافت دیدگاه متخصصان حوزه‌های محیط‌زیست و منابع طبیعی به پروژه‌های کلانی که باعث آسیب به محیط‌زیست کشور می‌شوند، ورود پیدا کند و جلوی آنها را که به هر شکل تخریب یا تجاوز به منابع طبیعی تلقی می‌شود، بگیرد.

 

دکتر حسین آخانی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران

ایستاده با طبیعت

در آستانه روزملی محیط بان، چند محیط بان پرتلاش ازگذشته و حال و آرزوهایشان می گویند

صفحه تقویمِ فردا هیچ اثری از محیط بان ندارد ولی هرکه اهل طبیعت و دوستدارش باشد، می داند یازدهم ذی القعده که روز تولد امام رضاست چند سالی است روز ملی محیط بان خوانده می شود به پاس همه خدماتی که اینها به طبیعت می دهند. این روزِ قمری در سال های مختلف می چرخد و یک روز می افتد وسط زمستان و یک روز مثل امسال مصادف می شود با ۲۳ تیر، یکی از گرم ترین روزهای تابستان. چه سرد و چه گرم، چه بارانی و چه برفی و چه حتی داغ داغ و وسط خشکسالی اما برای کسانی که اونیفرم محیط بانی پوشیده اند فرقی ندارد. اینها سال هاست درعرصه هایی که بیشتر اوقات جزخدا و متخلفان حضور ندارند،‌ مانده اند و اگر چه دلشان خوش نیست از همه کمبودها و خطرها و نبود حمایت ها ولی اینها را ربط نمی دهند به طبیعت شکننده ایران که اگر محیط بان ها نیز رهایش کنند، چیزی از آن نمی ماند. به مناسبت روز ملی محیط بان با سه محیط بان حرف زدیم، با یکی که دو پایش را در این راه از دست داده ولی هنوز برای گرفتن حکم جانبازی می دود، یکی که همین چند روز پیش در درگیری با یک شکارچی غیرمجاز زخمی شده و با یکی دیگر که همه دار و ندارش را وقف حیوانات و طبیعت کرده است.

 

نگران مالچ ها هستم

سرظهر نشسته بود زیر سایه درختی که شاید کمی از زهر گرمای ۵۱ درجه ای شنزارها و تپه ماهورهای بستان گرفته شود و او راحت تر نفس بکشد. او داشت در زمین های حدفاصل تالاب خشکیده هورالعظیم با شنزارهای جنوب غربی خوزستان نفسی چاق می کرد که ما زنگ زدیم و باب مکالمه مان باز شد. باقر موسوی عاشق محیط بانی است، عاشق طبیعت، عاشق خوزستان و همه داشته هایش، شیفته آهوهای فکه که اگر او نبود شاید بازهم همه فکر می کنند منقرض شده است.

او محیط بان عجیبی است، ازآن عجیب های خوب که نه ۱۵ سال محیط بانی کردن در شنزارهای داغ خوزستان خسته اش کرده و نه وضعیت بی ثبات شغلی و حقوق اندکی که می گیرد. او دلداده آهوهاست، عاشق خزنده های شنزارهای داغ جنوب و البته نگرانشان. او به مالچ بدبین است، به جاده بدبین است، به کهور آمریکایی بدبین است، به همه اینها که افتاده اند به جان شنزارهای خوزستان و دارند مثل خوره از حیات خالی اش می کنند بدبین است.

موسوی نگران میکروارگانیسم ها وحشرات است که لای ماسه ها و شن ها خانه دارند، او دلواپس خزندگان است، دلواپس افعی شاخدارعربی،‌ کورمار،‌ دکوی انگشت کوتاه و مارمولک کرمی شکل جنوب که مالچ های نفتی نابودشان می کند.‌ او دغدغه آهوهای گواتر دار فکه را دارد که کهورهای آمریکایی مزاحم را می خورند و لطمه می بینند و می روند کنار دام هایی که تا به حال این کهورها تلفشان کرده اند. این محیط بان می گوید ازهر چوپانی که بپرسید، تلفات داشته است ولی بازهم مسئولان اصرار دارند که کهور بکارند به قصد بیابان زدایی و او نگران است.

باقر برای این طبیعت جان و مال داده و بازهم خواهد داد که حفظ شود. او محیط بانی “طرحی” است یعنی باید طرح و پروژه محیط زیستی باشد که او هم باشد، حقوقش به همین واسطه زیاد نیست، دو میلیون تومان است درنهایت که همه را خرج محیط زیست می کند؛ یک روز دوربین عکاسی می خرد برای ثبت گونه های جانوری، یک روز موتور می خرد برای گشت زنی درعرصه ها و هر روز باک همین موتور را با پول خودش پر بنزین می کند و باکش نیست ازاین آشفته بازار. اوعاشق طبیعت سرزمین خود است، شیفته آهوها که شادترین خاطره عمرش را ساخته اند وقتی بیش از۱۲ سال پیش زمانی که او سربازمعلم بود و هیچکس شک نداشت که آهوی فکه با جنگ ایران وعراق منقرض شده، یک جفت ازاین آهوهای خوش تراش ایستادند مقابل لنز دوربینی که خودش خریده بود و او ثابت کرد آهوها هنوز درخوزستان نفس می کشند.

 

مرا یادشان رفت

غمگین ترین روزعمرش ۱۴ اردیبهشت سال۹۱ است، روزی که هفت سال است سالگردش را می گیرد با هرنگاهی که به پاهای نداشته اش می کند. دوپای رضا رحیمی نژاد هفت سال پیش در یک روز بهاری در حاجی آباد هرمزگان قطع شد که داشتند با جرثقیل یک تانکر آب را بار می زدند و جرثقیل ناگهان گره خورد به کابل های برق فشار قوی و افتاد روی دوپای رضا. ۳۲ ساله بود این محیط بان و داشت کمک می کرد تانکر آب روی جرثقیل سوار شود و برود برای سیراب کردن آهوها.

از او که پرسیدیم حسش به روز ملی محیط بان چیست، زهرخندی زد و گفت او که دیگر محیط بان نیست که نظر بدهد ولی هنوز یک عاشق طبیعت است که با دو پای مصنوعی همچنان به پاسگاه محیط بانی حاجی آباد می رود برای سرکشی و کمکی اگر از دستش برآید. رضا ولی دلخور است، نه که نق بزند و گله کند، فقط دلش گرفته ازاین که محیط بان نمونه سال های ۸۸ و۹۰ که روزی به او لوح سپاس می دادند از وقتی پاها از تنش جدا شد به حاشیه رفت و دیگر دیده نشد، که فراموش شد، که رفت در بایگانی خاک گرفته خاطره ها. او یاد همه محیط بانانی می افتد که حین ماموریت از کوه پرت شده اند، در تعقیب و گریزها زخم برداشته اند و زمینگیر شده اند ولی از یادها رفته اند، گویا هرگز نبوده اند.

او یاد خودش می افتد، یاد لیردف جاسک، یاد آن روز که زیر نگاه خدا، سوار یک موتورسیکلت به همراه یک مخبر زده بود به دل منطقه و می خواست بومیانی را که بازهای شکاری را اسیر می کردند و می فرستادند برای کشورهای عربی، دستگیر کند. می رود به آن روز و دوباره آن دو بلوچ را می بیند که صورتشان را کاملا بسته اند و سوارموتور، اسلحه جنگی را به قصد کشتن او گرفته اند سمتش و او بشدت ترسیده است. از خوش حادثه ولی یک ماشین ازآن حوالی که جنبده ای نداشت و آدمیزادی گذرش نمی افتاد رد می شود و رضا می بیند که بلوچ ها راه کج کرده اند و به تاخت برگشته اند.

دوباره یاد یک شکارچی می افتد، ازآن شکارکش ها که عطش کشتن دارند فقط، یاد او که درمناطق خطرناک و صعب العبورحاجی آباد تعقیبش کرده بود و او با اسلحه جنگی به سمتش آتش باریده بود و یکی از تیرها از روی سرش رد شده بود و موهایش را سوزانده بود. همین شکارچی شش ماه بعد به دست یکی از محیط بانان کشته شد که برای دفاع از خود تیر زده بود به شکارچی اما خونریزی امان حیاتش نداده بود. محیط بان هرمزگانی را سه سال به جرم قتل نفس زندانی کردند و او به مصیبت توانست دیه شکارچی سابقه دار را جور کند و از مرگ برهد.

رحیمی نژاد آهی می کشد و می گوید دلش برای همه حمایت های قانونی که نیست، برای همه سختی های کار محیط بانی، برای همه به جان خریدن خطرها و همه روزهایی که او فاصله طولانی حاجی آباد تا تهران را با دو پای مصنوعی و یک دنیا سختی رفته و برگشته است تا کد جانبازی بگیرد و البته نگرفته است، می سوزد.

 

کمبود نیرو و دغدغه معیشت

مدثّر تیموری، بچه خواف خراسان رضوی ومحیط بان پارک ملی تندوره درگز، متن لایحه حمایت قضایی و بیمه ای ماموران یگان حفاظت دستگاه های اجرایی را که سوم تیر در مجلس تصویب شد، خوانده است. گرچه لایحه به نوعی همه گیر است ولی چون محیط بان ها را نیز شامل می شود او خوش بین است که حمایت های حقوقی از این مردان تقویت شود و دل این جماعت از امروز قرص تر شود. ولی با این همه او یک ولی می گذارد وسط جمله اش و می گوید حیف که بندهای مربوط به معیشت محیط بان ها از لایحه حذف شد و سختی کارشان و جیب کم پولشان دیده نشد.

مدثر حقوقش زیر سه میلیون تومان است، رقمی کم و آزار دهنده مخصوصا برای خانواده محیط بان ها که گرانی ها را باید بزنند تنگ نبودن های طولانی مرد خانه و دندان بگذارند روی جگر. ترس قاتقِ نان همیشگی این خانواده هاست، وقتی که مرگ بالای سر محیط بان ها پرمی زند و بیشتر وقت ها از لوله تفنگ شکارچیان غیرمجاز بیرون می پرد و زل می زند به چشم های این مردها.

یک بار گزارش داده بودند که یک شکارچی دارد وارد تندوره می شود،‌ مدثر و همکارش خودشان را رسانده بودند به دره، شکارچی ولی آنها را زود دیده بود و تفنگ را گرفته بود سمتشان و تیر می انداخت. آن روز پرترس ترین روز زندگی مدثر است، روزی پر از استرس، روز چشم درچشم مرگ شدن.

او اما شکارچی بی رحم غیرمجاز کم ندیده. همین چند روز پیش با دستور قضایی، کسی را تعقیب کرد که در زرین کوه قوچ و میش زده بود و لاشه شان را گذاشته بود توی خانه؛ او که داشت تفنگ ساچمه زن پنج تیر شکارچی را برمی داشت او با قمه حمله کرد و دست مدثر زخم برداشت. محیط بان هایی مثل او در بدنشان از این زخم ها زیاد دارند، آنها سرمی دهند برای حفظ طبیعت و جانورانش ولی مدثر می گوید چه فایده که نیروهای محیط بان کم است و روی هرمنطقه که تمرکز کنند متخلفان از منطقه ای دیگر نفوذ می کنند از بس که عرصه های طبیعی وسیع است وجمعیت محیط بان ها کم. او می گوید حیف که شکارچیان موتورسیکلت های قوی خارجی دارند ولی موتور و ماشین های محیط بان ها هم کم است و هم قدیمی و چه حیف که قدرجانفشانی ها را نمی دانند و ساده از کنار رخ به رخ شدن محیط بان ها با مرگ می گذرند.

 

 

مریم خباز

 

قرق باستی‌هیلز شکست

برداشته شدن گیت ورودی اشرافی ترین شهرک مسکونی لواسان آیا به معنی مبارزه با زمین خواری است؟

تپه های باستی، تپه هایی که وصل است به بلوار باستی؛ چه ترجمه تحت اللفظی کنیم و اینها را بگوییم، چه بنویسیم لاکچری ترین شهرک مسکونی ایران، درهر دو حال می رسیم به شهر ثروتمند نشین لواسان و شهرک باستی هیلز آن، جایی که کار از زمین خواری گذشته و شده است مصداق بی چون و چرای کوه خواری و آسمان خواری و همه چیز خواری. دیروز شخصی صاحب سمت البته به ما گفت دیگر نگویید باستی هیلز، منظورش برداشته شدن لوگوی انگلیسی و طلایی رنگ سر در شهرک بود، به جایش گفت بگویید شهرک مطهری که مردم لواسان با این اسم راحت ترند و یاد آقای مطهری سازنده شهرک می افتند!

اما چه باستی هیلز چه مطهری، وقتی معنی هر دو یکی است چه  فرقی می کند کدامش را بنویسیم، چه بنویسیم تپه هایی که وصل است به بلوار باستی و شده است باستی هیلزی که کمتر از یک سال است سر زبان ها افتاده، چه بگوییم شهرکی که مطهری نامی با توسل به پول هایی که از پارو بالا می رفته آن را ساخته و پرداخته.

با این که کسی تا به حال نگفته و شاید هم جسارت نکرده نام ساکنان این شهرک را بیاورد و دیروز صاحب سمتی که به ما اطلاعات داد نیز گفت که تابه حال حتی رغبت نکرده وارد شهرک شود و ته و توی بناها و مالکانش را دربیاورد ولی نگفته پیداست یک سر این رشته به صاحبان قدرت و سر دیگرش به صاحبان ثروت وصل است.

مخلوط قدرت و ثروت در این کشورها کارها می کند، ‌یک روز می افتد به جان زمین های مرغوب، یک روز می افتد به جان کوه ها و دریاها، یک روز به جان گردنه زیبای حیران و طرفه این که همیشه نیز تیرش می خورد به هدف. زمین خواری در زمین های گران قیمت لواسان اظهر من الشمس است، اصلا تحقیق نمی خواهد، همین باستی هیلز که توصیه شدیم نام نامانوس مطهری اش را به کار ببریم اگر زمین خواری و آسمان خواری و کوه خواری نیست پس چیست؟

شاخ گیت شکست

اواخرهفته قبل اما یک اتفاق برای این شهرک افتاد. به دستورمقام قضایی گیت های ورودی این شهرک جمع شد، یعنی دو میلگرد جوش دادند به در ورودی گیت تا دیگر نگهبانی داخلش نشیند و جلوی مردم را نگیرد. مدت ها نگهبان ها را درآن گیت ها نشانده بودند که دقیقا جلوی ورود مردم را بگیرند، که شهرک باستی بشود ملک اختصاصی یک عده، بشود یک دژ مستحکم و تسخیر نشدنی، مثل قلعه قهقهه که درتاریخ ایران دست هیچ بنی بشری به آن نمی رسید. حالا شهرک باستی ما و شهرک مطهری یک عده، گیت ورودی ندارد و می شود درآن چرخ زد، می شود زل زد به ویلاهای چند ده میلیاردی ومبهوت شد ازاین همه پولی که پای ساختمان ها ریخته اند، حالا بدون حضور نگهبانانی که مدتی قبل جلوی ما را هم گرفتند و نگذاشتند وارد شهرک شویم، می شود برای خواباندن عطش کنجکاوی هم که شده، درخیابان های باصفا و سرسبز شهرک چرخ زد و شکوه یک معماری که پایش را گذاشته است روی گُرده ملت و محیط زیست، دید.

البته باستی بدون گیت هم هنوز باستی است، شیر پیر است، کنده ای است که هنوز دود از آن بلند می شود و هنوز ازمعجون قدرت و ثروت، قدرت می گیرد. عکاس وخبرنگار یکی از خبرگزاری ها که رفته بودند باستی ِ بدون گیت را ببینند البته به اندازه ما خوش شانس نبودند که فقط جواب منفی برای ورود شنیدیم، آنها عصر روزچهارشنبه کتک خوردند وقتی داشتند از دیوارهای بلند شهرک عکس می گرفتند، کارشان نیز سرانجام رسید به پلیس وشکایت و شکایت کشی. ازاین ضرب و شتم چیزی که عاید ما رسانه ها شد این که یکی از ویلاها که سهوا در کادر دوربین قرارگرفته متعلق بوده است به یکی از سهامداران یک شرکت خصوصی بزرگ و یکی از بانک‌های خصوصی کشور که طبیعی است آن همه پولی که دارد را فقط درجاهای فوق لوکسی مثل باستی می تواند خرج کند.

 

دیوارها هم باید بریزد

مثل ویلاهای باستی در لواسان کم نیست. در کمربندی این شهر ویلاها چنان بزرگ و لوکس و دیوارها چنان بلند است که حس غریبگی به آدم دست می دهد، انگار مالکان از کُره ای دیگر آمده اند که دراین اوضاع اقتصادی نابسامان به قدری پول دارند که روی سبیل شاه نقاره می زنند و مثل شاه نشین های قدیم نشسته اند در بلندترین نقطه کوه ها و تپه ها و ما مردم عادی هم زیر پایشان.

این دیوارهای بلند ازجمله دیوارهای بلند شهرک باستی این روزها خار چشم عده ای است. پشت این حصارهای حصین، مالکان و صاحبان ثروت و قدرت البته که لذت می برند و حس امنیت دارند ولی بیرون این حصارها کسانی مثل امام جمعه لواسان هستند که معتقدند قدشان باید کوتاه تر شود، یک قد هفت متری که به گفته سید سعید لواسانی باید بشود سه متر. اگر بشود دیوارهای شهرک باستی را با حکم قضایی کوتاه کرد می شود سه خط روی صورت باستی هیلز؛ خط اول برداشتن نام انگلیسی اش بود از سردر شهرک، خط دوم جمع شدن گیت هاست و دیوارها هم که کوتاه شود می شود خط سوم. اما فقط خط، فقط یک تشر، یک تنبیه ناچیز برای شهرکی که می گویند همه جور تخلفی درآن رژه می رود، کمترینش کوه خواری.

اما همین دو خط به ظاهر ناچیز ظاهرا برای کشیدن شدن روی صورت یکی از نمادهای سرمایه داری در کشورمان کار چندان ساده ای نبوده است، نشانه اش نیز حرف های امام جمعه لواسان درخطبه های نماز دیروز که برداشته شدن گیت ها را محصول فریادهای عدالت خواهانه دانست یعنی که فریادها کشیده شده تا گیت ها جمع شده، حالا بماند دیوارشهرک و تخریب های میلیارد میلیارد تومان که شاید حنجره ها باید برایش پاره شود.

 

داستان تسامح و فساد

اگربخواهیم درباره کلاک نیز حرف بزنیم نقاط بودار در لواسان می شود دوتا، یکی باستی و دیگری کلاک، دو شهرک ویلایی که مقر آدم های خاص و ثروتمندان افسانه ای اند. هر دو این شهرک ها سال ها در روز روشن ساخته شده اند وجلوی چشم نهادها و دستگاه ها و سازمان های دولتی بالا رفته اند. ساخت و ساز این دو شهرک کار دزدانه ای نبوده و هیچ کار بدون مجوزی درآنها انجام نشده، حتی پرونده باستی را که روزگاری به کمیسیون ماده ۱۰۰ شهرداری فرستاده اند سازنده بابت تخلفاتش، جریمه نقدی کلان را پرداخته  و پرونده را آزاد کرده. این یعنی که همه خبر داشته اند که روی کوه های لواسان دارد چه اتفاقی می افتد و اراضی ملی و آسمان که آسمان همه مردم است چطور دارند انحصاری می شوند. امام جمعه لواسان اوضاع باستی و کلاک را در این خلاصه می داند که هرچه در این دو شهرک رفته محصول تسامح و رفتار ناعادلانه است، دست پرورده ساختارهای معیوب که باید اصلاح شود و قوانین عادلانه و شفاف و صریح جایش را بگیرد.

سال هاست ازاین حرف ها زده می شود و مدت های مدید است که همه عیب و ایرادها را در تسامح و عیوب ساختاری می دانند ولی بازهم باستی ها و کلاک ها قد می کشند. البته احمد طاهری، مدیرکل منابع طبیعی استان تهران، مردی که دو هفته ای است مدیرکل شده و برای اظهارنظر درباره زمین خواری ها و کوه خواری ها بسیار محتاط است، به ما می گوید اگراصلاح هندسی و پروژه کاداستر، بودجه بگیرد و در یکی دوسال آینده تکمیل شود دیگر کسی نمی تواند به اراضی ملی دست اندازی کند و زمین های ملی نیز با مستثنیات مردم تداخل نمی کند.

او می گوید اگر نقشه های هوایی به همراه حد و حدود زمین های ملی و منابع طبیعی در سندهای تک برگی درج شود جلوی اکثر قریب به اتفاق تصرفات نیز گرفته می شود و آن وقت دیگر این همه پرونده تخلف و این همه اعتراض شکل نمی گیرد.

طاهری اما وقتی چندین “اگر” ابتدای جملاتش می گذارد قطعیت را از مبارزه با زمین خواری می گیرد چون موضوع کاداستر و اصلاح هندسی اراضی موضوع تازه ای نیست که حالا با مطرح شدن آن از زبان یک مسئول بشود به خاطرش ذوق کرد.

سندهای تک برگی اراضی ملی البته اگرصادر شود و همه زمین های ملی و منابع طبیعی به نام دولت سند بخورد و رسما متعلق به همه مردم شود البته کار مهمی رخ می دهد ولی حتی این اقدام نیز نمی تواند زمین خواری هایی را که تا به حال انجام شده و آن همه تبعاتش را بشوید و با خود ببرد. زمین ها که هیچ، کوه ها و رودها و دریاها حالا در قبضه ثروتمندان خاص هستند که به این آسانی ها از آن دست برنمی دارند، مثل باستی هیلز ما و شهرک مطهری یک عده که معلوم نیست اگر دیوارهای هفت متری اش فرو بریزد، قانون می تواند تصرفات وسیع این شهرک را نیز قلع و قمع کند و کوه وآسمان را به مردم لواسان، تهران و ایران برگرداند؟

 

اشد مجازات برای زمین خواران

تابه حال هیچ کس ندیده اشد مجازات برای زمین خواران چه شکلی است بااین حال سخنگوی کمیسیون اصل۹۰ مجلس تاکید دارد که متخلفان در پرونده‌های زمین خواری باید به اشد مجازات برسند. نهایت مجازاتی که تاکنون مردم دیده اند تخریب ویلاهای کوچک و نه چندان لوکس مردم نه چندان مشهور بوده، حتی اگر ویلایی متعلق بوده است به دختر یکی از رجال دولت، او یک وزیر سابق بوده نه وزیری که هم اکنون سرکار است، تخریب دست درازی های ویلای این دختر نیز ذره ذره و با احتیاط انجام می شود نه آنچنان که بلدوزرها یقه ویلاهای آدم های عادی متخلف را می گیرند و بی رودربایستی سرنگوشان می کنند.

ماجرا همان است که بهرام پارسایی گفته است، این که بخش عمده زمین‌خواری و تجاوز به عرصه‌های ملی به واسطه ارتباط، لابی، نفوذ و قدرت انجام می‌شود. سخنگوی کمیسیون اصل۹۰ می گوید مواردی که کشاورزان یا روستاییان بخشی از زمین را تصاحب می‌کنند بسیار اندک است و درعوض ، تصاحب منابع ملی توسط سودجویان و لابی های قدرت زیاد. او این وضع را ربط می دهد به نظارت های ناکافی و این که از منابع طبیعی بخوبی حراست نمی شود.

 

 

مریم خباز

 

 

 

بالا